متن غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غمگین
مرگ ،مردن نیست
مرگ، دیدن دستان تو در دست دیگریست
وقتی از انتهای جاده می پیچی تا مرا نبینی...
حجت اله حبیبی
امشب هوا دلگیر است وبوم دلتنگی غریبانه می خواند و دلم پریشان آخرین نگاهت که چه ملتمسانه می خواستم که نروی
وتو متکبرانه به راهت ادامه دادی ومن ماندم، تا خورشید کمال وجمالم پشت تپه های نا امیدی از نظر نا پدید شد
من وتاریکی وشبی که خاطراتت را هر...
امشب
باران بند نمی آید
بالشم، خیس باران است
بارانی که تو نثارم کردی
تا هیچ گاه فراموش نکنم رفتنت را....
حجت اله حبیبی
می خندم...
دیگر تب هم ندارم
داغ هم نیستم
دیگر به یاد تو هم نیستم
سرد سرد شده ام
کسی چه میداند...
شاید دق کرده ام
از خواب ک بیدار شدم باز هم روی بدنم کبود شده بود..
هر بار یک زخم یا کبودی..
بدون درد هم نبودند..
زخم ها میسوختند و کبودی ها درد داشتند..
اما من ک خودزنی نمیکردم!
یا...
کتک نخورده بودم..
آن هم هرشب..
هر شب...
و باز هم..
هرشب..
این بار...
دگر بعد تو عاشقی ممنوع
زندگی ممنوع
دیوانگی ممنوع است
دگر بعد تو حال خوش ممنوع
فال خوش ممنوع
دلدادگی ممنوع است
برشی از ترانه عاشقی ممنوع
پاییز همیشه زیبا بود قبل از ریزش برگ ها بر روی نگاره اسمت و جستجوی دیوانه وار من برای یافتن خانه ابدی تو
تجسم آخرین لبخند و تصویر کوتاه ترین خاطره از آخرین دیدارت، صفحه گرامافون اشک بارم را به ناله در آورد
فیلم های اکران شده کودکی ،در صفحه...
دور از تو
جان می دهم
مهمانم کن
به نیم نگاهی
⚡️⚡️🌹🌹⚡️⚡️
نشسته ام
به انتظارباران
در خشک سالی
چشمانت
⚡️⚡️🌹🌹⚡️⚡️
باز بی من رد شد از این کوچه، او!
چشم هایم! چشم هایم تیز شد
باز انگاری توهم می زنم!
باز این رویا چه دردانگیز شد...
[دخترم:] بابا بیا صبحانه! / من،
همچنان با یاد او در کوچه ام...
(دخترم فهمیده حالم خوب نیست!)
چشم هایش از غمم لبریز شد......
بچه که بودم هروقت با خدا حرف میزدم
میگفتم خدایا توروخدا نزار بزرگ بشم ،
بزار همینجوری بچه بمونم
انگار تلخی داروهامو زیر زبونم حس میکردم
انگار میدونستم قراره تمام سهمم از دنیا یه تخت گوشه ی بیمارستان باشه
و یه مشت قرصای لعنتی
ولی خدا حرفامو نشنید
یا شایدم...
من یک آدم ساده و آرومم
که احساسات و عشق از دست رفته اش را در پسِ عمیق ترین لبخندش پنهان میکند...
بهزاد غدیری/ شاعر کاشانی
دریای عشق باش که دریا ببینمت
در پیچ و تاب ساحل رؤیا ببینمت
رؤیای من شده تنها حضور تو
خواهم من از خدا ، که تنها \ببینمت\
دادم قسم تو را ؛ به حسّی که بین ماست
در خاطرم همیشه بمان ، تا ببینمت...
قدری نقابِ چهره ات را بزن...
دلم برای کودکی هایی که نکردم تنگ شده.
مرد گریه می کند
عبارت غلط \ مرد گریه نمی کند \ را دور بیندازیم ...
اصرار به حفظ باورهای غلط هیچ افتخاری برایمان ندارد .
مردی که هیچوقت گریه نمی کند لزوما قوی نیست بلکه ممکن است احساسات انسانی خود را سرکوب کند و آسیب عمیق تری ببیند،
اجازه...
دست بر گریبان گرفته بود و فریاد میزد اما...!
صدایی از حنجره اش خارج نمیشد..
گویی نمایش پانتومیم اجرا میکند!
اما بدون بیننده!
مشخص بود حال خوشی ندارد.
قدم میزد و راه میرفت و دستانش را در هوا تکان میداد!
یا من چیزی نمیشنیدم!
یا او بی صدا جنگ میکرد....
مادرم قالی بافت...
آنقدر تا که به درد ِسِل ، مُرد.
پدرم کارگرِ بنا بود...
آجری عاقبت زندگی بابا بود.
من در این خانه ی خلوت
پی تو می گشتم...
دل من تنها بود
این گل باغچه را آوردم
که کنم هدیه به تو
مرد رویاهایم محرم اسرارم
یا بیا...
تو را ای عشق دیرینم
دوباره جستجو کردم
در این دنیای بی مهری
به هجران تو خو کردم
دلم خوش بود مثل من
به ماندن هم تو مشتاقی
ولی رفتی و عشق تو
زده بر قلب من داغی
من اینجا پشت این دیوار
تو آنجا توی یک بستر
مرا در...