یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
عشق جان من !حسرت آغوشت ،نقش بسته است بر دلِ تنهایم ...مهرِ تو ،نقشِ طلوع فرداست ...فردا صبح همان جای همیشگی ...همان کنجِ کافه ی قدیمی ...همان آغوش تو ...همان توى خیالی ...همان آغوشی که تا انتهای دنیا ،برای دیدن دوباره ی روی ماهش ،تا ابد ،در انتظارش جان میدهم ...همان تو ......
|حَیَّ عَلَى| آغوش توهمان |خَیْرِالْعَمَل| است..ارس آرامی...
بادبان ها را ،،، عَلم کرده ام، امّا توفان \عشق\ همچنان کشتی ام را به بندرگاه آغوش تو، هدایت می کند! ... چاره ای؛ مگر جز تسلیم\ دارم!؟لیلا طیبی (رها)...
در آغوشم بگیر ، که آغوش تو ، در مان همه درد های بی درمان من است...
من،،،پرنده کوچک!خیس از باران وُ، --بی آشیان....خوشبخت بودمزمانی که،،، --در آغوش تو لانه داشتم. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
من به بی رحمی حادثه های زندگی اعتقاد دارم این که اتفاق میوفتن تا بهم بزنن تمام معادله هات رو تو یک حادثه بودی از اون جنس هایی که نه میشه گفت تلخ نه شیرین ! مثل وقت هایی که پرستار بخش رو به روت وایمیسته و میگه خدا و شکر دخترتون سالم به دنیا اومد ولی همسرتون ...کاری از دست ما بر نیومد ! و قبل این که به خودت بیای تنهات میزاره با یک اتفاق ترش که هرگز نمی فهمی جمع شدن چهره ات از لذت بود یا ....تو نمی دونی ولی قبل از تو جمعه به جمعه کوله س...
من شب ها کمبود خواب نه ،کمبود آغوش تو را دارم!!ارس آرامی...
مانده ام حس خوش از گوشهٔ آغوش تو بودیا من از بدو تولدبه تو عاشق بودم!!؟...
تا بهشتش برده ای، آنکس که شد هم دوش توکم نشد، در این میان اما کسی مدهوش توهر کسی طعم تن زن را به همراهت چشیدشک ندارم ، تا جهنّم مانده دوشادوش تولاک پشتی که برایش عشق مفهومی نداشترد شدش از ادعاهای دل خرگوش تومثل زیگورات، هم زیبا و هم پیچیده ایکلّ ایران را کشانده، عاشقی تا شوش تودر لباس آبی ات،،،،،،امروز زیباتر شدیکرده استقلالی ام،، گیرایی تن پوش توامشب هر کس دلبری با شعر کرد، اما نبُردآن دلی را که، ربود از من، لب خا...
چه زود پاییز آمدمن هنوزگرفتارشهریور آغوش توام......
بی شک " آغوش تو "هشتمین عجایب دنیاستواردش که میشویزمان بی معنا میشودهیچ بعدی نداردبی آنکه حسش کنمروحم تازه میشودتمام ثروت دنیا رابه یک وجبش خواهم بخشید...
درد، تیشه بر استخوانم می زند...گریه امانم نمی دهد...سنگدل!بیا و ببین...چگونه مرگ، مرا به آغوشِ خویش می خواند!آخخخ از این همه بی وفاییَت...حالا بگوبه قلب عاشقم چگونه بفهمانم که آغوش توجای من نبود !به قلم شریفه محسنی \شیدا\ شاعر کتاب \غزل های شیدایی\...
و آغوشِ تو بودکه ثابت کردگاهی در حصار دستانِ کسی بودنمیتواند اوجِ آزادی باشد!!!...
