شعرنو
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعرنو
بال بُگشای،که این کبک بلا دیده میان (دِه) ما.......
سالهاست ،که درگیر نگاه است هنوز.......
حسن سهرابی
به خیابان که بتابی
چه قطعه پنجم بتهوون باشد
چه رودخانه ای از دیدگاه بارت
می مانَد ردّ خورشید
برگونه ی پنجره
مریم گمار ۱۴۰۳/۴/۳۰
زیبای ناپیدا،
دل مارا عشق تو جان سوخته کرده است،
در مسیر فراق،
باز آی ،
که تیر ، آتش بی امان می دهد مرا
وقتی که ماه، سرب منجمدش را
روی لب های تو ریخت
به آتش سرخ قسم
دروغ های شیرینش را
سر کشیدم
تا که شاید
راز درونت، تناسخ پیدا کند
من در تو پیر خواهم شد
و تاریکی در استخوان هایت،
ته نشین می شود
تو در صورتم مرگ را ملاقات...
می توان گفت گلی...
خرّم و شاد به شوقِ دیدنِ هر بلبلی
قامتش راست کند
برگِ گل باز کند
جان خود را بسپارد به نسیم
رقص در باد کند، او که در خاک مقیم...
آمدیم تا عاشقانه دل به دلدار دهیم امّا
نَشُد
همچو حلاج بی بهانه سر به آن دار دهیم
امّا نَشُد........
حسن سهرابی
چه فاصله ای است لایتناهی میان......
خواستن و نرسیدن......عشق و نفرت.......
مرگ و شهوت.
وچقدر به هم نزدیکند....نرسیدن وخواستن.........
نفرت و عشق.......
شهوت و مرگ.
و ما متحیر مانده ایم میان فاصله ها و
فرسنگ ها......دورها و نزدیک ها و.......
رنگ ها و زجر ها....
و سکوتی مبهم و مرموز...
بی محابا مو پریشان کرده ای بر شانه هایت،بیصدا
ترسم از آن روز ندانند شانه هایت،قدر گیسوی تورا
...........................
حسن سهرابی
دل در قفس و تن پَرِ پرواز ندارد
این حافظه بی تو که دگر راز ندارد
در جنگ میان من و چشمان سیاهت
این لشگر بی خاطره سرباز ندارد
..........................
حسن سهرابی
دریچه چشمانت را بگشای
بگذار نگاهت زیبا کند ، این شهر آشوب زده را .
بگذار نفسهایت آشفته کند ، سکوت دلهای
بیقرار را ، در هنگامه همنوازی ظلمت و درد .
نفسهایت را بگذار و بگذر،
در امتداد خیابانهای پنهان شده این شهرِ
غریب.
شاید در پسِ کوچه ای...
گویند
پشتِ اَبری تا اَبد پنهان نمانَد،هیچ ماه
ماه من عمرم به پایان شد،چرا گمگشته ای در پشت ابر.................
حسن سهرابی
من برای رویش یک شاخه لبخند بر لبت
صد تبر بستم به پای کهنه تاک قلب خویش......................حسن سهرابی
امشب مرا بایک نظر دیدی
با سینه ریزی از ستاره✨
با هدیه ای از جانبِ ماه🌜
هرچند چشمانت به من بود؛اما تو زیور را ندیدی⭐
انگار احساسِ مرا از یاد بُردی
من قسمتی از خاطرت بودم
جا مانده در فصلِ گذشته🍂
حالا تورا امشب دیدم،اما تو عشقم را ندیدی💔؛یک صاعقه...
و من
هر روز الفبای گیسوی
تو را می خوانم...
طوفانی هم باشی
در هوایت می رقصم
آریا ابراهیمی
تو نباشی
همه جا تنهایم
قول میدهم چیزی که از آنِ من و تو باشد دوباره باز میگردد، خنده ها، شادی ها حتی زخم های دیرینه ات اگر خوب نشود التیام می یابد و تو با لذتی که نمیدانی، جای خراشیدگی هایش را میخارانی...
قول میدهم که نمیدانی بهترین اتفاقات زندگی ات هنوز رخ نداده...
با تو دریا می شود هر قطره از رویای من
فارق از این فتنه های خفته در شبهای من
حسن سهرابی