متن انتظار
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات انتظار
جاده چای تلخش
را
به انتظار تو
شیرین حل میکند
و تو آمدی
در خزان عمرم،
رخ نمودی در
فصلی که رفتن های پی در پی
گریبان گیر زندگی ام بود.
ماندی و
بند بند وجودم را لمس کردی.
و در بهار عمرم،
کوله بارت را جمع کردی و
گریختی...
چه بی رحمانه،
راه را برعکس پیمودی
و قوانین را...
فصل نشانه گذاری شده ی کتابم را در مکانی که آغشته به آرامش است، باز می کنم.
به دنیایِ خیالی رنگارنگ و شاید سیاه سفیدم وارد می شوم!
هر چقدر که پیش می روم عطش و کنجکاوی ام بیشتر می شود.
صفحات را ورق می زنم و سفر می کنم...
چه کنیم دیگر جز انتظار...
این انتظار لعنتی آدم هارا پیر می کند،
این را امروز فهمیدم
وقتی مقابل آیینه اتاقم ایستادم ،
چند تار موی سفید میان لشگری
از موهای مواجم دیده می شد...