می میرنددر منتمام بولهوسی های جهانمن راهبهٔ راه توامراهی معبد آغوش توآنجا که آخرین عبادتگاه جهان است.سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
تمومه دنیارو اگه برف زمستون بگیره گنجشکک اشی مشی توراه خونه بمیره سردرهرچی معبده به روم اگه بسته بشه حتی خدای عاشقانه ازمن اگه خسته بشه بایدبه اونکه عمریه یادش توسینه ست برسم بایدبه آغوش توتاروزکریسمس برسم بایدبه اونکه عمریه منتظرم هست برسم شایدبه آغوش تو تا روزکریسمس برسم...
چه کنم با تنی که سودای آغوش تو دارد؟!! ⭐سعید بیات⭐...
آغوش تو همان بهشت کوچک خداست روی زمین...و زمانی که من در آن نفس می کشمهمانجاباید زمان بایستد......
آغوش توآن قفسِ شیرینى استکه هیچ پَرنده ایقصد رهایى از آن را ندارد...!...
دل تنگ مرا آغوش تو لازم است رفیق جان...
با هم کوچه ها را سربسته قدم می زدیماز تمام پنجره های نیمه بازحرف های نزده راروی کاغذی نوشتیمو به شکل موشکیبه حیاط احساس هم فرستادیماین حرف ها بزرگ تر از حیاط همه خانه های شهر بودو چقدر خوبکه هنوز پرده ی بلند پنجره ی ایواندر حافظه ی کودکی هایم مانده بودمن آنجا پنهان می شدمکاش به اندازه ی حرف هایمانکوچه ی سرنزده باقی مانده باشدراستیکوچه های آشتی کنان کجای شهرند؟باید چیزی باشدکه منِ خجالتی را به آغوش تو نزدیکتر کند...
بی خانمانمدر آشوب تنهایی به آغوشم بکشآغوش تو مرا صاحب خانه میکند ...نرگس ذکریا...
آغوش تو سرزمین من بودچه میکنم ؟چه میکندسرباز زخمی سرزمین های اِشغالی ...نرگس ذکریا...
بی خانمانم در اشوب تنهاییبه آغوشم بکشآغوش تو مرا صاحبخانه میکند ...نرگس ذکریا...
- تکدّر: دوستت دارمو همین اصل،،، غمگین ترم می کند! وقتی که،نمی توانم چهار فصل جهان رادر آغوش تو آواز بخوانم!حسادت می کنم وقتی نسیمی زیرکمو هایت را به بازی می گیرد! آهنارون بالا بلند من!باور کناز این همه خواستن، --غمگین ام...مثل پرنده ای کهبادِ مهاجملانه اش را به تاراج برده ست! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
از نگاهت تا دلمرنگین کمانی پر گشودمثل بارانمدر آغوش تو زیبا می شوم...
دستای تو سرده آغوشتم خالیاما ته قلبت انگار خوشحالیحرفی نزن با من حال تو معلومهپایان فصل ماست این عشق، مختومهچی شد کجا قلبت لرزید دور از منرد می شی و میری مثل یه نور از منرد میشی و میری از مرز رویاهاماز من که دنیامی از کل این دنیامدنیای بعد از تو دنیای کابوسهماه شبم انگار در دست فانوسهدادی پرم مثل یک قاصدک در بادباز اما می گردم در یاد تو آزاداین لحظه دلگیره این لحظه ی رفتنآغوش تو سهم کی میشه بعد از من؟از پ...
آغوش توآدم را پرنده مى کند، دشت بزرگ!آغوش تو مرا بلند پروازتر مى کند......
آغوش تو ...آرام کند موج دلم را ...دریای درونم طلبش لمس تن توست !...
جانانِ من!کاش از همه جا رانده شوم،وقتی جز آغوشِ توراهِ نجاتی نیست......
نمی دانستم چگونه باید به تو فکر نکردو تا توانستم دوستت داشته باشمبی آنکه آب از چشم هایت تکان بخوردبه امیدِ روزی که خورشید بیدار شودو منخودم را توی آغوشِ تو پیدا کنم...
