من بی قرار من و تو ام... بی قرار \ما\ شدن مان... • ͡• نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
حتی وقتی روبه رومی و گرمای نفست بهم می خوره و نگاهت صاف میره تو چشمام، باز دلم برات تنگه. یه چیزی رو یادت نره، هیچ عکسی از پس بی قراری یه عاشق بر نمیاد. تو که همه اینارو می دونی پس خودتو ازم نگیر.
خیال گمشدهام! باز می خواهمت بیشتر از همیشه که بی تو طاقت نمی آورم در این سردرگمی و بی قراری، دغدغه هایم گاه بیش از حد توان است قابل تعریف نیست اما حتی عشق هم دیگر نمی تواند مرهمی باشد؛ دردی دوا نمی کند آدمیزادی که خودش پر است از...
بی قراری از من بی وفایی از تو چقدر فاصله است بین این کلمات وچه فاصله ها نامردند!
تا همیشه چشم به راه عطرت می مانم چشم انتظاری تو زیباترین بی قراری دنیاست
نه خواب نه بیداری دنیا با انتطار و بیقراری زیباست
گیسو بسته ام به نسیم آمدنت بی قراری های دل را
بی مروّت ، اینقدر با موی خود بازی نکن دکترم گفته برایم بی قراری خوب نیست