متن بغض
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بغض
آغوشت را امشب به من میدهی؟
برای گفتن چیزی ندارم
اما برای شنفتن حرفاهای تو
گوش بسیار...
میشود من بغض کنم
تو بگویی :
مگر خدایت نباشد که تو اینگونه بغض کنی
میشود من بگو یم خدایا
تو بگویی جانم
میشود بیایی؟ تمنا میکنم ...
بغض های بجا مانده از تو
جمع شدند..
دانه دانه؛
قطره قطره؛
بی بهانه سیل شدند..
سیل ویرانگی ..
حال برگرد و ببین
این منِ ویرانه را
مبینا سایه وند
باران پاییز بامن
آنقدر بغض گلویم را فشرده است
که دوست دارم مدام ببارم تا پاییزم پر باران ترین پاییز تاریخ شود و غصه هایم را در قصه ها با نم نم بارون بنویسند که وقتی رفتی آسمان دلم ابری ابری شد ....
حجت اله حبیبی
بی تو باران زد وبی چتر زدم دل به خیابان
عطر احساس قناری بکشد سمت درختان
کاش بودی که دلم بغض گلوگیر عطش را به هوا زد
باد بادیدن این صحنه فرو ریخت زبرگ و نم باران...
حجت اله حبیبی
من، کوچه، دردی بی عبور...
این بغض دارد طعمِ گور!
دلتنگ چشمان توام
در غربتی تاریک و کور
بیزارم از هر فاصله
شد بی تو بودن حرف زور
با اشک هایم، باز هم
می بوسمت از راه دور...
شاعر: سیامک عشقعلی
به غیر از بغض پنهانم برایم هیچ راهی نیست
نشستی در کنار من ولی از عشق نگاهی نیست
امید زندگانی می شود دور از دلم هر روز
شبیه باد پاییزی که گاهی هست و گاهی نیست
چهار سویم بیابانیست و من تشنه تر از تشنه
ببار ای ابر باران خیز...
از یک جای یک جایی به بعد نشد از هیچ چیز حرف بزنم، چون هرکسی چیزی را نداشت و حرف زدن از آن، خاکسترِ حسرت هاش را شعله ور می کرد. از یک جایی به بعد ترسیدم بگویم بابا چه خوب که هستی ، چون کسی بود که پدر نداشت،...
اصلا احساس خوبی نسبت ب صحبت هایش نداشتم
از این دکترها بود ک آسمان ریسمان میبافت تا حرفش را بزند
بی حوصله نگاهش میکردم و او هم گویی برای خودش حرف میزد
نگاهش کردم و گفتم:
\دکتر! اصل حرفتونو بزنید\
دکتر آب دهانش را قورت داد و نگاهش را از...
درد دارم از خاطرات با تو بودن درد میفهمی که چیست
یک خیابان انتظار در زمستان سرد میفهمی که چیست
جای پای رفتنت در کوچه ها بالا و پایین میکنم
در بیقراری پرسه های تلخ یک شبگرد میفهمی که چیست
مثل ابراهیم اما قصه ام بر عکس اوست
کعبه را...
خدایا یک بغض کهنه در انتظار شکستنه...
همیشه من می مانم و خدای خودم؛
هیچ و پوچ و شکسته احساساتم...
سنگینی تپش های درون قلبم،
همراه با بغض بدون شرح
و سیل عمیقی از اشک های بی صدا
بی تردید! بی وقفه! و بی صدا...
اشک هایم شدید تر از باران است
بغضم سنگین تر از کوهستان است
نبضم پر تپش تر از رعد آسمان است
و نبود تو به اندازه کل جهان است
ولی من میگم تن فروشی رو خودتون بهمون یاد دادین¡ همونجایی ک آرایشگره برگشت گفت موهات هم بلنده هم خوش رنگ اگه بخوای می تونی از ته بزنیش اون وقت با قیمت خوب برات می فروشمش
و این تازه اول ماجرا بود...
«سکوت بغض»
چه سکوتی گرفته بغضم را
انگار که مرده است بیخ گلو
می فشارد حنجره حرف را
تا صدای سینه را خاموش کند ...
و آرام در خود فرو بریزد
تنهایی پر هیاهوی خیال را ...
کز کرده در کنج زندان سینه
و شوق آزادی را در خود کشته...