شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
به سکوت سرد زمانبه خزان زرد زماننه زمان را درد کسینه کسی را درد زمانبهار مردمی ها دی شدزمان مهربانی طی شدآه از این دم سردیها، خدایا...
من درون خویش طغیان میکنم؛زندگی آرام است.من مدام فریاد میزنم؛زندگی سکوت میکند.درد تا مغز استخوانم تیر میکشد.زندگی با خنده ای بر لب سیگار میکشد،و دودش به چشم من میرود.او چقدر خونسرد است؛و من خون گرمم را بر پیشانی او میمالم،تا دشواری وظیفه ام را یادآور شوم.آه ای انسان؛ تو در میان این همه درد و رنج باز هم تنهایی.باز هم چشم اُمیدت خون آلود است.آه ای تبارِ غمگینِ فرود آمده بر قلب و ذهنِ آدمی.آه اِی انسان ...!...
عاقبت هجوم ناگهان عشق ،فتح میکند پایتخت درد را …...
درد بی درمان شنیدی؟حال من یعنی همین!بی تو بودن درد دارد!می زند من را زمینمی زند بی تو مرااین خاطراتت روز و شبدرد پیگیر من استصعب العلاج یعنی همین!...
مرگ تلخ است و نابکار من قلبم درد میکند من به تو می اندیشم در سفر به سفری بی بازگشت رفتی...
گفته بودم وقتی که از آغوشت دورمغربت برای من تعریف می شود!گفته بودموقتی بوی عطر تورا ندارمدرد برای من تعریف می شود......
افتادگان چو تکیه به دست دعا کنندصد درد را به قطرۀ اشکی دوا کنند...
اگر بتوانم دلی را از شکستن باز دارم ؛بیهوده نزیستهام !اگر بتوانم رنجی را بکاهمیا دردی را مرهم نَهَمیا مرغکی رنجور را به آشیانه باز آورم ؛حاشا حاشا ، که بیهوده نزیستهام !...
بزرگترین درد زندگی چیه ؟ بی پولی ؟ شکست عشقی؟ تصادف کردن و شکسته شدن استخوان ؟نه بابا بزرگترین درد زندگی اینه بری خونه پدر بزرگت و اشتباها تو لیوانی که بابا بزرگت دندون مصنوعی هاشو میذاره برا خودت چایی بریزی و بخوری...
ناز را می کشیم آه را می کشیم انتظار را می کشیم فریاد را می کشیمدرد را می کشیم ولی بعد از این همه سال آنقدر نقاش خوبی نشده ایم که بتوانیم دست بکشیم...
شبها خوابم نمی برد...از درد ضربات شلاق خاطراتت روی قلبمبی انصاف...محکم زدی... جایش مانده است...
همه ی دردها.همه ی اشک ها…آسمان رنگش را مدیون چشمان توستمن…این ارامش را مدیون تو هستماسمان برایم سقف نمیشود؟؟!نشود!!!زمین زیر پایم استوار نیست؟؟!نباشد!!!این ها به چه کارم می ایند؟!سرم که روی شانه ات باشد هیچ چیز نمیخواهمنه از زمین نه از زمانشانه ات بس است!...
درد من پول است و درمان نیز هم...
درد بر من ریز و درمانم مکن ...زانکه درد تو زِ درمان خوشتر است...
بعضی درد هارو باید انقد باهاش قدم بزنی که یا اون تموم شه یا تو.......
ما نمی تونیم چیزی رو فراموش کنیمفقط انقدر درد میکشیم و عادت میکنیمتا بالاخره همه چی واسمونعادی و کمرنگ میشه......
به درد هم اگر خوردیم قشنگ است...در این دنیا که پایانش به مرگ استدر این دنیا که پایانش به مرگ استبرای هم اگر مُردیم قشنگ است...
خدایا عاشقش کن تا بفهمد درد من رابفهمد روزگار غمگسار سرد من را...
درد بیعشقی ز جانم برده طاقت وَرنه من ،داشتم آرام ، تا آرامِ جانی داشتم ......
پیام آور کدام بهار استروسیاهی اتحاجی فیروز؟به داریه درد بکوبکه این ساز روزگار است!و تو خوش رقصی می کنیدر چشمان کودکانیکه به تصور بابانوئل آمده اندتا از تو هدیه ی سال نو بگیرندو نمی دانند سکه ای در جیب سوراخت نمانده و نمی دانند......
به گوش ام خش خش پاییز زرد استدل ام میعادگاه زخم و درد استنمی آید صدایی از در و دشتهوا بس ناجوانمردانه سرد است...