باز از نگاه خیس من یاد تو می بارد رفیقبر دفتر اشعار من بذر تو می کارد رفیقواژه به واژه خط به خط تنهاتویی مضمون منای ناجیِ رویاییِ ابیات ناموزون منپر از ترانه می شوم وقتی به یادم میرسیجان میکنم از دوری ات پس کی به دادم میرسیمن تاسحر چشمم به در اما تو از من بی خبرمی میرم از دلتنگی ات تا صبح نمی ماند اثردستم به دامانت بیا وقتی نمانده خسته امبا این همه تنهایی ام من عهدخود نشکسته امبیمعرفت رسمش نبودباچون منی یاغی شدنرفت...
آغوش تو فصل پاییز است عروس پاییزی نگاه که تمام شود می ریزی...
بهم زنگ بزن رفیق...بگو بُریدم...بگو خسته م...بگو دلم شکسته...بهم زنگ بزن...بگو میخوام ببینمت..بگو:آغوشِ تو آخرین پناهگاهه...مطمئن باش اگه همه ی دنیام تو رو نَخوان،هنوزم برای من دوست داشتنی ترین فرشته ی زمینی!به من زنگ بزن...تمام زندگیم...
بی حضورِ تو .... حتی بهشت برایم ...؟ تبعیدگاه است ...! بمان با من .... که سهم من از بهشت ...؟ تنها آغوشِ توست .....!!!...
من از آغوش تو بارها به بهشت رفته امبهشت مگر کجا مى تواند باشد جز آنجا که با خودت نگویى کاش جاى دیگرى بودم...
گرمای آغوش تو یادآور"عصرهای تابستان" استکه میشود زیر سایه دوست داشتنت آرامید وعشق را به تشویش کشید....
چقدر همہ چیز بہ درستی اندازه ستقد و قوارهٔ من برای آغوش تو بودن️️️...
آغوش تو پیراهنم باشد؟!️باید که پیراهن به تن باشد.....
نَفَس نَفَس ، ️عطرِ آغوشِ تو را خواهانم در حوالیِ هوای تو ... نفس کشیدن دارد.!...
آتش زدی قلب مرا من زنده ای جان داده امدر حسرت آغوش تو ناجور تاوان داده ام...
هیچ جاخانه ی خودِآدمی نمی شود ...،مصداق آغوش تو است ....
جهان بیمار و تب دار از هجوم ناامیدی هاست فقط آغوش تو درمان این حجم از تباهی هاست...
آغوش تو سرمست کند جان مرا سیراب کند روح پریشان مرا...
آیا به یاد داری کهتو همدم من بودی و من همراه تومن مشتاق تو بودم و تو محبوب منسند عشق و اشتیاق مابا گمان جاودانگی امضا شده بود...وای بر منکه به هوای کوی توچشم از جهان فروبستمو در کهکشان خیال انگیز آغوش توهمچون پروانه ایبی پروا به شعله زدمو بال و پر سوخته در این محنت سرا فرو افتادموای بر توکه رشته ی مهر بر گردنم افکندیبال و پر مرا در هم شکستیدر آتش عشقم انداختیو این گونه در تاریکی رهایم کردی........
و آغوش تو بود️که ثابت کردگاهی در حصار دستان کسی بودن می تواند اوج آزادی باشد ....
خیالم راهر شببه خلوتت می فرستم ؛بگذارخواب هایمدر آغوش تو بیدار شوند ...! عشق ️️️...
نگاهت را که دیر می کنیبوی تنهایی می گیرددستانمنبودنت را حوصله نمی کنمنمی دانم از کدام سمت می آییاز کدام مسیرکه پر می شود بودنت در تمام شهرندیدنت را بلد نیستمگاهی تیتر درشت چاپ شده ییک روزنامه عصریدر دستان من...پر می شوداز کلمات اسم توکلماتی که هوس نوشیدن یک فنجان چای با تو دارنددر کنار پنجره ای نیمه بازکه باد لذت آخرین آغوش تو را به یادم می آورد...
قباله ی گرما به نامِآغوش تو ثبت است️تابستان بیخود از راه میرسد!...
آغوش تو خشخاش و لبت الکل خالصآماده شدم کار دلم را تو بسازی ......