مه/ تا دید/ غرق راه رفتنت شده ام/ ترا/ در خودش /گم کرد.
عجب حوصله ای عجب اندو هی عجب پیر شده است کوه
درانتظار بامداد اشک ریخته است فردا سهم ما عمرگمشده
درخت ِ نارنج پیراهنش رابا بهار گُل دوزی کرده است بازکن پنجره را نسیم اوازِ ان را منتشرمی کند
دلِ درخت پُرازشکوفه باد چشمک می زند
پاک نمی شود خونی که پاک است. دست ات را به گردن دستمال نینداز
سر میگذارم روی شالِ پروفایلت لاکو آنی همیشه
چه میشود/ چشم درچشم/ پلک نزنی/ در این شبِ طولانی/ یلدا
زمزمه های دل غربت زده ام را به نسیم سپردم تابرساند به تو.
باانگشتانت به ابرها غلغلک بده شاید هوای خشکِ چلّه خندان شود.
خشکیده دریا میان نفت ماهی ، دودی شده
میترا/آفتاب به یلدا می آویزد/چمدان سنگین آذر
دانه دانه شد شب/هندوانه افتاد/یلدا شکست
جمع شدیم/دورِ پاییز/حافظ هم خاموش
نقش در نقش/نقاشی/ تابلوی یلدا
نمیخواستم تنهایی را به تن کنم خودت بُ ر ی دی
نگاه کُن جهان چون چهارشبنه سوری ست من شعله می شوم تومی پَری شاد
گل انار/ بگومگو داره /با ابراه/اب /اواز میخواند
دل قوری شکست/از کتری/بخاری بلند نمی شد
باز کرد/ دکمه هایش را ماه/درون شب/ گم شدیم
فردا برف و باران/ امروز من و خورشید/برهنه
باد کُلاه ام رابرداشت موی سرم اما روسفید بیرون امد
راه ها/ در جستجوی/ جای پاهای باقی مانده اند. برف اب شده است
ردپا/از پا انداخته کوره راه را/بفشههای کنار پرچین/مدتهاست/از یاد بردهاند عطر ترا.