یکشنبه , ۲ دی ۱۴۰۳
شاهزاده ی گیسو پریشانحاکم کدام دیاریفرمانت برمشراب کدام چشمانیمستتش شومدلبر کدام دلیمهمانش شوممصراع کدام شعریردیفش شوماهل کدام زمینیدورش بگردمستاره ی کدام آسمانیخیره اش شومموج کدام دریاییآرام جانم شودشاهزاده ی گیسو پریشان من ......
مرحبا همت قومی که چو دلبر گیرندبه جز از دلبر خود از همه دل بر گیرند...
نیمه شب از دلبرم آغوش می خواهد دلمدلبرى که شب بوَد بیهوش می خواهد دلمقافیه تنگ آمده شین را شما سین فرض کنماه بانو، مه لقا، من بوش می خواهد دلم!ارس آرامی...
+میبینی/چیو+این آخرین دونه های برف رو...اینکه،این یعنی زمستون هم داره میره.../آره،حیف...من عاشق این فصلم.../ولی خب طبیعیه...هر،اومدنی یه رفتنی هم داره...یه روزهمه میرن،روح عزیزمون،یه روز،ترکمون میکنه،و تمام...+اعه...تلخش نکن دیگه!...اره،همه چی یه روز تاریخ انقضاش سَر میرسه،این تلخ ترین حقیقته... ولی،ببین من تا تهش باهاتم... از روح بهت نزدیک ترم.من شب و روز،با هر نفس کشیدن به تو و رویاهامون فکر میکنم. /میدونی چی دلم میخاد؟+نه چی؟...
با روح آغشته به تو چه کنم؟! یارا...
نسیمی غافله میره به بندرنمیدونم کجا میندازه لنگربه قربون دو زلف بور دلبرخرابش میکنه گرمای بندرچشام از راه دوری سو نمیدهزبونم میل گفتگو نمیدههزار و یک گلی چیدم ز صحرایکیش مانند یاروم بو نمیدهچشام از راه دوری سو نمیدهزبونم میل گفتگو نمیدههزار و یک گلی چیدم ز صحرایکیش مانند یاروم بو نمیده...
میگم دلبر؟میگه: من دلبری بلد نیستم..میگم پس این دلِ من خودش راه افتاد اومد دنبالت؟ یا من ولخرج بودم دلمو ساده از کف دادم؟دِ نیگاهمین الان نیگانیگااا آخه... بعد میگی من دلبر نیستمخو همین نِگاتهمین نگاهِ الانتمگه میشه جون نداد براش؟!حالا من خسیسم دل دادم ببریوگرنه که به ولله اون نیگات بیشتر ازینا هم میطلبه......
چه دلبری که ندانی طریق دلداری؟...
کِی کسی خواست دل شاعر ما را بخرد؟مُرده شور، دل دیوانهٔ ما هم ببرد!!هر کسی را که سر شب به دلم جا دادمنصف شب خواست ز دیوار دل ما بپرددلبری را که به خون جگرم پروردمگرگ شد خواست دل برهٔ ما را بدردترکمانچای بشد عهد من و دلبر منخواست از ملک دلم گوشهٔ خاکی بکندآه، باور بکن ای عشق ملولم کردیغم ز در آمده تا تار به دورم بتندمطمئن باش بسوزانمش از ریشه دلم زیر بار غم عشق تو اگر در نروَدآی ی ی در شهر بزن جار و خبر ده همه را...
خواب می بینم،از راه می رسی. با قدم هایی آهسته اما با عشوه. خیره می شوی به من،هی نگاه می کنی. سیاهی چشم هات ژرفای اقیانوسی است ناشناخته. پر از کشتی هایی که در خودش غرق کرده. دلم می لرزد. آتش می گیرد و تا توی مغزم گُر می اندازد. می ترسم. برمودای سهمگین نگاهت مرا به طرف خودش می کشاند. همه توانم را جمع می کنم اما یارای مقابله ندارم. انگار که انتهای تنگ یک کوچه بن بست گیر افتاده باشم و هواپیمایی همان جا فرود بیاید.می بری.میبازم.دل می دهم.لبخند می زن...
بوسه باراندِلبرا دیوانه و معشوقه ای اَندر قفسداری ولی،بی محابا ، بوسه بر لبهای بی اِحساسِ باران می زنی....
مستی ده و هستی ده ای غمزه خمارهتو دلبر و استادی ما عاشق و این کاره...
دلبر و یار من تویی رونق کار من توییباغ و بهار من تویی بهر تو بود بود من...
چشم خود ای دل ز دلبر تا توانی برمگیر گر ز تو گیرد کناره ور تو را گیرد کنار...