کودک که بودم ، وقتى زمین مىخوردم مادرم من را مىبوسید ، تمام دردهایم از یاد مىرفت ...دیروز زمین خوردم ، دردم نیامد اما تمام بوسههاى مادرم یادم آمد ......
شکستنِ دل ، به شکستن استخوان دنده مىمانَد !از بیرون همه چیز رو به راه است اما هر نفسى که مىکشى ، دردیست که مىکشى ......
چه دردی داره دوری تو ازم عشقمالهی هر چی عاشقه برسن به هم...
افتاده همیشه پای من در چالهقلبم شده یک دشت پر از آلالهتنها تو فقط حال مرا می پرسیای درد،رفیق خوب چندین ساله...
غافلی از دردِ من، با آنکه احوالِ مراکودکِ یکروزه داند، کورِ مادرزاد هم...
یکروز سمت شهر خودم کوچ میکنمبا دردهای کهنه و غمهای بیشمار......
دردی عظیم دردی ستبا خویشتن نشستندر خویشتن شکستن...
عجب مردمی داریم!نه دردت را میفهمند و نه حرفت رابا این حال باب دلشان در موردت قضاوت میکنند....
نشانی دکترم را به شما میدهم.ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قدِ بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود، رفتیم و کتاب خواندیم و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت.میدانی آن جراح که هر روز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش « کتاب» است....
در روزگارانی که شیرین خواب خسرو شاه می بیندفرهاد ، تیشه ، بیستونپیکار یعنی چه؟ما از درون گندیده ایماز آفت یاران!جسم مترسک کنج گندمزار یعنی چه؟این شعر ، این گفتار یعنی چهاین درد پر تکرار یعنی چهوقتی سگ چوپان ده سگ-گرگ زاییدهدیگر وفاداری شرف ایثار یعنی چه!ما مثل هم هستیمما تک به تک در خون هم نان میزنیم هر روزجسم نحیف دزدکی نوپابر چوبه ی نامهربان دار یعنی چه؟گوش تمام مردمان رهگذر اینجامسخ صدای نعره های معرکه گیر ا...
مثل زنی پا به ماهتو را به درد نشسته ام !فرزند کدام ماهیاینقدر نمی آیی؟...
از نمک نشناس ها آزار دیدن سخت نیستدرد دارد خوردن زخم از نمک پروردهای...
تکه ای از رو حم خیلی درد میکند آنجایش که پر بود از شیطنت های دخترانه دلم برای خودم تنگ شده من خیلی وقت است بچگی نکرده ام ......
تنهاییت را بچسب...بیخیال آدمها...دل بستن به آدمها فقط درد دارد......
عاشقم کردیورفتیلعنتیاینرابدان،پیشپایتمیگذاردروزگار،ایندردرا......
تنها ز تو دردی ماند ای مونس جان با منخواهم که نخواهم هیچ با درد تو درمان را...
ای بمیرد درداز هر طرف بنویسی اششبیه گرگ تو را خواهد درید !...
به گلو بغض و به لب اشک و به آغوشم دردشانهای نیست ولی شکر که دیواری هست!...
تو را که درد نباشد زِ درد ما چه تفاوتتو حال تشنه ندانی که بر کناره جویی...
زمستان سرد نیستدرد است وقتی دست هایم تنها خودم را به آغوش می کشند !...
با خَنده دستش را رَها کردم ولے خُبْ ! اینگونه خندیدن به قرآن درد دارد !...
تو در اندیشه ی اندوه کدام درد منیابرهای باران زاروی سقف خانه بر سر و سینه می زنندو من چه سادهدر فکر بهاری دورتورا به جشن شالی و شکوفه خواهم برد!...
لبخند تو مسکن تمام دردهای کشف شده ی عالم است برایم......
ای آن که دوست دارمت اما ندارمتجایت همیشه در دل من می کند...
مانند هیزمهای مصنوعیّ شومینهمیسوزم و پایان ندارم، درد یعنی که......
می شکنم پل ها رو پشتمتا نترسمبرنگردمهیچ جا دنبالم نگردینمن یه درد دوره گردم...
افتاده به دستو پایم این عشقفریاد کنان گذر مکن ، باشبر عهد وفا کن ای سیه مواین مرتبه هم از آنِ من باشآه از غم و از فُسونت ای عشقبر هرچه گذشت و هرچه دیدماین درد که از فراقَت افتادبر دامن من چه ها کشیدم...
تو میتونستی و نخواستیهمه ی دردم همینه......
لب هایتمُخدِر دارند...!می بوسمت سرگیجه میگیرمنمی بوسی مرآ درد می کِشم...