دوشنبه , ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
در عزایی کهماه طبل عزا شودملائک نوحه می خوانندستارگان سینه می زنندو ابرها می گریندکهکشان ها بیرق و کتل رابر فراز آسمان هابه اهتزاز در می آورندبه خورشید خبر دهیدصبح فردابا شال عزایش طلوع کندچون تمام عالمکربلا شده استمجید رفیع زاد...
خسته تر از آنم که نالان بمیرم مرده تر از آن که با درد بمیرماز دلم دیگر نتوان خبری گرفت افسرده تر از آنم که که گریان بمیرم...
شاید گریه همدرمان خوبی باشد.گریه، آزمایشی با نتیجه ی فوری بدحالی است؛ و در عین حال می تواند سِرُمِ به تاخیر انداختن غم باد گرفتنمان هم باشد؛سوپاپ اطمینانی برای دق نکردن؛ و تنظیم میزان اندوه درون قلب! - کتایون آتاکیشی زاده...
آقام می گفت:-مردا هیچ وقت نباس گریه کنن.خدا اشک رو داد به زن که دل مرد رو باهاش به رحم بیاره. اشک واسه ما نبود، ما فقط ته خاطر خواهیمون تو کوچه راه رفتن و دید زدن دختر مو فر همسایه روبه رویی بود.طفل معصوم یه جور سر به زیر بود که یه بار کم مونده بود کمپلت بیاد تو بغلمون...نمی دونم نمی دید ما رو یا خودش رو می زد به ندیدن.پریشب هم وقتی از دانشگاه برمی گشت خونه، از اون طرف کوچه رفت تا دیگه عین یه هفته پیش بهمون تنه نزنه.می فهمید خاطرش...
از دوری تو کار من هر شب شده گریهلعنت به تو ای دل که فقط سهم تو آه است...
دیگر آبادان که نه ویرانه ی درد وبلاستکوچه و پس کوچه اش این روزها ماتم سراستاز ندانم کاری و مکر شیاطین رجیم گریه دارد رونق و هرگوشه اش بانگ عزاستخورده بر دلهایمان ناباورانه نقش داغمن نمیدانم که این آثار نفرین یا دعاستآنکه دارد آرزوی مرگ خلقی را مدامباعث رنج و عذاب و ومرگ تدریجی ماستعاملان و تاجران مرگ ناهنگام شهر این بلایا ارمغان شیوه و فکر شماست کلیابی کاشانی...
حالا تو هِی بشین و گریه کن ؛یا کل شب را زانوی غم بغل بگیر و به کسی فکر کن که رفته یا نیست!خدا خدا کن که بیاید یا برسانم به معشوقم!😏ماه رویی شبیه تو جز خنده نباید به لبش چیزی باشد....دختری شبیه تو باید آنقدر عاقل وفهمیده باشد که زندگی اش را با معشوقی که به دردش نمیخورد تباه نکند!آری ، آری کاملا میدانم عاشقی درد سرها دارد و به همین آسانی فراموشی میسر نیست!ولی آیا کسی که دوستت دارد تو را میگذارد به حال خودت یا فراموشت میکند؟😏یا اصلا میگذار...
امشب قلم در دفتر من گریه سر دادگویا دلش از شعر تنهایی گرفته! با اشک خود بر سینه ی دفتر روان ؛ گفت: بس کن نگارش ؛ در رثای او که رفتهدور از تو و غمنامه های ناگزیرتبی شک کنار یار و دلدارش نشستهاما تو اینجا بیقراری از جداییبر جان خود ؛ خنجر شدی قلبت شکستهبر گور عشق و خاطرات رفته بر بادکمتر بریز این غنچه ها را دسته دستهبس کن دگر ؛ مویه نکن از رفتن اوتا مرگ در چشمان تو ؛ حلقه نبسته...
تمام دل مشغولی هایمام رااز یاد برده ام!خنده های از ته دلگریه های پر بغضروزهای پر حسرت و حتی؛انتظار رامن خالی خالیِ خال یم...!!!...
خنده رنگی ست که بر لب می نشیند، اما گریه رنگی ست که دل رو خاموش می کند. ...
باران که میبارد هنوز، چشمِ تو گریان میشودیک کوهِ غصّه در دلم، ناخوانده مهمان میشودساعت به چپ می چرخد و باز از کنارم میرویآیینه ام دق میکند، این خانه،،، زندان میشودشعری به لب می آید و بُغضی گلویم میخورداشکم نمی ریزد ولی در سینه پنهان میشودطوفانِ تلخِ یاد تو، یکباره غوغا میکندشمعِ اتاقم بیقرار، پروانه، حیران میشودخیره به رویت میشوم، میپرسم از عکست چراباران که میبارد هنوز، چشمِ تو گریان میشود......
