هوا کدر است و من در بغض آسمان ذره ذره آب می شوم شروع توست در پایان من و من در اوج تابستان غرق پاییزم ...
کسی که تمام عمرش را خواب باشد دیگر چه فرقی می کند آفتاب کجای آسمان باشد یا فردا چند شنبه است... وچه جادویست که، آدم یکی را داشته باشد گوشه ی روشن خیالش خواب از چشمهایش ببرد یکی که وقتی راه میرود انگار یک ابر توی آسمان حرکت میکند یکی...
قلب افسرده ام را به تو می سپارم تا ابر تیره ی حزن را از آسمان زندگی ام کنار بزنی نغمه ی امید سر دهی و شمع حیاتم را با آتش عشق فروغی تازه بخشی...
برف می بارد سفید سفید بر سیاهی و پریشانی تقدیر این شهر ملتهب ببار ای آسمان آرام آرام ببار با دانه های فراوان فقر که از سقف خانه چکه می کند ببار تا تکه ای نان و چای شیرین شوی برای تلخی کام سفره ی پریده رنگ شامگاه ببار که...
از آن لحظه که اولین بوسه ی تو به نوک انگشتانم نهاده شد هرچه می نویسم از آلودگی های زمینی دورتر و به آسمان نزدیک تر است...
محبوبِ من بگو با من ...حوالی چشمانت هوا چگونه است؟! به نظر، چون آفتاب داغِ ظهر تابستان تیز و پر هیاهو اما من دوست میدارم همه اش فصل بهار باشد ابرآلود و خنک با درختانی پراز شکوفه های ریز صورتی میان دشت وسیع افکارت تا چشم می رود سبزی باشد...
رفتم آسمان هارا تماشا کنم چشمانم به هرسو به هوای بویِ عطرِ تو تمام خاطره هارا گشته با یک چتر که خیس از سکوتِ باران خورده ی فاصله هاست رفتم باران ها را تماشا کنم سیلِ هجوم قطرات که بر سرِ تنهایی ام می ریخت و مرا تا انتهای رویای...
آسمان، چشمانت گریه هایت باران گونه هایت چو افق وقت طلوع به شب خانه ی من آوردی روز را با قدمت
من ستاره ای دارم که در آسمان نامش را زمین گذاشته اند
هر کوه دعای بلندی ست و آسمان تا عمیق ترین دره ها فرورفته است ما به هم می رسیم و یکدیگر را به جا نمی آوریم اتفاقات دیگری می بایست شاید تا در آیینه ی هم هویدا شویم گاه دشوارترین سکوت ها را بر زبان می رانیم تا روشن ترین...
امشب چه طولانی، ولی عاشقانه و پرنور است. شب روشن پر امیدی است که باید در ازدحام نگاه های مهربان بنشینیم و لبخند را به خوبی بدانیم. بنشینیم نفس هامان را با هم یک دل کنیم و خاطرات سرشار را از میان سینه هامان بیرون بریزیم تا خانه ها روشن...
در شبی مهتابی... نه، مهتاب نبود آسمان تیره تر از موی سیاهم شده بود ابر اندوه چنان روی مرا پوشیده بود که ندانستم من زن محجوب یا دیوانه ی شاعر؟ کدامینم؟ کدامینم؟ هر قدم یاد تو با رنج و عذاب می برید نفسم می درید سینه ام می چکید از...
من به صید آبی می رفتم وقتی پنجره ام کمی بلند تر از آواز پرنده بود و آسمان به ارتفاع آه ام نمی رسید از انتهای موهایی من هر روز ماهی قرمزی می ریخت که در آب های ناشناخته شنا می کرد دریا در یک تابلوی کوچک قدیمی خلاصه شده...
تقدیر ما چنین بود قصه فقط همین بود جای تو آسمان و سهم من این زمین بود .
سر نخ آسمان دست زمین است! پاره که شد دست زمین از آسمان کوتاه میشود آنوقت کو تا دوباره آسمان به زمین برسد. کو تا دوباره کسى زاده شود که فریادش را عرش بشنود،بلکه آسمان به داد زمین برسد....گرفتار شده ایم آقا.رشته محبت را گسسته ایم و روى این کره...
کابوسم رویا شد! گفتى از آسمان میبرمت که دو راهى ندارد چشم باز کردم دیدم در آغوشت میان زیباترین آسمان جهانم... عطرت را نفس کشیدم.آرام شدم ،سر به سینه ات نهادم و چشمانم را محکم بستم کابوس میدیدم میان یک دو راهى مانده ام.ترس و اضطراب جانم را به لب...
صبح ، آغازِ عشق است آسمان خورشید را در آغوش میگیرد ، من تو را .. ! ️️️
دوست داشتم کنارم باشی تا از بودنت با گلدان های لب پنجره ساعت ها حرف بزنم و وقتی صدایت می زنم آسمان از شادی زمین را غرق در باران کند دوست داشتم کنارم باشی با من اندکی ابر بنوشی که وقتی اسم باران می آید هر گوشه زمین عشق را...
گوشه ای نشسته ام و دویدن ثانیه ها را از مرز روزها و شب ها نظاره میکنم اما مدت هاست نه دیگر این اتاق کوچک راضی ام میکند نه پنجره ای که یک وجب بیشتر آسمان ندارد دلم تنگ است... برای ستاره ها برای سکوت ماه برای رقص مهتاب برای...
امروز چقدر بوی زندگی می دهی در این صبحی که تازه تر از عطر بهار نارنج است!!! از اتاقک شیشه ای عبور کن بیا این سوی تر آسمان به تو چشم دوخته است آغاز تابستان است دلت را پیوند بزن به بلندای البرز بگذار ریشه هایت در جشن آب وخاک...
دلت که گرفت دیگر منت زمین را نکش... راه آسمان همیشه باز است... اگر هیچکس نیست خدا که هست... .
آسمان وقت قرار من و تو ابری بود تازه با رفتن تو وضع هوا بدتر شد
با یاد تو صبح تازه آغاز شده/ صد پنجره سمت آسمان باز شده/ گلدان عقیم و خسته ی کنج حیاط ، / آبستن جلوه ی گل ناز شده/
چون مرا دوست داری دنیا بزرگ تر آسمان وسیع تر دریا آبی تر گنجشک ها آزاد تر و من هزاران بار زیباتر شده ام... ️️️