متن تنهایی تلخ
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات تنهایی تلخ
دیگر امیدی نیست...
نه چراغی در پنجره
نه رد پایی
در خاکِ کوچههای بیعبور
قطع امید،
چیزی نیست که با یک آه تمام شود
درست مثل
حسرت دیدار،
که سالهاست
بر لبانم مانده
و نگفته پیرم کرده است
تابستانهای داغ
یکییکی آمدند
با آفتابی سوزنده
که هیچگاه
دلِ یخزدهام را...
اعتیاد به دوری، زخمِ تلخ و سوزان
عشقِ تو در دل، میسوزونه بیرحمان
زندگی میگذره، اما خالی از تو
هر لحظه بدونِ تو، مثل مرگ در هر سو
چشمانم به افق، همیشه جستجوگر
دنبالِ ردِ تو، که نیست در این مسیر
دوری از تو، به مرزِ جنون رسوندهم
ولی این...
خوشا به حال طناب
که دل سنگی دارد
نمیخواهد به او متکی باشند
لباسها را باید با زور گیره آویزانش کنی
تازه زمانی که باد می آید با او تبانی میکند
کجای این دنیا نوشتهاند عشق گناهه؟
که اینطور همه دست به دست هم دادن تا ما رو از هم جدا کنن…
انگار بودن ما با هم، خار چشمیه برای دنیا.
انگار عشق ما، گناهیه که باید تقاص پس بده.
بمیرم برات…
برای اون لحظههایی که بخاطر من غم توی دلت...
عمرمان بیهوده بگذشت و نفهمیدیم چرا
آنکه برده قلب ما، اصلا چرا قسمت نشد.
نیستی
و من باز هم جرعه جرعه می نوشم
در لحظه های تنهایی ام
فنجان تلخ انتظارت را
بر من روزگاری رفت و عشقی پا گرفت
عاقبت چرخ فلک این عشق را ازم گرفت
شادمانی بود و من بودم
تو بودی ،عشق بود
عشق و شادی با تو رفت
و غم مرا تنها گرفت
بس نمک، بر سینهام، پاشید و رفت
بر سرِ من، گردِ غم، پاشید و رفت
بهار باشـב و باراט
تو نباشے
بهار بـہ چـہ کار ایـב..
گاهی باید چمدان بست و رفت
حتی اگر دردجدایی باعث ویرانی قلبت شود
دیوار لق اخر یک روز فرو می ریزد
جای زمستانِ اخوان
جای کتک خوردنِ پرچم از طوفان
جای تکانهای یک جیبِ خالی
جای تنهاییِ تمامِ آدمها
پُست میدهد
سربازی که حکمِ زنده بودنش
به شهادتِ پوتینهای پاره بسته است...
داشتیم تدارک سفر میدیدیم، سالها میشد که حال و هوای عید مثل بچگیا نشده بود ولی امسال واسم عجیب بود، تو همین حال هوا بودم قهوه تعارف کردم کمی اصرار زیادی و دستم به فنجان خورد و ریخت روی لباسش، از من پرسید تو ریختی؟ خیلی عصبانی بود ترسیدم نا...