متن آرامش درونی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات آرامش درونی
If you cannot peace within yourself you will never find it anywhere else.
اگه نمی تونی آرامش رو درون خودت پیدا کنی هیچ جای دیگه نمی تونی پیداش کنی.
عشق واقعی به سوی تو نمی آید
بلکه باید در درونت باشد.
اعتمــــــاد به خدا تمام ماجــــــراست..🌸🌻
آدمهایی که از درون آرامتر و در رفتار متین تر هستند افرادی هستند که قدرت دردها و زخمها را سریع بر سر دیگران آوار نمیکنند. اجازه میدهند قدرت بهجای تبدیل شدن به تخریب، به سکوتی عمیق امّا آگاه کننده تبدیل شود.
میتوان ساده زندگی کرد
ساده زیست
و از شادیهای کوچک لذت برد
فقط کافیست باورداشته باشیم لذت
شادی در داشتن چیزهای بزرگ نیست.
ای انسان، در گذر بیپایان روز و شب، اندکی درنگ کن. این جهان آینهایست که آنچه درون توست، در چهرهٔ زندگیات مینمایاند. اگر دل تو آرام گیرد، جهان نیز آرام میشود.
به یاد داشته باش: هیچ راهی در این دنیا آسان نیست، اما هر گامی که با صدق و نیت...
خوشبختی زمانی است که
آنچه فکر می کنید،
آنچه می گویید
و آنچه انجام می دهید
با هم هماهنگ باشند.
هیچکس به اندازه خودت مسئول آرامش و ترمیم قلبت نیست💔❤️
نه در سودای فرداها، نه در اندیشهی دیروز
منم در لحظهای بیمرز، زِ هر نقش و نشان فارغ
نه بیمِ دوریات دارم، نه شوقِ وصلِ بیپایان
که در یادِ تو گم گشتم، زِ آغاز و زمان فارغ
گاهی باید
هیجانهای نهانی خود را تنظیم نمود
تا تصمیمهای درست
در هوای تجلّی
نفس بکشند!
خدایا…
از تو نشانهای خواستم،
و تو مرا به تماشای زیباییهای خلقتت بردی.
در سکوت دل، فهمیدم
که آرامش، در تغییر نگاه من است،
نه در تغییر جهان.
اکنون میدانم
وقتی چشم دلم را باز کنم،
همهجا رد پای توست
و در حضور تو، آرام میگیرم.
روزهای تعطیل انگار رنگ و بوی دیگر دارد ،جدا شده از روز شمار تقویم، انگار واسه خودشان ولو شده اند به گوشه ای و بی صدا و آرام می خواهند بگذرانند تا کسی نفهمد حس و حالشان را !تا کسی بر هم نزند سکوتشان را!تا با خیالت راحت سپری کنند...
نسیمی دلگشا کن باورت را
نوازش کن رخ دور و برت را
صباحی هم شدی مانند طوفان
مزن بر بام هر مسکین سرت را
وقتی دستت در دستانم است، جهان آرام میشود.
نگاهت پنجرهای به فردایی روشن است،
و لبخندت مرا به یاد میآورد که زندگی ارزش جنگیدن دارد.
با تو، حتی تاریکی هم راهی به سوی نور پیدا میکند.
جارویی میخواهم
بشورد ببرد
هر آنچه در ذهنم خاطره بسته
جادویی میخواهم
آشی بپزد
بسوزاند لب تر شدم را
فردا دیر است
امروزت را همین امروز، زندگی کن ، همین امروز لذتش را ببر، و همین امروز برای آرزوهایت تلاش کن
حسرت یعنی در گذشته جا ماندهای، و نگرانی یعنی اسیر آیندهای شدهای که هنوز نرسیده و اتفاقاتی که هنوز نیفتاده!
آیندهای که شاید نرسد
و اتفاقاتی که شاید...
از غم گذشتم و درِ تازهای گشود زمان
دری ز جنس حضور و سکوت و لطف نهان
نه قفل داشت، نه دیوار، نه شکایت شب
فقط نگاهی که میرفت سمت صبح امان
نه از کلید گشودم، نه با دعای بلند
فقط گذشتم از آن دردهای بی درمان
نه وعدهای به...
در هر سکوت، آوازِ من پیدا شد از خاموشیام
در هر نفس، پیداست شوقِ مرگ و باز آمدنم
از خلق بگریختهام، تا با خودم تنها شوم
تا بشنوم در هر صدا، پژواکِ بی راه ساختنم
با هیچکس جز خلوتِ خود، آشتی نتوان کنم
من صلحِ جاویدم درونِ صحنهی بیساز و...
من زنیام که سایه نمیشوم برای هیچ نوری،
قدمهایم روی زمین نرم است
اما غرورم از جنس کوه
نه برای دیده شدن
برای آنکه بودنم،
خودش دلیل سکوتِ جهان است.