شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
صبح است گل و غزل برایم بفرستازچشم خودت عسل برایم بفرست لبخند بزن که غصه آواره شودیک بوسه،کمی بغل برایم بفرست...
بهاری سبزتر از تو نیست،ای تلنگر باران و شکوفه؛آنسوی مرزهای بودن و نبودنها درکشاکش های لاینتهای اُفق تو دلیل تلاطم های ناآرامم بوده ای .میدانی چه وقت هوای بارانی میگیرد چشمان تَرم آنجا که تو لبخند میزنی وآغوش من بوی شرجی تو میگیرد وبعد تهی میشوم از داشتن ها.ای سنبل بوسه ها از خرابه گذشته های عشق، ای زاده سرزمین آریایی من، راه های خوشبختی ام را خلاصه کن،که بیقرار دوستت دارم های توام. ای زیباترین بهانه عاشقانه هایم دوستت دارم....
امروزمیخواهم تورامیهمان بهترین صبحانه عالم کنمهزاران بوسه ی آبدارونان داغ آغشتهبه خامه ی لبانتبیدارشو دلبندمبگذار چشمانت غزل عشق رابه نام صبحبر نگاهم جاری کند...
تو بر من وحی شده ایتا من قاری آیات ِچشمانت شوم...و با بوسه برتربتِ نگاهتبه آیینِ چشمانتایمان بیاورمای امامِ عاشقانه هایم...
نازنین!!!چله ی پاییزبزرگداشتِ نامِ توستبگذارامسال هم،به رسمِ هرسالهبه نکوداشتِ نامِ توپیک هاراپُر بریزمتاشرابِ بوسه،،،دریلدااناری باشدوشرحش درزبانِ تقویم هارویدادی را رقم بزند...
بوسه از تو،جان از من؛مگه میشه بهتر از این معامله کرد....
دلم بی تاب و حیران است هوای دلبرش داردهوای شال خوش رنگی، که مه رو بر سرش دارددلم طفلی شده یارا،هوایِ مادرش کردههوایِ تسبیح و مهر و نماز و چادرش کردهدلم گشته چو مجنونی،که لیلایش سفرکردهو او را در بیابانی،خراب و دربه در کردهدلم شیخی شده دلبر،جدا گشته ز یارانشبه عشقِ دختر ترسا،بداده دین و ایمانشدلم گشته هوایی و،هوایِ بوسه ای داردهوای عطر پاییز و نگار وپرسه ای دارددلم گوید به آرامی،هوایِ بسترت داردهوای بوسه ای شیرین از آن شیرین ...
میان آن همه رنگ پاییزی چشمه ای طنازدر رقص برگ ها نغمه خوان می نوازد سازخیره در چشم های معشوقی از جنس کوهدلگرم به امن ترین نقطه دنیا به آغوش بازکم کمک لطیف می شود دل سنگی اش اماآنقدر که می نوازد آن چشمه، روح نوازهم نوا می شوند مثل نوای دلداده و دلدارگویند به گوش یکدیگر عاشقانه هزاران رازمیرقصد و می لغزد چشمه بر تن کوهسارسر هر بوسه ی چشمه گل نمایان میشود بازفرانک عبدی (باران)...
نیست در آغوش من جز نفس گرم تودر پس آن بوسه ات فاش شده شرم توهر قدم از رفتنم بی تو بجا ماندن استبی تو کجا من روم وقتی هدف ماندن استهر شب و روز مقصدم سمت حریم تو بودژاله صبحگاه من وَسمه چشم تو بودچشم و دلم را سحر با هَوَست سیر کنباقی عمرِ مرا عشقی نفس گیر کن...
بیا لباس هم باشیم و دکمه دکمه روی تن هم بوسه بدوزیم !دلم می خواهد دست من در آستین تو باشد ، دست تو در آستین من ؛ طوری که عطر تن مان گیج شود و آغوش نفهمد چه کسی آن یکی را بیشتر از آن یکی دوست دارد ...راستش را بخواهی من از این جنس سردرگمی ها که نمی دانی تار عاشق تر است یا پود خوشم می آید ......
امروز زنی را دیدمبوسه از لبش می چکید.خدا را شکر!پس هنوز مردی هست که عاشقانه می بارد......
بیقرارت شده ام باز قراری بگذارسبدی بوسه برایم به کناری بگذاراین منم سر به هوا دلشده انگشت نماروی دوشِ دلم ای یار تو باری بگذاردمِ آخر تو بیا در سبدِ خاطره هامبا یکی شاخه گلِ سرخ... اناری بگذارروبرویِ منِ پاییزِ به یغما رفتهاز خودت تابلوِ سبزِ بهاری بگذارتا پس از رفتنِ تو باز نمانم غمگینروی آیینه ی من خطِ غباری بگذارپیشِ پایِ منِ دربندِ نخِ روسری اتخواهشا ای بتِ من راهِ فراری بگذارهوسِ دلهره کرده دلِ دیوانه ی منشب قراری ب...
