متن خاطره
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خاطره
مرا جای دوری جستجو مکن
همین جا هستم ...
در همین کره ی خاکی
در همین حوالی خاطره های زمینی
در همین عکس هایی که لبخندهایم را ثبت می کنند
همین جا هستم
کنار قلبت ...
گوشه ای ساکت نشسته ام
مرا در میان تپش های قلبت جستجو کن
رعنا...
اینجا
هوای خاطره تو، خیلی ابری است
یک شب که چشمهای جهان را
خواب می برد،
آخر مرا و طفل دلم را
آب ... می برد ...
جلال پراذران
من چقدر خاطره ی نداشته دارم از تو ،
چقدر قرار های نگذاشته ،
کافه های نرفته ، نیمکت های ننشسته ،
چقدر دوستت دارم های نگفته ،
حرف کمی نیست وفاداری به دست هایی که تابحال لمس نکرده ای...
«بهزاد غدیری»
کاش کلا رفتنی در کار نبود
کاش می موند
برای همیشه...
کاش می دونست
دنیا در بود و نبودش چقدررررر فرق میکنه!
آخه من فکر می کنم هیچ رفتنی
حریف خاطره ها نمی شه...
من که رفتنی نبودم....
تو بند کفش هامو محکم کردی...
ولی شاید
دفعه دیگه،دیگه برگشتی...
رد پایم مانده است ...
رد پایم ...
کنار سم یک اسب خیالی
روی شفافیت بلورین برف
روی ذرات خاک ...
مثال یک خاطره ی
فراموش شده ی قدیمی
مانده است...
من میان قدم هایم
قدم زنان ...
تا خانه ای گمنام می رفتم
من ...
به کلمه ی ساده...
یه روز صبح از خواب بیدار می شی و متوجه می شی دیگه به گذشته و آدم های گذشته هیچ حسی نداری. دیگه می تونی به راحتی برای همشون آرزوی خوشبختی کنی. به جورایی حس رهایی و بی احساسی کامل پیدا می کنی. از اون به بعد دیگه با کسی...
مرور خاطرات و زیر رو کردن آن ها بعضی مواقع هم می تواند شیرین و لذت بخش باشد، هم می تواند یادآور یک خاطره ی تلخ و غم انگیز.
وقتی با لذت هر چه تمام تر آن را برای عزیزت تعریف می کنی و آن را به وجد می آوری،...
پنج شنبه چون پرنده ای ست که بر فراز مسلخ خاطره ها پرواز می کند
بر هر آنچه گذشت
تا به یاد آورد آخرین خاطره ها، دیدارها و لبخندها را...
پنج شنبه همان بغض آرزوهاست که در پیچ و خم هزارتوی بایدها و نبایدها غرق شده است...
ارس آرامی
غوغا غروب را
در میان نگاههای خسته ی من
خواهد کاشت
کار من . . .
رسیدن ، به نقطه ای مشوش است
آسمان ، ابر تیره به خود خواهد دید
و شب . . .
چلچراغ های بی معنی
اشک را معنا خواهند کرد
گریستن ، معمایی ساده است...
آن روزها رفت
خاطره اش ، بر ذهن ما نشست
سرد و سفید و برف
همه جا را گرفته بود
آن شب سکوت سرد
فرسنگ ها راه بود
فاصله ها بود و فاصله ها
کسی خبر نداشت از سختی راه
ما بودیم و ما بودیم و بس
تنهایی و بیدار...
دلم یه استرس شیرین میخاد
مثل استرس هربار دیدنش
تند تند زدن قلبم
انگار میخاست از سینم جدا بشه و به دلدارش برسه
گوششو می زاشت رو قلبم بهش می گفت اروم باش من اینجام دل من
دوستش داری...
اما او نمی خواهد دوستت داشته باشد
چون...
دوست داشتن را بلد نیست
عاشقش هستی
اما او نمی خواهد عاشقت باشد
چون عشق را بلد نیست
از خاطره ها حرف می زنی
اما او سکوت می کند
چون خاطره ها را فراموش کرده است
یک تخت بیمارستان برایش...
چه تلخ است علاقه ای که عادت شود...
عادتی که باور شود...
باوری که خاطر شود...
و خاطره ای که درد شود...
خاطرات بد 😂🥀
کاش همین خاطرات بد باشد این خاطرات خوبت است ک ذره ذره وجودم را میمکد و روح خسته ام را زخمی میکند...
ک دانه دانه بر جلوی چشمانم می آیند و همچون تبری میکوبد بر ریشه ی درخت آرزو هایم
تا باشد از این خاطرات بد....
اولش به خودت می گی دیگه بسه باید فراموشش کنم
فکر می کنی اگر برای اخرین بار یکی یکی خاطرات و از همون اول مرور کنی فراموشش می کنی
ولی سر هر خاطره به یک سری چرا می خوری
هی به خودت می گی چرا ؟
چرا دوسم نداشت ؟...
خاطره بسازیم از لحظه های خوب
خاطره بسازیم از نگاه های عاشقانه
از حرف های صمیمانه ...
خاطره بسازیم از دور هم بودن
از لحظه های ناب دوست داشتن
خاطره بسازیم ...
خاطره هایی زیبا ...
ما به عشق این خاطره ها زنده ایم
رعناابراهیمی فرد (رعناابرا)
.
خوب من...
چه اشکالی دارد کمی دیوانگی کنیم
چه اشکالی دارد از چیزهای کوچک لذت ببریم
چه اشکالی دارد گاهی بی بهانه بخندیم
اوج بگیریم در بین اندوه ها و زانوی غم بغل گرفتن ها
قهقهه سردهیم ...
انگار چیزی برای غصه خوردن نیست
چه اشکالی دارد آغوش یار...