متن دلتنگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی
دل تنگ توام خانه آباد کجایی؟
بس کن!نزن آهنگ غم انگیزجدایی
فریادسکوتِ من دلخسته بلند است
اصلانرسیده ست به گوش توصدایی؟
البته غمی نیست توهرگونه که باشی
شاهی به توآید به منِ خسته ، گدایی
شاهی ودلم مهره ی شطرنج توباشد
ایکاش به روی دل من، دربگشایی
باید برسم باتو...
دلتنگ توام خانه ات آباد کجایی
کمتر بزن آهنگ غم وساز جدایی
پاسخ ندهی هیچ به پیغام دل من
یعنی نرسد از من دلداده صدایی؟
تو تاج سرم هستی و سلطان جهانم
دربار تو هست و من و آئین گدایی
شاهی ودلم صفحه ی شطرنج شما شد
ایکاش در قلعه...
فراموش کردنت از توان من خارج شده:)
تو بیا بهش کمک کن...! ♡£
شب یلدا انار دونه دونه
دومصرع فال حافظ عاشقونه
برایت پهن کردم سفره ی عشق
چرا یارم نمی آیی به خونه
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
جمعه ها در دل من پژواک خالی از صدای گذشته اند. روزهایی که به تلافی هر ساعتشان، تنها سایه ای از غم به یادگار مانده. زمان بی رحم تر از همیشه می گذرد، بی آنکه هیچ چیز جز دلتنگی در دل بماند. سکوت، باری سنگین بر دوش خاطرات است، که...
دل من تنگ و دلم تنگ و دلم تنگ شده
غم دلتنگے من جبهه ے یک جنگ شده
خبر از حال بدم هیچ نداند معشوق
دل من شیشه اے؟ یا دل او سنگ شده
سینه ازخنجر بے مهرے او مے سوزد
گنهم نیست ! دلم ساده و یڪرنگ شده
همه...
- عاجز بودن و دلتنگی فقط اونجایی ک بسطامی میگه :
‹ کجا بَریم دلی را ک کرده ای تو چنینش؟! ›
نیمه شب آمد خیالت، نیمه جانم را گرفت
ابر دلتنگی دو باره آسمانم را گرفت
تا دلم در کوی دلتنگی برایت می سرود
لکنتی امد زبان بی زبانم را گرفت
درمیان خاطراتت در وداع آخرین
قطره قطره اشک آمد دیدگانم را گرفت
عمر من سر میرود باحسرت آغوش تو
با...
هنوز هم از تاریکی می ترسم
ولی تو دیگر از ترس های من نمی ترسی!
هنوز هم دلتنگی هایم را نقاشی می کنم
ولی تو دیگر برای نقاشی های من،
مدل و الگو نمی شوی...
هنوز هم هوای عطر شال گردنت را می کنم
ولی تو دیگر آن عطر و...
پرسید :کجایی؟
پاسخش دادم :
گوشه ی دنج دلت
به چه مشغولی؟
به هر آنچه که تورا یاد من اندازد.
.
نبودنت را در پاییز هم
به دوشِ دل می کشم
فصل برگ ریزان خاطرات تو
غروب و نسیم دلتنگی هایش
می لرزاند تن عاشقی ام را
عشق و خاطرات تو
زرد و نارنجی می شود
رنگ شاعرانه می گیرد؛
قدم می زنم
بدون چتر زیر نم نم باران،
قصه...
همه ی
اشک های پنهانی و بی صدا
که از دلتنگی نیست
گاهی
یاد خاطره ای
در تصور چشمهایت
با شوق قلبم تبانی میکند
بی شک
اضطرابهای بی تو بودن را
به امیدی محال تاب می آورم
اما قلبم را...
نمیدانم
در دلت هیچ کسی غیر مرا راه مده
جزتو هم هیچ کسی در دل این عاشق نیست
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
منم محتاج آغوشت
توخواب وتوی بیداری
واکن آغوش و ثابت کن
هوامو دائماً داری
به گرمای تنت بسپر
من محتاج گرما را
به صد گلبوسه رنگین کن
تنی رنجور و تنهارا
بیا بازم بمون پیشم
تو مجنون شو منم لیلی
بیا ثابت کنم این رو
که میخوادت دلم خیلی
تومیدونی...
یا صاحب القلب الحنون یا ساکن وسط الجفون یا مالک نور العیون وحشتنى بجنون:
ای صاحب دل مهربان، ای نشسته در میان مژگان، ای مالک نور چشم، دیوانه وار دلتنگتم.