همه ی خاطره هامون ...همه ی مسخره بازیامون :))موتور سواریامونبوسه های از ته دلمون 💙و...یه طرف ▪▪▪اون لحظه هایی که یه چی میگفتم از ته دل میخندیدی بعد من همینجوری نگات میکردم و میخواستم برآت بمیرم ...اون لحظه ها یه طرف 🙃...
نسخه ام را بپیچ لابه لای بوسه هایت من مبتلا تراز هر دردی به درد بی درمان تو گرفتار شده ام...
یک بوسه دارم️از لب شیرین او هوسوز دل بروننمی رود این هوس مرا ......
دوستت دارمدوستت دارموپنهان کردن احساسپشت واژه های شعرآسان نیستآنچه که پنهان می ماند تنهایی ستکه آن همدر نیمه شبی آشکار می شوددوستت دارمو رویای بوسه ای را می بینمکه تو در آنپیش قدم هستی ......
این روزهالگدمال شده اندزیر پای اشک،گونه هایممرهم بوسه هایت را می طلبد.سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
فرشی به زیر ِپای تو از سبزه زار بود من بودم و تو بودی و فصل ِبهار بودافتاده بود، ماه در آغوش جویبار خیره، نگاه ما به دل جویبار بودزلفت نمی گذاشت ببینم تو را درست ! من تازه کار بودم و او کهنه کار بوداز من هزار پرسش ِپوشیده داشتی انگار شب نبود که روز ِ شمار بودبا هم گره زدیم به نرمی دو سبزه را دل در درون سینه ی ما بی قرار بوددستان ِما به گرمی هم احتیاج داشت چشمان ما به سُکر ِتماشا دچار بوددلهای سر به راه ِمن و تو در آن بهار مانند ...
چه لذتی داره صبح بری پیش عشقت بوسه بارونش کنی صورتت رو ببری نزدیکش نفسات بخوره به پوستش و در گوشش بگی:صبح بخیر زندگی من...
تو هم آیا شبیه من خوشی از این خود آزاری؟!که شب در حسرت آغوش او تا صبح بیداری؟!.لبت در حسرت یک بوسه ی تب دار یخ کرده؟!دلت می گیرد از تکرار یک افسوس تکراری؟!.هوس کرده دلت آیا شبیه ابر پر باریز تنهایی سرت را روی سنگ کوه بگذاری؟!.نمی دانی چه دردی دارد از دست خودت خوردنبیاور قرص خوابت را، بخواب از روی ناچاری.حسین شفیع زاده...
دارد لب من تشنگی بوسه ی بسیارچون مزرعه ی خشک، که دارد غم باران...
شیرازِ تو منمهمه دانِ من باشتا لب هایت رابه میزبانی بهار نارنجبوسه باران کنم......
شعرهای منکمی بلندو گاه گاه به کوتاهی یک بوسهامانگاهتتا انتهای فصل وجودمقدم می زندلطفا بمانبمان بامن در سرمای پاییزیکنارم باشتااز گرمای وجودتیخ دلتنگی آب شودومن به تو نزدیکترمهناز پژوهی...
لبت از جنس شهد ِ پرتقال استشراب بوسه ات نم نم حلال استبه زندانم کشد وقتی ببینمترنج گونه هایت را که چال استتو وقتی با رقیبم جور باشیدلم در ورطه ی جنگ وجدال استتو ای لیلاترین لیلای شعرمنمیدانی که مجنون راچه حال استزدم دوش از کتاب خواجه فالیجواب آمد که آمالت محال استگذارد پا به صحرای هلاکتهرآنکس در پی صید غزال استعسل بانو بیا هم خانه باشیمبنای همدلی عشق و وصال استعلی قیصری...
گاهی خوابت را می بینم ...بی صدا ، بی تصویرمثلِ ماهی در آب های تاریککه لب می زند و معلوم نیستحباب ها کلمه اندیا بوسه هایی از دلتنگی ......
می توانی بی اینکه بپرسی چرادوستم داشته باشی؟و موهایت رابه بادی که از لای انگشتانم عبور می کندقرض بدهی؟می توانی به نامم تکیه کردهلباست را مرتب کنیقبل از سلامآب گلویت را قورت بدهیو با صدایتهزار نت به گلوی سه تار بریزی؟عزیزم!همه می دانند از دهانتصدای بوسه می آیدو چشمهایتسکوت را به دریا تحمیل می کندخوش به حالت که زنیو خوش به حال منکه دوستت دارم!...
️در این ظهر زیبابوسه هایم را️بر روی گیسوانت بگذاربه نسیم عشق بسپار️وبگذار همراه با شقایقدرخنده ات سهیم شوم️...
