چجوری؟ با درد به جا مانده از ایام صبوری من ماندم بی طاقتی و قصه دوری گفتی که به پایان رسد ایام جدائی آوارگی و گوشه ویرانه چه جوری؟!
نوش دارو قفس را کنج خلوت کرده این دل به آب و دانه عادت کرده این دل ندیدم نوش دارویی به جز غم به خون دل قناعت کرده این دل