این خانه غریبی را بیگانه نمی فهمد مانند جنونی که دیوانه نمی فهمد هر همسفر و همراه، همراز و رفیقم نیست درد دل شیدا را، هر شانه نمی فهمد شمعی که تا فردا، حتی اثر از آن نیست اندوه شب او را، پروانه نمی فهمد آنی که چنین جام بی...
گاهی چقدر دلم یک رفیق شش دانگ میخواهد... کسی که به دور از جنسیت همراهت باشد، مذکر و مونث فرقی ندارد... فقط کسی باشد که بفهمد حالت را... بتوانی به دور از حاشیه و ترس از هر چیزی، تا نا کجا آبادهِ زندگی بروی.. اگر کمی حد دوستی های معمولی...
همیشه با خودم فکر میکنم مگر میشود تو باشی و من خوشبخت ترین زن دنیا نباشم.... مگر می شود؟ و نگاه میکنم به راه دور و درازی که باهم از سر گذراندیم و به جاده ای که پیش روی ماست رفیق لحظه به لحظه و مدام همراه تلخ و شیرین...
از من نشده، هیچ دلی ریش تر از عشق دنیای کسی، این همه تشویش تر از عشق من بیش تر از هر که رفیقش شدم، اما کس تیر نزد، بر دل من، بیش تر از عشق با خون دلم، گر چه بپرورده ام او را نوشی نچشیدم، بخدا نیش تر...
چقدر خسته ام رفیق فرهاد نیستم که کوه کنده باشم من فقط خودم هستم که از تو دل کنده ام
بخند رفیق! سهم من و تو بیشتر از این نبایدهاست...
مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردم/ چرا بی ماسک می آیی رفیق ناجوانمردم؟
سوزنی را یافتن ، سخت است در انبارِ کاه سخت تر از آن ، رفیقی خوب پیدا کردن است
آخرش شکوفه بر ویروس پیروز خواهد شد و آنگاه ما من و تو سرمست و قدم زنان پر می کشیم به کوچه باغ های اقاقی آنگاه می خندیم به همه ی این همه تلخی و تلخ کامی که دست های ما را از هم جدا کرد می خندیم به روزی...
به عشق بگویید : هر چه گشتیم، ماندگار تر از رفاقت نیافتیم تو هم اگر اهل ماندنی کمی رفیق باش
تنهایی عمیق به قلبم خوش آمدی ای درد ای رفیق به قلبم خوش آمدی
کم و کسری مرا دید ولی پیشم ماند او رفیقی ست که پای ضررم می ماند
آدمهای زیادی هستند که منتظر خوشبختی هستند، اما غافل از اینکه قانون طبیعت بر عکس است. این خوشبختی است که منتظر ماست، زیرا ما خالق آن هستیم… زمان مانند یک رودخانه است. هرگز نمیتوانى به قسمتى از آب دوبار دست بزنى، چرا که آن جریان آبى که از مقابل تو...
زیاد پیش آمده، خیلی زیاد ... که حوصله خودم را هم نداشته ام ... ولی با همان حال ... حرف های دیگران را گوش بوده ام ... زیبایی هایشان را چشم ، و زخم هایشان را مرهم ... زیاد پیش آمده که کم آورده ام و با کوهی از بغض...
رفیق سلامتی خودمون که باشیم یا نباشیم هیچکس براش مهم نیست
دوست نازنینم در این روزگار عجیب و اخبار تلخ خوشحالم که تولد تو دلیلی برای شکره و لبخند به لبهامون میاره تولدت مبارک رفیق گلم
بدون حضور خدا جایی نرو.. به خیالت که به آبادی میرسی؟ نه رفیق... چراغی که در تاریکی میدرخشد چشم گرگ است.
حال دلم خوب می شود با تلخی قهوه و شیرینی حرف های تو رفیق
آشنای دیروز و هر روز من رفیق جان،متولد ماه بهمن زمستانی هستی اما حضور تو همیشه گرمای من است تولدت مبارک
رفیقی که یه رنگه باهات تا پای مرگه وقتی که اسمت میاد واسه تو با سر میاد چی شد که من ازت دور شدم نامردیه این دور شدن خدایی دلتنگتم کجایی دلتنگتم ..! .
" فردا حتما روز بهتری ست ... " نبینم غصه می خوری رفیق ! نبینم زانوی غم بغل گرفته و نا امید شده ای از رسیدنِ روزهای خوب ... نبینم به اعجاز امّید ، کافر شده و به آسمانِ آبیِ باورت رنگ خاکستری پاشیده ای ! مبادا همچو ارغوان باشی...
اگر دنیا به تو پُشت کرده نگران نباش رفیق جان من مثلِ کوه پُشتِ توام
رفیق، تو نور می آوری و با جادویِ کلام، گفتار، نگاه، رفتار و منشِ ویژه، در من معجزه می کنی... قصه را زیبا می گویی و مرا به چالش می کشی و در نهایت هر آنچه را که باید تغییر میدهی. تو، اجازه نمیدهی خودم را دستِ کم بگیرم و...
تمام روز خوابیده ، تمام شب به تنهایی منو تو خوب میدونیم چرا این لحظه اینجاییم تمومش کن ، تمومش کن من انقدر غرق من هستم ، که تو از خاطرم رفتی و تا این قاعده بر جاست ، من و تو هر دو بدبختیم تمومش کن ، تمومش کن...