رعنا: به نظر تو ممکن است مردی زنی را ببوسد بی آنکه او را دوست داشته باشد؟"تمام مردهایی که این کار را می کنند، همان لحظه آن زن را دوست دارند، اگر نداشته باشند خودشان را وادار به چنین کاری نمی کنند.همان موقع مردها خیلی پر احساس اند...اما فردای آن روز می توانند آدم دیگری بشوند."چیزی که زن ها نمی بینند یا نمی خواهند ببینند، فکر می کنند آن ها هم مثل خودشان اند، که ساعت ها توی ذهنشان، با این چیزها ور بروند و اسیر شوند. برای مردها یک بوسه ...
خوابت را آماده کن!یلداست وُخیالِ بوسه ای طولانیدر راهافشین صالحی...
امشب چه کنم که یارمی خواهد ، دل !یک باغ پر از انارمی خواهد ، دل !یلدا شد و ازپسته ی خندان لبتیک بوسه ی آبدارمی خواهد ، دل !...
زیباترین لباست را بپوش!من زیباترین بوسه را آماده کرده امیلدا در راه است...
اول سراغِ چشم هایت رفتم،چشم هایِ تو!گفتم مبادا بسوزدوَ ناز خوابِ تو کابوس شودبعد سراغِ موهایت رفتمموهایِ تو ناز بود وُباز بودآن قدر که گفتم،مبادا که سفت بگیرد این دست هایِ چِغِرَمبعد تو دردت بیاید وُخواب ازسرت بپردبعدسراغِ لب هایتلب های تو داغ بودخیلی داغ !آن قدر که نمی شد، نبویید،نبوسیدگفتم مبادا که سردیِ تنملبانِ گرمِ تو را یخ کندمبادا که بوسه املبِ لطیفِ تو را زخم کندمبادا که وقتِ بوسه خیالِ خو...
شیرین ترین ممنوعه، در آغوش و بر لب های توستچشمم به چشمت،بوسه هایم داغ بر تب های توست...
انارهای دلخون را چیده اندنارنگی ها، نارنجی شده اندانگشت های تنها، به جیب های تنگ تاریک پناه می برندچترهای پژمرده و خشکدوباره جان می گیرندو شعرهای خاک خوردهدوباره به خط می شوند:غروب به این سو، زل زده استاشک آسمان دم مشک استو پاییز پای رفتن ندارد...بیاتا پاییز را پنجه در پنجه، شانه بر شانه، بوسه بر بوسهبدرقه سازیم...بیاتا اشک های سیاه اسید آسماناین یکی باراشک شوق دیدار باشد...بیاتا در تقویم خاطرات سرد و زرد پاییز...
نیمه شب لحظه ی یادآوری لب هایتبوسه بر باد هوا می زنم از تنهایی...
خوشبختی مانند یک بوسه است ؛ برای اینکه از آن لذت ببرید ، باید آن را با کسی سهیم باشید...
وای از حسودِ عشق که با آن دو چشمِ تنگچیزی به من نداد به جز حسرتی قشنگحسرت برای بوسه و آغوش و عیش و نوشبر تختِ پادشاهیِ عشقی شراب رنگمعشوقِ بی لیاقتِ من عاشقِ تو شدلعنت به چشم های قشنگت زنِ زرنگ!از جزییاتِ مسئله حرفی نمی زنمزیرا همان حکایتِ آیینه است و سنگشاید سعادت است که عشق و من و جنوننامی نداشتیم در این روزگارِ ننگیادم بماند این که بگویم به منزوییک جرعه نیز قسمتِ من شد از آن شرنگدنبال بیت خوب نباشی در این غز...
دنبال مردی میگردمکه وفاداری را بلد باشد،مردی که با داشتنش خوشبختی از سروکولمان بالا برود و غم توانی برای از پا درآوردنمان نداشته باشد..پابه پای شیطنت هایم بیاید و هم قدم خیابان گردی هایم شود،صدای خنده هایمان شود حلاّل مشکلاتمان و موسیقی باهم بودنمان را هرلحظه در بانگ قلبِ عاشقمان پخش شود.پی مردی می گردم که تعهدش قلبی باشد وسرتیتر شروع زندگیمان عشق باشد وبس...دلم می خواهد روزی از آن خانواده هایی باشیم که بارانِ شادی کرور کرور بر سر...
مرا احاطه کنبگذار آغشته شوم به تواحاطه کن به گونه ای که بندِ رهایی نباشد.جانانه بنویس مراشبیه مرداد و عصرهای سکنجبین...در آغوشم بگیربگذار محاصره شوم در مرزهای تنتو مشتاقانه فریاد بزنم:" و تنت وطن من است"دوره کن مرااز عشق...از بوسه....بگذار مست شوم از عطرِ دل انگیز موهایت در لابلای انگشتانم...اسیر شوم در دو عرضِ شانه ات...و تاریخ عاشقیمان به خود ببینداولین رخداد دلنشین راو لمس کنم از صمیم قلبمحسِ خوشِ دو...
