متن غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غمگین
یکی اینجا بدون تو ، دلش تنگ است،
واینجا بین یک دنیا ، چه بی رنگ است،
تمام لحظه های بی تو بودن را ،
به عودی میزند اما بد آهنگ است،،
با تشویقهای گاه و بیگاه مردم
غمهایت فراموش نمیشوند خرگوش!
نه رها میشوی
نه میمیری
سعی کن
زندگی کنی
از کلاهی به کلاه دیگر
این جهان
یک سیرک مضحک است...
میدانم چه میکشی!
بگذار سیگارت را
روشن کنم چاپلین؛
قبول کن
از آسمانِ هنر
آفتابی گرم نمی شود،
بازی عوض شده است
بیا
عصا را به موسی
کلاه را به چرچیل
و سبیل را به هیتلر بازگردان
باید
برای فروشِ خندهی خودمان
نقشهای بکشیم
بیا از کفِ محتوای امروز شروع...
با ما چه کردند، که اینگونه از شادی دوریم...
از جهان مانده جان که مرا ترک کند، حال من به گونه ایست ک محال است کسی درک کند....
چه قطارهایی که آمدند و رفتند
تا توانستم فراموش کنم خاطراتی را
که در آن توقف چند ساله در
ایستگاه تو داشتم...
من پریشان تر از آنم که بگویم سخنی
حرف های دل من را ز سکوتم بشنو
نیامد خم به ابرویم ز خنجر های بیگانه
ولی تا پای مرگ رفتم به لطف آشنایانم
(مجلس رندان)
درآن محفل که بوی خدعه و تزویر میآید
یقیناً مَعرفت، در آن مکان، کم گیر میآید
نمیدانم چرا هرجا که حرفی از وفا باشد
به چشمم چهرههایی مملو از تزویر میآید
مکش بالا خودت را با تزاویر و ریاکاری
که فوّاره پس از بالانشینی، زیر میآید
مباش اهل...
"هیچچیز...
واقعی نیست
جز زخم زبانها..."
دو آتشفشان
فوران کردهاند و نمیدانم
مذابهای ریخته را
چطور باید از صحنه پاک کرد
خشک شدهاند!
خشک شدهام پای این همه غم!
با این همه غم چه باید کرد؟
در آسمانی که نیست
قدم میزند
میاندیشد
و به ابر بودنش
جرقه جرقه میسوزد...
{سوال پشت سوال:}
چرا؟
چرا در دمای بالای تنهایی
حجمِ پوچی افزایش مییابد؟
چرا؟
چرا اکسیژن
نمیخواهد بفهمد
در ریههای یک مرده زندگی میکند؟
چرا؟
چرا ماهیها
بر ابتذالِ شریانهای آب
موج میخورند؟
چرا؟
چرا هیچ...
پیلهتنیدن به تنم را نبین /
لحظهی پروانهشدن مُثلهام
سفتتر بگیرید
گوشهی سنگینِ تابوت را
همان گوشهای که به شانهی چپم
- جای خالیِ دستی در عکسهای زندگی-
میرسد
لطفاً
پیش از رفتن
مستطیلِ تنهایی را
به دایره بدل کنید
تا روزها و شبها را
به جستجوی گوشهای بگذرانم...
روزِ تولّد به کفن دیدنم
قصّهی بی سر به جهان پا گذاشت
سهمِ من از بارشِ باران چه بود؟
کاسهی سوراخ برایم چه داشت؟
پیلهتنیدن به تنم را نبین
لحظهی پروانهشدن مُثلهام
عشق اگر شعلهی این زندگیست
بیشتر از حدّ ِ خودم شعلهام !!
نقشهی چنگیز برایم بِکِش
خنجرِ خود...
سفتتر بگیرید
گوشهی سنگینِ تابوت را
همان گوشهای که به شانهی چپم
- جای خالیِ دستی در عکسهای زندگی-
میرسد
لطفاً
پیش از رفتن
مستطیلِ تنهایی را
به دایره بدل کنید
تا روزها و شبها را
به جستجوی گوشهای بگذرانم...
دو آتشفشان
فوران کردهاند و نمیدانم
مذابهای ریخته را
چطور باید از صحنه پاک کرد
خشک شدهاند!
خشک شدهام پای این همه غم!
با این همه غم چه باید کرد؟