متن بهار
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بهار
می دَمَد آلاله قامت ، می نماید سرو ناز
چشمِ نرگس های فرودین زده مست و خمار
می برد دل را به صحرای جنون هر بامداد
برگ هایِ مستِ بارانِ خورده ی باغِ انار
می چکد آهسته بر کنجِ دلم هر بامداد
اشکِ شوقِ قاصدک های نحیفِ بی قرار
نعره...
عید من بهار لبخند توست که بذر عشق را شکوفا می کند
ریشه می زنی در دلم
مثل بهار در آغاز سال...
غزاله غفارزاده
ای اقبال سبز
بگو چند ستاره به خواب بهار تکانده ای؟
که حالا به هر سو قنوت می گیرم
تو روییده ای!
تو را کسی که شد آیینه دار ، می فهمد
کسی که می کِشد از خود کنار می فهمد
نه هرکه از مِی و میخانه دَم زَنَد ،تنها
شراب را چشمانِ خُمار می فهمد
تویی که لحظه به لحظه دلت تَرک خورده ست!
سکوتِ خونینت را ، اَنار می فهمد...
با خوبی ها و بدی ها، هر آنچه که بود؛ برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد
برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد، سالی دیگر گذشت
روزهایت بهاری و بهارت جاودانه باد
چه افسانه ی زیبایی…
زیباتر از واقعیت ...
راستی مگر هر شخصی احساس نمیکند
که نخستین روز بهار گویی نخستین روز آفرینش است؟
یک تو برایم کافی است
تا که دست هایم
سرمای هیچ زمستانی را
حس نکنند
و هیچ برفی
باغچه ی کوچک احساس قلبم را
سفیدپوش نکند
یک تو از همه ی دنیا
برایم کافی است
برای جوانه زدن
در بهاری که در پیش است
مجید رفیع زاد
هر گوشه سررسید من یعنی تو
ایام خوش سعید من یعنی تو
ای در تو خلاصه عشق، هستی، فردا
لبخند بهار و عید من یعنی تو
کافی ست دلت بهار باشد
از اشک تو سبز می شود خار
از خنده ات آب می شود برف
در دست تو لانه می کند سار...
در زمستانی سرد و خاموش
دست تنهایی ام را می گیرم
و در امتداد جاده ای که
وعده ی آمدنت را به من می دهد
قدم می زنم
امید برگشتنت را از من نگیر
من نیازم را
در نگاه تو می بینم
بیا تا بهار با قدم های تو
به...
تو بهاری؟!
نه! بهاران از توست
از تو می گیرد وام
هر بهار این همه زیبایی را
هوسِ باغ و بهارانم نیست
ای بهین باغ و بهارانم، تو
چه قدر باید بگذرد تا سالی بیاید
که نام یکی از فصل هایش بهار باشد و یا حتی یکی از روزهایش؟!
آفتاب و زمین
دوباره آشتی کردند بهار! بهار! بیا در این فصلِ آشتی برای تولد بهارِ دوباره زمین و آفتاب یکدیگر باشیم
دارد بهار می شود
گل فروش های دوره گرد بنفشه جار می زنند .
کدام پرستو بذرِ تو را هدیه خواهد آورد؟!