میدانی دلبربساط دلبرانه ایی زیبا پهن کرده امدر غروبی پاییزیزیربام عاشقیبا منحنی های نامتناهی گونه هایتکه ختم می شود بهبوسه های شیرین و خنده های سرمستانه اتو من اینجاکنار روزهای باتو بودنخنده هایت را ثبت می کنمو تو با چشمک هایتتثبیت می کنی هر آنچه عاشقی کرده ایم!...
آب کن قند دلم را، با یک بوسه ی شیرین...
می گفتندامروز روز عشق استآنهایی که تنها تاریخ را به خاطر می سپارند!من می گویمهر وقتسر معشوقت روی پایت بود و با موهایش بازی می کردیهر وقت در فکرش غرق بودی وزنگ زد وصدا و حرف هایش بوی دلتنگی می دادهر وقتزیر باران چترش بالای سر تو بود...هر وقت صبحبا بوسه اش از پیشانی ات بیدار شدی...هر وقتانگشت های مردانه اش بین موهایت بود و می بافت زلفت را...هر وقت نگاهش را روی خود حس کردی و لبخندروی لبش دیدی...هر وقت کنارش بودی،آ...
مسافرت فقط اونجاش کهبرا "ماه عسل" با "دلبر"میری شمالکنار ساحل قدم میزنیندریا به پاهات بوسه میزنه"دلبر" به لبات...آخرِ شَبم کنار آتیش"بغلش کنی" بعدم با ذوقبراش از خاطره های دوراندوستیتون "تعریف کنی"قشنگه نه؟!...
منتظر نباشتا تو را ببوسمپیش دستی کُن.نمی دانی چه حالی دارد وقتی به چیزی فکر میکنی و اتفاق می افتد.من تمامِ فکر های تو را بوسه کردم......
اگر روزی قرار باشد برای ادامه ی زندگی مجبور به انتخاب مردی باشم، مردی را انتخاب خواهم کرد که شبیه هیچکدام از اطرافیانم نباشد!خودش باشد و بس... مردی که جرئت کند خودش بماند، میتواند یک عاشق واقعی باشد!مثلا آنقدر درگیر کار و زندگیمان باشد، که گاهی تولدش را فراموش کند و شب که خسته به خانه کوچکمان بر میگردد، با دیدن کیکی که خودم درست کرده ام و بادکنک های رنگی دورش، غافلگیر شود و همینقدر ساده، بتوان اورا خوشحال کرد...لا به لای مشغله های روزانه اش...
هیچ روزی تکرار نمی شود ، هیچ شبی دقیقاً مثل شب پیش نیست ، هیچ بوسه ای مثل بوسه ی قبل نیست و نگاه قبلی مثل نگاه بعدی !روزها ، همه زودگذرند ؛ چرا ترس؟ این همه اندوه بی دلیل برای چیست؟ هیچ چیزی همیشگی نیست ، فردا که بیاید ، امروز فراموش شده است ......
بر من تحمیل شده ایبا بوسه اتبا نگاهتو با سکوتت...تو...دلچسب ترین اجبار زمانه ی منی...
یکی باید چشم های آدم را دوست داشته باشد، و یکی باید صدای آدم را دوست داشته باشد و یکی دست هایش را و یکی لبخندهایش را و یکی باید آن طرز قدم برداشتنِ آدم را و یکی باید آن طرز سر خم کردنش را،...یکی باید آن طرز کوله پشتی بر کتف انداختن آدم را دوست داشته باشد، و یکی عطرش را،... یکی باید آن طرز سلام کردن آدم را، و یکی باید آغوش آدم را و یکی باید آن بوسه های بی هوا را، و یکی باید چشم های آدم را، نه؛چشم ها را که گفته بودم، یکی باید نگاه های آدم را دو...
چه پاییزی، چه احساسی، چجوری میتپه قلبمزمستون میرسه از راه و من عاشق تر از قبلمانار و سیب و احساسم نماز و آیه الکرسیچه بی اندازه خوشحالم که تو حالم رو میپرسیهوای گرم این خونه هوای سرد دستام ونگاه تو، خیال من همون حسی که میخوام والا یا ای ها الساقی بیا همپای من با منکتاب حافظ و قرآن بیا دیوونه شو تا منیه موسیقی پر از بوسه من و قلبی که میخونهمن و امواج موی تو کنار بغض این خونههنوزم دست من سرده هنوز آغوش من تنهاستهمه شب هام بدون...
قلب می شوی در سینه امیادی در ذهنمبوسه ای بر لب هایمو روحی در جانمبگوچگونه نخواهمت آخر ......