پاییز "یار" میخواهد،خلوت کردن میخواهد،کافه گردی میخواهد...کافه...؟به گمانم چند قدمی از کافه ی همیشگی مان دور شده ام؛عقب گرد کرده و داخل کافه می شوم.میز کنار پنجره را برای نشستن انتخاب می کنم. پاییز است و ولیعصر مملو از دلبران دست در دست.اسپرسو سفارش می دهم و کتاب مورد علاقه ام را از کوله ای که روز آخر جا گذاشتی خارج می کنم.چشمم به دست نوشته ی روی جلدش میافتد:"تقدیم به تو که دلبر ترینی"چند صفحه جلو تر میروم،...
(دلبر)همه ی راه ها و کوچه هابرای من به یکجا منتهی می شوددر ذهنم تو را می خوانمبا نگاهم تو را جستجو می کنم...کاش در کوچه های عاشقیکنار گلدان های شمعدانیدستانت را پیچک تنم می کردیتا با تو عبور کنماز کوچه های دلبریدلبر کجایی؟ @fattaneh hazrati pichak...
ای شروع خوبِ هر دفتر شما!باز من دلداده و دلبر شما!عشق شد یک وسعتِ بی حد و مرزاین طرف من، آن طرف دیگر شما! با شما شعرم چه زیباتر شده!کرده ای شعر مرا محشر شما!گفته بودم! باز می گویم و بازاز تمامِ هرچه زیبا، سر شما! بی نیاز و سبز هستم پیش تاندیده ام حتی خدا را در شما!آرزو کردم شما را سال هامن نه اصلا! می کنی باور شما!؟یک کبوتر روی بام من نشستصاحب قلبم شدید آخر شما! شاعر: سیامک عشقعلی...
دلبرا، در دل سخت تو وفا نیست چرا؟...
یک کافه، دو دلبر ودو فنجان چایی آهنگ و سه تار و یک شب رؤ یایی یک محفل عشق، با دو قلب عاشق ای یار، نصیبت این چنین شبهایی......
دل فدای تو چون تویی دلبرجان نثار تو چون تویی جانان...
از تو ناز و از منم باشد نیاز طبق قانون، ناز دلبر می کشم!ارس آرامی...
شکوفه های بهار سر تعظیم فرودمی آورند در برابر لطافت لبخندی کهروی صورتت کاشته می شود!نوازش تابستانِ آغوشت گرما را بهیخبندان قلب سردم می بخشد!زیبایی رنگ های پاییزی به هنگام رقصبرگ ها در خزان را درخشش رنگمست کننده چشمانت دو چندان می کند!لذت زمستان زمانی برایم معنا می شودکه مریضی هایم پس از بارش سنگینبرف را تو پرستاری می کنی و قلبم رابه عشقت گره کور می زنی!تو دلبر چهار فصل منی!از زشتی دنیا که خسته می شومبه قشنگی های وجودت ...
دل از من چشم شهلا دلبر از تو لب خشکیده از من کوثر از تو بنه بر جان فایز منت از لطف سر از من سینه از من خنجر از تو...
دلم را جز تو کس دلبر نباشدبه جز شور توام در سر نباشد...
تو زیبا ترین اهنگ دلنشین ،وسط ریزش برگ های پاییزی هستی...
گرچه دل کندی و رفتی، دلبرم هستی هنوز عشق من! با شعرها در دفترم هستی هنوز من وصالت را ندیدم گرچه با آغوش خودبا جسارت! بی جسارت! همسرم هستی هنوز🟩 شاعر: سیامک عشقعلی...
تو مپندار که از عشق تو دل برگیرم ترک روی تو کنم دلبر دیگر گیرم بعد صد سال اگر بر سر قبرم گذریمن کفن پاره کنم عشق تو از سر گیرم...
مِهر بر ما، مُهر و نشان از غم دیرین داردپاییز مبارک بر کسی که دلبر شیرین دارد!ارس آرامی...
نپرس ای دل که آن دلبر چرا رفتبپرس از حال من بر من چه ها رفت تمام لحظه هایم رنگ غم شد که روزی از کنارم بی صدا رفت...
روی شانه ی باورعمری گذشت و یاد تو در سر نهاده ایمدر جان خسته عشق تو دلبر نهاده ایمگفتی به غمزه ای غم دل می بری ولیدر کنج سینه غصه ی دیگر نهاده ایمگاهی بهانه کرده تو را در خیال خودگاهی به روی شانه ی باور نهاده ایممهر تو را به کوچه ی شهر ترانه هاشوق تو را به بال کبوتر نهاده ایمناز تو را به دیده ی منت کشیده ایمعطر تو را به غنچه ی نوبر نهاده ایمای یادگار سلسله ی دودمان عشقچشمان خود به روزنه ی در نهاده ایمروزی بیا که وعده ی ی...
