سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
آن که امروز را از دست می دهد،فردا را نخواهد یافت،هیچ روزی از امروز با ارزش تر نیست...
مرا جوری در آغوش بگیر که انگار فردا میمیرم !و فردا چطور ؟ جوری در آغوشم بگیر که انگار از مرگ بازگشتهام !...
اگ دوسش داری همین الان بهش بگو یا هر جور دیگ بهش بفهمون شاید فردا دیر بشه برای گفتنش...
قدری حال خوب، بی ترس فردا را آرزوست...
خوشبختی سه ستون دارد :فراموش کردن تلخیهای دیروزغنیمت شمردن شیرینیهای امروزامیدواری به فرصتهای فردا ......
بین هزاران دیروز و میلیونها فردا ، فقط یک امروز وجود دارد ، امروز را از دست نده ......
اما، این آسیاب کهنه به نوبت نیستشاید همیشه نوبت ما ...فرداست...
دیروزمی خندیدمامروزممیخندمفردا همخواهمخندیدفقط به این خاطر که زندگی کوتاهتر از آنیستکه بخواهمبرای چیزی گریه کنم.......
از تو تا دستهای منفرسنگ ها فاصله استتو در گذشته ی من تاب میخوریو من در بی تابی محضپشت پنجره ی فردا نشسته ام!...
بهترین شیوه زندگی آن نیست که نقشههایی بزرگ برای فردایت بکشی، آن است که وقتی آفتاب غروب میکند، لذت یک روز آرام را چشیده باشی ......
دلم می خواهد...خودم را...از تنم در بیاورم...بشویَم...بچلانم...و رویِ طنابِ حیاطمان پهن کنم،فردا بیایم...و ببینم...که مرا باد با خود برده است...!...
در سرزمین من خار نکارشاید فردا پا برهنه به دیدارم بیایی!...
«ارزش هرلحظه از زندگی حقیقتاً بیقیمت است. همه ما از مهلتی که داریم ناآگاهیم ولی طبع انسان این است که آن را در نظر نمیآورد. فرصت و لذت زندگی با کیفیت در زمان حال را نباید از دست داد. شاید فردا که سهل است اصلاً لحظه دیگری در کار نباشد.»...
صبور باش شاید نوبتت همین فرداست...
کاش فردا خبرم را برسانند به توهم تو آرام شویهم دل سرگشته ی من.....
من وجود دارم من هستممن اینجا هستم، من در حال شدن هستم، تنها من هستم که زندگیم را میسازم. تنها من و نه هیچ کس دیگر... من باید با کمبودها، خطاها و گناهان و اشتباهات خود رو در رو قرار گیرم. از نبودن من هیچکس به قدر من رنج نخواهد برد، اما فردا روز دیگریست و من باید تصمیم بگیرم که رختخواب را ترک کرده، دوباره زندگی کنم و اگر شکست بخورم، نه تو را سرزنش میکنم، نه زندگی را و نه خدا را.....
لطفا از لحظه لذت ببرید ؛برای ناراحت بودن خیلی وقت داریدپس چرا به فردا موکولش نمیکنید؟...
شب که آرام تر از پلک تو را می بندمدر دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست...
هر شبمرور میکنم تو رااشک می ریزم،صدایت میکنمتو_نمی_آییو دوباره در آلاچیق دنج تنهاییکز کرده و آرام می میرم!!!و باز دوباره فرداسراغت را می گیرم......
درانتظار بامداد اشک ریخته است فردا سهم ما عمرگمشده...
من زخمی از دیروزم و بیزار از امروزوز آنچه مینامند فردا، ناامیدم...
بلندای شب یلدای من باشطلوع روشن فردای من باشولی فردا، خدا داند کجاییهمین حالا، همین حالای من باشیلدایت مبارک عشق من...
یه وقتایی نه میشه خوابیدنه میشه بیدار موند،نه انگیزهای هست واسه فردا...نه آرامشی برای خواب ......
یادت باشه زندگی کوتاهه صادقانه عاشق باش و خالصانه رفتار کنشاید فردایی نباشه ،شاید فردایی باشه اما عزیزی نباشه ......
فردا برف و باران/ امروز من و خورشید/برهنه...
همین یک لحظه را دریابکه فردا قصه اش فرداست...
هر شب بدون بوسه جدا میشوی ز منانگار بر دهان تو فردا نوشته اند....
بِدونِ طُ فَردایی نیست...
برای دیدنم پلی بگذارشاید فردا برگشتی...
بلندای شب یلدای من باشطلوع روشن فردای من باشولی فردا، خدا داند کجاییهمین حالا، همین حالای من باش...
نگران فردا نباشچون خدا زودتر از تو اینجاست...
آرام بگیر در آغوشمفردا هم دوستت خواهم داشتشب برای بخیر شدن همین دو قلم را نیاز دارد...
قدری حالِ خوبِ بی ترسِ فردا را آرزوست.....
فردای بدون هم شدن نزدیک است...
برایت بی الف خواهم فقط *فردای بهتر* راتو اما آرزو کردی *جهانم* بی الف باشد...
خدایا...حساب آه کشیدن هایم را داری؟من به امید عدالت فردای تو امروز لال شدم!...
کسی چه می داندامروز آرزوی کدام دیروز است؟!و فردا در پس کدام کوچهتو را خواهم دید...
امروز تموم شد وهرکاری تونستی کردیپس بذارش کنار وفکر کن فردا چطوریه روز قشنگ بسازی...
شجاعت همیشه غرش کشیدن نیست.شجاعت گاهی صدای ساکتی است که در پایان روز می گوید فردا دوباره تلاش خواهم کرد...
درد امروز من از فردایست کامید طلوعش نیست...
فردا به خودم خواهی رسیدحال و روزت دیدنیست …...
مهربان باششاید فردایی نباشد...
خندهچاره اش پول بود/که ما نداشتیم/ از فردا خودمان را به دیوانگی زدیم و الان سالهاست مفت مفت میخندیم...
دست بر نمی دارد / چشمم. نگاهم که می لغزد روی خواب پست و بلندت ذهنم/ شبانه باردار می شود و می دانم/ از فردا هر که می رسد او را غزل صدا می کند...!...
بهت قول میدمکه فردا بیشتر از امروز عاشقت باشم...
فریب مشابهت روز و شب*ها را نخوریمامروز، دیروز نیستو فردا امروز نمی*شود …...
یه صبحه دیگه، یه صدایی توی گوشم میگهثانیههای تو داره میرهامروزو زندگی کن فردا دیگه دیره...
از فردا بیشتر مراقب باش. تقاص اشک های امشب من سنگین تر از تمام روزهایی است که عاشقانه گریه کردم. حلالت نمی کنم...
من ازمرگ نه، ولی از خواب می ترسم.من از بازگشت نه . . .که از برگشت می ترسم.من از آنجا که نه،من از اینجا می ترسم.من نه از فردا، که از امروز می ترسممن از امروز...اینجا...و از برگشت خواب می ترسم...
تا شب نشدهخورشید رالای موهایت میگذارمو عاشق میشومفردا،برای گفتندوستت دارمدیر است...