متن دلتنگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی
+ خوشحالم!
چرا؟
+ پاییز داره تموم میشه...
این خوشحالی داره؟
+ آره... چون پاییز انگار دلتنگی ها، تنهایی ها، دردها و... یاد خاطرات خوشی که دیگه ندارمو چند برابر میکنه...
ولی بعضیا پاییزو یه فصل عاشقونه و رویایی میدونن...
+ آره... ولی کسایی که با خودِ دلبرشون باهمن... نه...
گاهی آنقدر بی قراری که نفست بالا نمی آید ، آسمان دلگیر، کوچه ها غم گرفته وچتر ها ،خاک خورده وتو، می باری تمام دل تنگیت را بر صفحه ی خاطرات تا سبک شوی
اما گریه امانت می برد وباران می شوید تمام شهر گونه ات را
دل به کوچه...
باز شیشه عطرت، شکست و هوای دلم پر شد از بوی تو
چتر پینه بسته ام سَر باز کرد و من خیس شدم از باران اشک های دلتنگی
باز شانه هایم سنگینی میکند از گرد و خاک خاطره های سرگردان
قفل لبهایم به دنبال کلید گمشده در لُکنت های دیدار...
گاهی برای از تو نوشتن کم می آورم
باور کن....
تمامی این نوشته های شبانه بهانه ست
تنها میخواستم بگویم : ای حضرت معشوقه بی وفا،دلم برایت تنگ شد ست و بس.....
«فاطمه دشتی»
باران
باران ،شست تمام دلتنگی های کوچه وخیابان ها را
ولی
چرا
غم واندوهت همچنان
چسبیده است بر سینه ی بارانی من....
حجت اله حبیبی
☔️💜 نفس: میشه...
چشماتو باز کنی؟
میکائیل: نه!!
نفس: چرا؟!
میکائیل: اشکام میریزن!
نفس: ولی الان دل من هم
داره از دلتنگی میریزه :)
دیالوگ رمان نفس میکائیل
نویسنده: ریحانه غلامی
کفشانم را جفت کردم آمدی و کفش هایم را بین کفش هایت گزاشتی و همان گونه رهایش کردی
کفش های مرا در حصار آغوشت قرار دادی
در حصار آغوش کفش هایت
کفش هایم از آن روز
در حصار آغوش کفش هایت مانده
اما خودم چه؟
تو رفتی
دلتنگی آمد
و...
شب هایی که بغض دو دستش را دور گردنم حلقه میکند
اشک هایم از بی پناهی تمام صورتم را می پوشانند
من تمام شهر را به دنبال آغوش گرمت زیر و رو میکنم
و تنها آغوش سرد خاطرات در نبودت مرا پناه می دهد...!
من عجیب دلتنگم
نویسنده: کتایون آتاکیشی...
کرونا رو نمیبخشم...
دستای تو رو ازم گرفت :)
وقتی از جلوم رد میشی...
اینجوری جلو بقیه نخند!
من میمیرم :)
وقتی از لابه لای افق سرک کشیدی تمام غم هایم پرکشید ....
وآوای شادی ،کوچه ی دلم را پر از ترنم باران نمود ،اما حیف، با رفتنت،
فقط چشمان من بارانی نبود ،تمام شهر پر از ترانه ی دلتنگی...
حجت اله حبیبی
آسایشم آغوشت بود
وسایه بانم، گیسوان بافته ات،
من از زلال چشمانت می نوشیدم ومفهوم تشنگی را نفهمیدم تا وقتی
آسمان دلم ابری وچشمانم از دوریت می بارید
و آه راه را برگلویم بسته بود...
حجت اله حبیبی
وقتی از راه می رسی ،باران شکوفه و رحمت ،گلستان وجودم را معطر می کند .
تاج سعادت را بر سرم می افرازی تا خانه ی دل، مقدمت را آذین باشد وپرتو عشق، از روزنه ی امید بر آن بتابد
تو و عشق وامید
من و غم دلتنگی.....
حجت اله...
رفتی وآسمان دلم ابری شد
می ترسم .....
می ترسم ،باران بگیرد...
من و بارون و چتری که دستان گرمت را می طلبد...
حجت اله حبیبی
شاید اگر آن شب زکوره در نمی رفتم
امروز،زهجران خورشیدش ،سیه پوش پر پروانه های دل تنگی ،نبودم
چه کنم با غم خویش؟
که گهی بغض دلم می ترکد،
دل تنگم زِ عطش می سوزد،
شانه ای می خواهم که
گذارم سر خود بر رویش
و کنم گریه که شاید کمی آرام شوم
ولی افسوس که نیست !
شب قضیه اش فرق می کند
شب ها زیر سقف خانه های شهر
نه اثری از تظاهر می ماند
و نه ردی از خنده های دروغین،
شب ها آدم ها می مانند و تلخی حقیقت،
آدم ها می مانند و تنهایی و اشک
و تاریکی و سکوت،و یک دلتنگی بی...
یادگیریِ فراموش کردنت
در حدّ و اندازه های من نبود !
خودت را خسته می کنی ...
من توانِ فراموش کردنت را ندارم
لطفاً برگرد
برگرد و ببین که من در عاشقی
بالاترین مدرک را کسب کرده ام !
آری...
با من فقط عشق را هزارباره تدریس کن
من درسِ...