تیری به خطا هم نزدی،هر چه زدی خورد یک دنده تر از دشمنی،ای دلبر لجباز...
هرگز شده در باورِ خود گُم شده باشییا سوژه ی حَرّافیِ مَردم شده باشیآئینه ی غم دارِ کسی باشی و هر شبدر حسرتِ یک لحظه تبسم شده باشیتاراجِ غمی زخمه زده بر دل و جانت؟فرقی نکند دلبرِ چَندُم شده باشیآیا شده از غصه دلت خون شده باشدبا _خاطره_ درگیرِ توَهُم شده باشیدستی نرسد… دست تو را عشق نگیرد!چون خوشه ی نارسته ی گَندم شده باشیدل خسته تر از قلب تَرَک خور...
"دلبر"قرارمان از روز اول هم همین بود؛بیاید،بنشیند؛قدری هم صحبت شویم؛لقمه نانی با هم بخوریم؛از خاطراتمان بگوییم و... در روزی که دلبستگی امانمان را بِبُرَد،راهی سفر شود!دل بِبَرَد تا آنجا که از دیده محو شود؛راستش از آن سوست که اسمش را گذاشته ایم "دلبر"!...
کاش همیشه میماند!دلبر را میگویم ..قول داده ام اگر بماند هر روز عصر چایی را در بالکن کنجِ آغوشش بخورم ..قول داده ام هر روز قبل از اینکه بیدار شود ببوسمش و صورتش را نوازش کنم ..گفته ام اگر بمانی دیگر جلوی جمع خجالت نمیکشم از بوسیدنت! میرویم شلوغ ترین جای شهر و بی هوا میبوسمت ..هی بی هوا میبوسمت ..هی میبوسمت !حتی گفته ام اگر بمانی تمام کافه های شهر را با هم میگردیم خاطره میسازیم ..گفته ام اگر بمانی چنان عاشقانه ای میسازیم که آنهایی ک...
تو نبودیبهار آمدباران باریدحضورتدر لابه لای گل ها و شکوفه های بهاریی نیز نمایان نشدتو در پاییز هم نبودیحتی حضورت زیر درخت نارنج هم نبوداما منسال ها برای چال کوچک کنار لبت هزاران هزار غزل سرودممن سال ها مست می و جام شراب چشمانت بودماکنون که دور کهربای چشمانت را چروک حصار کردهو چال کوچک کنار لبت در لا به لای خط لبخندت پنهان شدهاین دل رسواباز جام شراب چشمانت را میخواهدتو باشی کافیستخیال جوانی ات به کناردلبر جاناربود...
جمعه دلبرمی خواهدشاید یک رفیقِ همیشه پایهکه قیدِ روزمرگیهایش را بزندتا لحظاتی کنار هم درد دل کنندجمعه دو تا گوش می خواهد برایِشنیدنِ دغدغه هایِ کل هفتهجمعه کنارِ کسی که آرامشِ مطلق استطعمی دارد وصف نشدنی....
بار دیگر سهمِ این دلواپسِ دیوانه باشچای دم کن در کنارم خانمِ این خانه باشزندگی بی تو شبیه آسمانِ ابری استدلبرِ زیبایِ این آلونک ویرانه باشهر چی گویی چشم می گویم ، بیا سهم شمااین کلید دست شما اصلا تو صاحب خانه باشپول و کیف و هر چه دارم باز تقدیم شماصاحب اموال هیچ و چهل تومان یارانه باشحرف هایت خوب و شیرین اند جان مادرتروبرویم تا نشستی یک زن پُرچانه باشتا از اینجا می روی فوراً مریضت می شومدکترم گفته برایم حُکم داروخا...
خوشا به حالم که دلبرم تویی...
همیشه باید کسی باشد تا یک آهنگ را فقط به یادِ تو گوش کند و چراغ قرمزها و ترافیک هایِ شلوغترین خیابانِ شهر را به خاطرِ تو که سرت را به پشتیِ صندلی تکیه داده ای و یا از پسر بچه هایِ هشت ساله آدامس های رنگی میخری و میخندی، دوست داشته باشد. همیشه باید کسی باشد که آغوشش در روزهایِ تعطیل آف بخورد و زودتر خودش را برساند و بیشتر از هر وقتی کنارت بماند! همیشه باید کسی باشد، کسی باشد که به شوقِ دیدنش لقمه های پنیرِ کاله ی مامان را با ولع بخوری و نگرانِ موه...
چادرت را سر کنییک کوچه عاشق می شودزن نگو ،دختر نگو ،دلبر گلابِ قمصر است........
