جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
نیستی و ببینی جای خالیت چگونه به من دهن کجی می کند......
کاش به جای دلم گلویم تنگ می شد/ هوا نمی رسیدو خلاص......
سکوت سرد فاصله ها تنم را میلرزاند...
خواب چشمهایت رامیبینماشکم دربیداری میریزد...
چه کسی حرف مرا / درد مرا باور کرد؟ تو ...بیا با من باش...
می خواستم پر واکنی در منآبی ندیدی آسمانم را ......
دروغ چرا تنگه دلممنو بارون غم شدیم رفیق هم...
وقت رفتن.../میگفت ، زودبرمیگردم/بوسه ، هنوز چشم براهست...
گفتی میز را بچین/می آیم/چقدر برف نشسته روی صندلی...
ای تف به جهان تا ابد غم بودنای مرگ بر این ساعت بی هم بودن...
ابری ترین هوای منی و خودت نمی دانی وقتی به تو فکر می کنم چقدر باران می بارد...
یک شهر پر از آدم و بیچاره از این عاشق بی عشق هر جا برود تنهاست...!...
یکی می رود و یکی از خودش می پرسد مگر خودش انتخابم نکرده بود!......
همدرد منیهم درد منی!...
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنمکه از وجود تو مویی به عالمی نفروشم...
نیفتاد مثل پاییز آن اتفاق زرداو سبز بود و گرم...
با رفتنت زود تر از هر کس به پاییز رسیدم...
من پاییز را خوب میشناسمتنها که باشی باختی......
کمی از پاییز یاد بگیر! دارد می آید... *تو * قصدش را هم نداری...!...
قاصدک ابرهای همه عالم شب و روز در دلم می گریند...
دردم این است که من بی تو دگر / از جهان دورم و بی خویشتنم...
بی تو هر شب منم و گوشه ی تنهایی خویش...
بگذر تابستان / بگذر... حال من با تو خوب نمی شسود / پاییز حال مرا خوب می شناسد...
من تموم قصه هام قصه ی توست/ اگه غمگینه اون از غصه ی توست......
تلخ کنی دهان من / قند به دیگران دهی...
پنجشنبه های بی دلبر... پنج بار*شنبه* است حتی کمی بی حوصله تر......
مات شدم از رفتنت .هیچ میز شطرنجی هم در میان نبود. این وسط یک دل بود که دیگر نیست...
ای باران / تابستان هنوز در حسرتت می سوزد اما تو در آغوش پاییز می باری...
آن طبیبی که مرا دید در گوشم گفت درد تو دوری یار است به آن عادت کن...
خیلی سخته با آدم هایی که دوستشون داری دیگه حرفی برای گفتن نداشته باشی......
آمدی قصه ببافی که موجه بروی...در نزن ! رفته ام از خویش کسی منزل نیست......
چشم من چشم تو را دید و ولی دیده نشد من همانم که پسندید و پسندیده نشد......
من آن ابرم که می خواهد ببارد...
من به اندازه ی غم های دلم پیر شدم...
خبر مرگ مرا هر کسی آورد بخند. زنده ام می کند آخر خبر خنده ی تو ......
خداقسمت داشتنت را از من گرفتگمانم کسی بیشتر از من دعا کرده بود …...
هر کسی یا روز می میرد یا شب. من شبانه روز...
زندگی باید کرد گاه با یک گل سرخ/گاه با یک دل تنگ...
آرزو دارم بفهمی درد راتلخی برخورد های سرد را...
تمام خانه سکوت و تمام شهر صداستاز این سکوت گریزان، از آن صدا بیزار...
منم ولی نه همانی که می شناختی اشدلم به وسعت صد سال پیرتر شده است....
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشتاینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم...
ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیرانآنقدر که تا دیدن او زنده بمانم...
ای بغض فرو خفته مرا مرد نگه دارتا دست خداحافظیاش را بفشارم...
مزن تیر خطا آرام بنشین و مگیر از خودتماشای شکاری را که از دست تو خواهد رفت...
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشستحال وقتی به لب پنجره میآیی نیست...
سنگدل! من دوستت دارم، فراموشم نکنبر مزارم این غبار از سنگ هم سنگینتر است...
گر جوابم را نمیگویی، جوابم کن به قهرگاه یک دشنام از صدها دعا شیرینتر است...
شده از نم نم باران دلت خیس شوی؟ دایما مشق تو آن مرد نیامد باشد؟...
شده عشقت به کسی بیشتر از حد باشدهر چه خوبی بکنی با دل تو بد باشد...