متن مادر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات مادر
هنوزم وقتِ دلتنگی
تو هستی جونپناهِ من
دلیلِ روشنِ شبهام
تو هستی نورِ ماهِ من
پریشونم پریشونم
که موجِ غم به چشمامه
نوازش کن منو مادر
که دستای تو دریامه
سلام بر مادرم ، به چشمان همیشه نگرانش
آریا ابراهیمی
بهترین گلبوته های باغ جان پرپر شدند؛
میهمانِ آسمان و، صد هزار اختر شدند؛
بس پدر بوده ست، در خطّ شهادت، جان به کف؛
همچنان که: مادران این راه را، رهبر شدند...
شاعر: زهرا حکیمی بافقی،
برشی از یک غزل، به مناسبت حادثه ی تروریستی در گلزار شهدای کرمان، دیماه...
چون بهشتِ جاودانِ حق، به نامِ مادر است،
حبّذا بر مادرانی که: جِنان بستر شدند!
روزِ مادر بود و زیبابچّه های بی گناه،
در گلِ آغوشِ مادر، با خدا همبر شدند!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی،
برشی از یک غزل، به مناسبت حادثه ی تروریستی در گلزار شهدای کرمان، دیماه ۱۴۰۲.
وقتِ کوثر بود و برخی، از جوانانِ نجیب،
مثلِ مادر، همنشینِ ساقیِ کوثر شدند!
در کفِ سردِ خیابان، داغ بود امواجِ درد؛
بس جوان، پرپر؛ به سانِ قاسم و، اکبر شدند...
شاعر: زهرا حکیمی بافقی،
برشی از یک غزل، به مناسبت حادثه ی تروریستی در گلزار شهدای کرمان، دیماه ۱۴۰۲.
بزرگ شده ام و میترسم
میترسم سرم را روی دامنت بگذارم و زانوانت درد بگیرد
حال نوبت توست سرت را روی شانه ام بگذاری
و من با اندکی مادرانگی که برای عروسک هایم کرده ام تو را نیز در آغوش بگیرم
مادر♥️
ستوده
(مادر)
عشقی که حق در سینه ی مادر گذارد
هفت آسمان، با وسعتش در بر ندارد
فرزند اگر داند وفاداری او را
بی پرده جان، در راهِ مادر می سپارد
سید محمدرضا شمس (ساقی)
(الجنة تحت اقدامَ الامّهات)
هستی، ز وجود مادران بر پا شد
طومار جهان به دست شان امضا شد
از حلم و گذشت و همت والاشان
جنت ز کف قدوم شان پیدا شد
سید محمدرضا شمس (ساقی)
دست های مادرم، کتابی هستند که هیچ نویسنده ای توان نوشتن شان را ندارد. هر خطی که بر آن نقش بسته، قصه ای از رنج و صبوری است از روزهایی که خنده های مرا خریدند و شب هایی که بی صدا گریستند
این دست ها، روزگاری شادابی گلبرگ داشتند، اما...
چادر نماز مادرم، حصاری از نور در تاریکی جانم است،
آخرین سنگر آرامشی که می شناسم...
جایی که اشک هایم بی صدا می سوزند و به دامن دعاهایش فرو می ریزند.
دست های لرزانش به آسمان گره خورده، اما دلم دیگر ایمانی ندارد…
دل شکستگی ام را به بادها سپرده...
صبحش دستانم پر می شود
از شبنم مهربانی،
شب هایی که مادرم را به خاطر می آورم!
شعر: آسو ملا
ترجمه: زانا کوردستانی
سلام بر مادرم
تنها پناه جانِ غمینم
آریا ابراهیمی
پنجره ها ؛ آیه هایِ دلتنگی اند
گاهی باز می شوند و آماجِ خاطره می آورند
گاهی بسته می شوند و قفلِ اندوه می زنند،
پنجره هایِ خانه یِ قدیمی ما ؛ هنوز باز است
و مادرم هرزگاهی با نگاهِ دلبرانه
برای پدر ؛ که در گوشه ای از حیاط...
در آغوش تو چشم به جهان گشودم
تنهایی هایم را در آغوش تو پر کردم
غم هایم را در آغوش تو گریستم
بغض خوشحالی ام در آغوش تو ترکید
تو نه تنها به من حرف زدن را آموختی
بلکه چیزهایی را هم که آموختنی نبود از تو یاد گرفتم
به...
اعتبارِ باغِ فردوسِ بَرین
زیرِ پایِ مادر است
عزتی یا مِکنتی بر تو رسید
بخت نیست ؛ این مصلحت
از دعایِ مادر است
جَستن از مرگ و مریضی و بلا
راهِ درمان قاصر اما عاقبت
اشک هایِ مادر است
آبرویت ، حالِ خوبت ، حاجتی هر قصدِ خیر
هر چه...