امشب قلم در دفتر من گریه سر دادگویا دلش از شعر تنهایی گرفته! با اشک خود بر سینه ی دفتر روان ؛ گفت: بس کن نگارش ؛ در رثای او که رفتهدور از تو و غمنامه های ناگزیرتبی شک کنار یار و دلدارش نشستهاما تو اینجا بیقراری از جداییبر جان خود ؛ خنجر شدی قلبت شکستهبر گور عشق و خاطرات رفته بر بادکمتر بریز این غنچه ها را دسته دستهبس کن دگر ؛ مویه نکن از رفتن اوتا مرگ در چشمان تو ؛ حلقه نبستهشهرزاد شیرازی <<چه دلتنگم&...
لبخندپرده ای است بر روی اشک هایم.اما پرده خیس می شود؛ سنگین و آویزان،بد ریخت و بی منظره :)- کتایون آتاکیشی زاده...
آغوش نمی خواهم،در عوض دستانت را روی چشمانم بگذار و گرم کن یخِ غرورم را که من عجیب دلتنگ باریدنم..! - کتایون آتاکیشی زاده...
کم نشد از گریه اندوهی که در دل داشتم پاک نتوان کرد با دامان تر آیینه را...
سرخی چشم هایم بی دلیل نیست من اشک های زیادی را قبل از سرازیر شدن در بدو تولدشان،به قتل رسانده ام! :) - کتایون آتاکیشی زاده...
یک شانه برای گریه کردن ها چند؟ یک دوست برای این دل تنها چند؟سخت است تمام عکس ها یک نفرهیک ما دو نفر بجای این من ها چند؟...
با من امشب زیر باران گریه کنسر به زانوی خیابان گریه کنمو به مو پیچ وخم هر کوچه رابا خم موی پریشان گریه کنیا از اول دل به رویایی نبندیا بر این رویای ویران گریه کنعشق سلطان است و باقی بنده ایمزیر تیغش پایکوبان گریه کندرد را باران نمی شوید ولیزیر باران زیر باران گریه کن شاعر: اهورا ایمان...
هرکه دم از مطرب و می می زندگریه را ، در لابه لای تار، پنهان می کند حجت اله حبیبی...
باران رادوست دارمچون می توانمیک دل سیر برایتگریه کنمبدون آنکه یکی بپرسدچه مرگت شده...؟!...
سارو برایرلی:همیشه به این فکر مى کنم که علت گریه چیست ؟!در هنگام گریه، بدنمان در حال مبارزه با چیزی است که ذهن و قلبمان نمی توانند آن را توجیه کنند....
دلتنگی گاهی اشک میشود و از چشمت می چکد ولی کسی نمیفهمد گاهی بغض میشود ودر گلویت میماند و کسی نمی فهمد گاهی درد میشود و قلبت را ب سخره میگیرد و کسی نمی فهمد گاهی لرز میشود و ب هق هق می اندازدت وکسی نمی فهمد چه سخت است دلتنگ باشی و وانمود کنی ک زیر اوارش نمانده ای دلتنگی سرد ترین جنگ دنیاست چون بی صدا ذره ذره جانت را میگیرد و کسی نمی فهمد و کیست جز گریه ب دلتنگی ما رحم کند...
آسمان که دلش می گیرد،--ابری می شودنمی دانمچرا من، هوای گریه دارم! لیلا طیبی (رها)...
در حضور دیگران گریه نمی کنیم زیرا از درک نشدن می ترسیم مدتی است اشک هایمان در خلوت هم جاری نمی شوند... ما از درک کردن خودمان هم عاجز شده ایم! -کتایون آتاکیشی زاده...
عشق خود را تا کجا از خویش پنهان می کنیم،!؟من که می میرم... تو را هم گریه رسوا می کند!ارس آرامی...
«خوبم» را فقطبه «غریبه ها» می گوییمآنانی را که دوست می داریمدر «آغوش» می گیریمو گریه می کنیم......
و می گریم اگر دو عاشق از کنارم بگذرندآن لحظه که دستم می پرسد:کجاست آغوش دلبرِ من؟عدنان الصائغترجمه سعید هلیچی...
شبی خوابیدم... آرزوی قبل خوابم تو بودی... خوابت را دیدم ...در میان چمن های سبز بهاری با لبخند و دامن گل گلی ت می دویدی... بیدار شدم! اما یادم آمد دیدنت یک رویای محال بود چون نه تو بودی! نه بهاری بود !اما گونه های من خیس بود!!!...
نشد به اشک خنده ها، زدم به عار گریه ها که من دهاتی غریب میان شهر گریه امارس آرامی...
انسان ها هم مثل آسمان ..هرچه دل بزرگتر و مهربان تری داشته باشندغم های بیشتری برای باریدن دارند! نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
فکر کردی گریه رسوا می شود؟ این طور نیست!با غزل دردت مداوا می شود؟ این طور نیست!هی نشستی غرق در رویا شدی آخر چه شد؟فکر کردی زود فردا می شود؟ این طور نیست!تکیه بر دیوار تنهایی زدی قلبت شکستفکر کردی بی تو تنها می شود؟ این طور نیست!ساده یک احساس را آتش زدی با این حسابچند عاشق در دلت جا می شود؟ این طور نیست!باز هم داری تقاص عشق را پس می دهیحکم این دل دارد اجرا می شود؟ این طور نیست؟!تازه فهمیدی تمام خنده ات بر باد رفتفکر...
