تنهایی من شکل فنجان چایی ام شده است کوچک غمگین کم رنگ ... اما همیشه داغ اما همیشه تازه ... . .
حصاری از تو تمام قلبم را فراگرفته! مبادا بروی که راه برای هجوم غمها باز شود؛ آنگاه از من، قلبی میماند پر از خرده شیشه های تنهایی... .
تنهاییم را با تو قسمت می کنم پری رانده از آسمان و وامانده در زمین تقسیم کن شانه هایت را میان تمام کسانی که دوستشان داری وسهمی هم برای من کنار بگذار تنها پیرهن نخی توست که حجم گریه هایم را تاب می آورد و دلتنگی هایم را خشک برای...
گاهی برای گریه کردن بس که تنهایی جایی برایت بهتر از آغوش دشمن نیست
نه رفته ای نه پیام آمدنی داده ای خانه در تصرف بوی توست تو نیستی و خانه در تصرف بوی توست حس می کنم تنهایی ستاره را این همه ستاره ی تنها ؟ یکی به یکی نمی گوید بیا هر یک از آسمانه ی خویش چونان چشم پرنده درخشان از...
و در آخر یاد گرفتم چگونه قوی باشم تنهایی
تنهایی، یک انسان را از پا در نمی آوَرَد، چیزی که ما را نابود می کند راه هایی ست که برای فرار از تنهایی انتخاب می کنیم .
من می بالم به اسارتم و اینکه یک عاشقم عاشق تک تک میله های این قفس عاشق بال های شکسته شده در حسرت پرواز عاشق تماشای این دنیا از پَس حفاظ های این خانه من به این اسارتم می بالم همراهی با دنیا دیدن طلوع و غروب خورشید عمر ایستاده...
دلم هیچ چیز نمیخواهد.دیگر نه منتظر عشقی هستم که بیاید و رنگ هیجان و شادی را به لحظات زندگیم بپاشد،و نه انتظارِ معجزه ای را میکشم تا این احساسِ بلاتکلیف مرا سر و سامان دهد...این روزها تنهایی ام ،با آرامشی که دست کسی به آن نرسد را ،در نقطه ای...
من یک خردادی ام احساسی ام ... زندگی من آمیخته با عشق و هیجان است من در برابر سختی ها صبورترینم وتنهایی رفیق شفیق من است من همه را دوست دارم
تنهایی تان را با کسی قسمت کنید که سالها بعد شما را همین گونه که هستید دوست بدارد با موی سپیدتان .. .شیار زیر چشمتان و لرزش دست و دلتان ...
من که عاجز شده ام در وطن از تنهایی
گاهی نیاز داری به یه آغوش بی منت... که تو رو فقط و فقط واسه خودت بخواد... که وقتی تو اوج تنهایی هستی با چشماش بهت بگه... هستم تا ته تهش...️ ️️️
من در شلوغیِ این خیابان ها، در عبور و مرورهایی که انتها ندارند، بیشتر از تنهایی هایم به تو فکر کرده ام... ️️️
هوای سرد تنهایی فقط یڪ ڪوچ می خواهد مرا از ایڹ همه سرما ببر قشلاق آغوشت ️️️
خبرت هست که دلتنگی و تنهایی و بغض آنقَدَر هست که یادم نکنی میمیرم؟
بعضی از تنهایی ها درمان ندارد پوک میکند... تکه هایی از وجودمان را حذف میکند بعضی از تنهایی ها فقط یک درمان دارد که باشد بیاید ، بماند...!
غم میون دوتا چشمون قشنگت لونه کرده شب تو موهای سیاهت خونه کرده دوتا چشمون سیاهت مثل شب های منه سیاهی های دو چشمت مثل غم های منه وقتی بغض از مژه هام پایین میاد، بارون میشه سیل غم آبادیمو ویرونه کرده وقتی با من میمونی تنهاییمو باد می بره...
آن ها میانِ چمدان ها را زیر و رو می کردند خبر نداشتند که ما به جز تنهایی چیزِ دیگری همراهِ خود نیاورده ایم...
دیگر از بادی که موهایم را تکه تکه کرد نمی ترسم و از خدایی که بچه ها را بین هفته تقسیم ... ازمارمولک های بازیگوش و مردهای تیره در کوچه های بن بست نمی ترسم... از کوتوله های گستاخ فیلم ها و تنهایی های بی محابا و زنگ های غریب...
آدم گاهی دوست دارد دست تو را بگیرد و با خودش ببرد یک جای خیلی دور دست خیال کسی هم نمی رسد عاشقانه_ترین_شعر جهان را برای تو بلندبلند بخواند یک وقت هایی هم هست دلش می خواهد توی تنهایی یک سردابه یک گوشه بنشیند و تو را فقط تورا دوست...
انسان تا وقتی می تواند خودش باشد که تنها باشد، و اگر او تنهایی را دوست نداشته باشد، آزادی را هم دوست نخواهد داشت چرا که فقط وقتی تنهاست واقعا آزاد است.
جز خودم هیچکسی در غم تنهایی من مثل فواره سر گریه به دامان نگرفت
برای روح های شکننده و کم انعطاف که تمایل به دلتنگی دارند، زندگی کردن، فقط نوعی تنبیه بسیار سخت است... این ها افرادی هستند که با صبر و تحمل، دقایق تنهایی خویش را به دقت می شمارند و از آن رنج می برند...