پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
چو شد پاره، دلی که: از عطش می سوخت،نگاهِ حسّ جان را بر محرّم دوخت؛یقینا هر که آزاده است، می داند:حسین بن علی، آزادگی آموخت!زهرا حکیمی بافقی (سروده های عاشورایی)...
چو شد پاره دلی که از عطش می سوخت،نگاهِ حسّ جان را بر محرّم دوخت؛یقینا هر که آزاده ست، می داند:حسین بن علی، آزادگی آموخت!زهرا حکیمی بافقی (الف احساس) ...
بنوش ای برف! گلگون شو، برافروزکه این خون، خون ما بی خانمان هاستکه این خون، خون گرگان گرسنه ستکه این خون، خون فرزندان صحراستدرین سرما، گرسنه، زخم خورده،دویم آسیمه سر بر برف چون بادولیکن عزت آزادگی رانگهبانیم، آزادیم، آزاد......
نمی شود به زور نمی شود عشق تحمیلی نیست نمی شود به کسی اصرار کرد عاشق باشد یا نباشد حتی انتخابی هم نیست عشق از لا مکان و لازمان می آید و کسی را قدرت مقابله با آن نیست از همین روست که در جان اسارت عشق ،آزادگی نهفته است که انسان را حتی از خودش آزاد می کندسولماز رضایی...
در وادیِ تشنگان جز ایثار نبودبر عشق بجز عشق ، وفادار نبودچون کوه کنار علقمه با صد زخملب تشنه تر از میر علمدار(ع) نبود...