عاشقانه دوستت خواهم داشت بی آنکه بخواهم دوستم داشته باشی و عاشقانه در غمت خواهم مرد بی آنکه بخواهم در مرگم اشک بریزی . . .
بغض یعنی: دردی هایی که رسیدن.. به گلوت...
اشک رازیست لبخند رازیست عشق رازیست اشکِ آن شب لبخندِ عشقم بود
ماه خون ماه اشک ماه ماتم شد بر دل فاطمه داغ عالم شد
بگذار که درحسرت دیدار بمیرم در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم دشوار بود مردن و روی تو ندیدن بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ در وحشت و اندوه شب تار بمیرم بگذارکه چون شمع کنم پیکر خود آب در بستر اشک افتم و...
ماییم و سینهای که بُوَد آشیانِ آه ماییم و دیدهای که بُوَد آشنای اشک...
به شانه های غمم تکیه کن میان اشک. که گریه می فهمد ؛ مردهای تنها را
هیچ مردی ارزش اشکهایت را ندارد و اگر روزی مردی را پیدا کردی که ارزش اشکهایت را داشت او هیچوقت باعث اشک ریختنت نمی شود.
چشم از قلب شڪایت ڪرد گفت : توعاشق میشوے ومڹ اشڪ میریزم ... قلب گفت: تو نگاه میڪنے ومڹ دردمیڪشم !
دلتنگی شاید آن اشکیست که آخر شب ها از چشم هایمان فرود می آید!
اشکی که به پلک مرد می آویزد قانون غرور را به هم میریزد میگِریَم و اشک مرد دیدن دارد سُر خوردن کوه درد دیدن دارد
گاهی دلم شور میزند نمیدانم چرا گاهی چشم هایم خیس از اشک میشود نمیدانم چرا گاهی انگار دنیا برایم کوچک است نمیدانم چرا امروز که برایت مینویسم نمیدانی که چقدر نفس کشیدن برایم سخت شده است اما من میدانم هوای دلت سنگین شده ابرهای تیره ی دلت را کنار بزن...