ابر و باران و من و یار ستاده به وداع من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا...
آه گریه ی روح است ......
دل که می گیرد نمی گوید کجا باید گریست گریه کردن در خیابان نیز آرامم نکرد...
شرق، غرب، جنوب، شمال! من تو زمین باشم؛ تو رو هوا... بغض کنی، گریه م میگیره :) ریحانه غلامی (banafffsh)...
خندیدن خوب است..قهقهه عالیی است...گریستن ادم را آرام میکند...اما !! لعنت بر بغض !!!...
نیما معماریان :باران آبرویم را خرید شبیه مردی که گریه نمی کندبه خانه برگشتم....
چہ سختہ بغضتو باخوردن اب فرو بدیولی از گوشه چشمت پایین بریزه ..! :)...
چترت را بگیر چشمهای من بزرگ شدیہبارانند!...
لا لا لا لابخواب دنیا خسیسہ!واسہ کمتر کسی خوب مینویسہیکی لبهاش همیشہ غرق خندستیکی چشماش توخابم خیسہ خیسہ 🖤:)...
گریهسوغات دلتنگی شبانه ست...نیمه شب هاخط خطی می کند،سلول های تن ام را سعید فلاحی(زانا کوردستانی)انجمن شعر و ادب رها (میخانه)...
شده با خواندن بیت غزلی گریه کنی؟یاکه در حسرت حس بغلی گریه کنی؟به دلت بارشی از غم، به لبت خنده زنی ظاهرت شاد نشان داده ولی گریه کنی؟خنده تلخ کند، زرد شوَد رخسارتشهره شهر شوَی و مثلی، گریه کنی؟هوس بوسه ای از لعل لبش داشته وبهریک بوسه قند و عسلی گریه کنی؟شده دیدار رخش را به دلت وعده دهدنکند وعده خود را عملی گریه کنی؟بعد دیدار شود، شهر دلت زلزله خیزیا غرورت شکند چون گسلی گریه کنی؟ ارس آرامی...
بچه ها عروس و داماد شدن... بازنشستگی بود و خلوت دونفره مون... یه شب که نشسته بودیم دور آتیش و کنده ها دود میزدن تو قلبمون پتوشو دور خودش محکم تر پیچید و گفت: اون روز دیدمت!پرسیدم : چی؟؟؟لرزید انگار... گفت دیدمت.. روز قبل عروسیمون، جلو در یه کافه نزدیکای خونتون اشک میریختی و زل زده بودی به یه میز و صندلی خالی...اومدم سمتت... تقریبا نزدیکت بودم که میون گریه یه اسمی رو صدا زدی... یه اسم که تا همیشه زنگ خطر مغزم شد...خواستم پا پس بکشم و نشی...
𖣘☔️❦︎ *من نمیدونم زَنا چهچیزایی دوس دارن و با چهچیزایی آروم میشن ولی اگهموهاتو ناز کنم گریت قطع میشه؟ رمان بدجنس ترین خوب منریحانه غلامی (banafffsh)...
همیشه یادت باشه موقع بارون بخندی اره ابر گریه میکنه....گل تشنگیش برطرف میشه، منم تنهاییم)چون توی خاطرات با تو بودن جاری میشم...مبینا سایه وند...
مرد گریه می کند عبارت غلط \ مرد گریه نمی کند \ را دور بیندازیم ... اصرار به حفظ باورهای غلط هیچ افتخاری برایمان ندارد .مردی که هیچوقت گریه نمی کند لزوما قوی نیست بلکه ممکن است احساسات انسانی خود را سرکوب کند و آسیب عمیق تری ببیند،اجازه دهیم عواطف انسانی وجودمان سر بر آورد و لغزش قطرات گرم اشک سنگینی اندوه را سبک و روحمان را نوازش کند ، دل است دیگر گاهی هم خلوتی و یک موسیقی ملایم برای گریه ای مردانه ضروری می شود ....
خسته ام کاش تابستان زود تر بار وبندیل ش را ببندد دلم یک پاییز وهای های گریه زیر باران می خواهد....
خواستم گریه کنم، قلب صبورم نگذاشت وقت زانو زدنم بود، غرورم نگذاشت...
می گویند پرنسس ها گریه نمی کنند، ولی من گریه می کنم!نه به خاطر اینکه نشان دهم پرنسس نیستم.به خاطر اینکه نشان دهم یک انسانم....
غم غربت بگیرد مثل بغضی سخت نایت را محرم آی می چسبد بگریی غصه هایت را...