~°┅♡💛♡┅°~میدونی دلبر چه روزی خوشبخت ترینم روزی که هوا سرد باشهبیای خونه و من خواب باشم و تو بغلم کنی تا سردم نشه♡ (اون روز روزیه که واقعا احساس خوشبخت ترین بودنو میکنم)...
دلبر میاد که بره نمیاد که بمونهاز اسمش معلومه دل+ بر...
چشمانت چه بر سر دل بیچاره ام آورده که شبها بر ترک سقف خانه تورامیجوید!!!...
ݩمیشہ یبار دیگہ برگردے؟!دݪم برآت تنگ نشده !!!میخوام بہ جبران غم بعد رفتنت یڪی بخوابونم تو گوشت بگم هه دیدی تونستم فراموشت ڪنم بی لیاقت:)...
بهم گفت: معیار اندازه گیری زیبایی چیه؟زل زدم به چشم هاش که عین ماه میدرخشیددستشو گرفتمگذاشتم درست سمت چپ قفسه ی سینه امبهش گفتم: چی حس میکنی؟چشم هاشو بست و گفت :حس میکنم صدای ملودی قلبت یه اسمی رو تکرار میکنهتا خواست چشم هاشو باز کنهکنار گوشش اسم قشنگ شو زمزمه کردمچشم هاشو باز کردتا میخواست چیزی بگهبهش گفتم :دلبر من توی این دنیا هر چیز قشنگی رو که ببینم و بخوام اندازه گیری کنمنسبتش میدم به چشم های قشنگ توو صدای ملودی ...
میدونی دلبر قشنگ ترین خاطرم ازتاونجایی نبود که بار اول دیدمت..اونجایی بود که میدونستیم یه چیزی تو دل جفتمون هست و نمیگفتیمشسخت بود نگفتنشولی به هر بهونه ای تو دید هم قرار میگرفتیمو قشنگ ترین لحظش لحظه های بازی چشمامون بود..الکی مثلا من حواسم نبود..تو زل میزدی به منالکی مثلا تو حواست نبود..من زل میزدم به تو :)یادته؟...
هست صد دیوار اما شانه چیز دیگری ستگریه دارم، شانه ات، دیوانه! چیز دیگری ستکلبه دنجی برایم نیست، من هم می رومحتم دارم گوشه ی میخانه چیز دیگری ستکم تبارز می دهد بار غمم را خانه امای غزل! غافل مشو زولانه چیز دیگری ستشعر یعنی: خط و خال و هیچ دیگر غیر ازینشعر یعنی: دلبر مستانه چیز دیگری ستگفتمش جانانه ام، گفتا بگو عشقم، ولیجان من! جانان من! جانانه چیز دیگری ستگفتمش مجنون شدم، لیلای من! با خنده گفتعشق یعنی حرف مفت، افسان...
میگما دلبرمگه میشه انقدر ادما نسبت به هم غریبه بشن؟مگه میشه کسی ک یه روز قلبت واسش میزد و تنها دلیل زندگیت بود بشه غریبه ترین ادم زندگیتمگه میشه قلبی که گرماش که از شدت عشق و علاقه بود و مثل یه روز شرجی لب ساحل بود یهو بشه سرد مثل سرمای سوزناک اواسط زمستون؟نمیشه دیگه..ولی نمیدونم چرا این دنیا انقدر نامرده که این نشدنیا رو شدنی میکنه:)...
دکمه ی پیراهنت باز است، دلبرتر نباش!آستین پایین بیاور، سِرتق و خودسر نباش!در نگاهت لات و عُزی، در دلت داری هُبَل!بت بساز از هیکلت، اما، دگر، آزر نباش!هی نمایش می دهی آن، هیکلِ پُر تاب راسیکسپک هایت بپوشان. جانِ من، دلبر نباش!بوسه ات مستم کند، مثلِ شراب خانگیحکمِ مستی، حد بُوَد، این قدر، سُکرآور نباش!تن نچسبان بر تنم! اسلام می لرزد! بفهم!گر مسلمان نیستی، پس لااقل، کافر نباش!دکمه ی شعرم پریده. شعر من عریان شدهدلبری ک...
چرا سرگردونی...؟!به راستی سرنوشت من چیست و در آینده چه بر من خواهد گذشت؟!با این ابهام و سرگردانی و بی خبری از حوادث و ترس از آینده چه کنم؟!دلبر روزهای سرگردانی من؛حالت خوب است؟!سرگردان است سَرَم؛ وقتی شانه ی تو نیست.هر چقدر می خواهی دیر کن من تا آمدنت بهار را تا تابستان معطل می کنمبه قولِ شاعری:\دیده را فایده آن است که دلبر بیند، وَر نبیند چه بُوَد فایده بینایی را\...