راه برگشتن به سویم را کجا گم کرده ای من برای ردپاهایت خیابانم هنوز
بسیار سالها گذشت تا بفهمم آنکه در خیابان می گرید از آنکه در گورستان می گرید بسیار غمگین تر است
گلدان به گلدان تو را بوئیده ام اما هیچ گلی عطر تو را لو نداد خیابان به خیابان آواره تو شدم اما هیچ خیابانی نشانی از تو مسیر قدم هایم نکرد آرزو به آرزو تو را دعا کردم اما خدا به آرزویم پا نداد بانو! در خواستن تو من خسته...
چتر را بست / مسافر خیابان/منفی صفر
در کدام هوا نفس می کشی؟ در کدام خیابان؟ در کدام کوچه؟ شب ها از پشتٓ کدام پنجره به شهر می نگری؟ نگرانِ من نباش من جایم امن است در غریب ترین کنجِ این دنیایم در دورترین سیاره از خورشید در سردترین غروبِ پاییز
تو را خواستن به قدم زدن در خیابان مه آلودی می ماند گر چه انتهایش را نمی بینم اما دوستش دارم
مرا به یاد خیابانی بینداز پر از پاییز و مردی که دست هایم را به مهر می گرفت...
من تورا می خواستم نه برای عشق بازی های شبانه ، نه برای قدم زدن در خیابان های ولیعصر ، نه برای شادی های دونفره ! من فقط میخواستم باشی که دوستت داشته باشم
کمتر زنی را دیده ام که هنگام عبور از خیابان دست مردی را نگرفته باشد حتی در خیالش...
شهرمرا می فشارد واین خیابان که نامش ازیادم نمی رود همانکه مردی با سیگارهایی درجیب چپش وفکرهایی درنیمکره ی راستش با عینکش قدم می زند ومی دانم روزی ازاین همه حقیقت که دسته ی عینکش پشت گوش می اندازد مرامی فشارد!
هنوز/ سکوت/ ریخته در خیابان/پرت می شویم/ از این سکوت/به آن سکوت
کلمه همه سرریز خیابان من بود
شاعر شدن کار سختی نیست تو فقط با لبخندت در خیابان قدم بزن
شست باران همه ی کوچه خیابان ها را... پس چرا مانده غمت بر دل بارانی من...؟
در کوچه ، خیابان ، مترو صدای تو را می شنوم در خانه ، سکوت ، رویاها می گویند دیوانه ام می گویم دیوانه اگر بودم که صدای شما را می شنیدم
کوچه و خیابان/پر شده از آدمهایی که دیگر لازم نیست برای داشتنشان تلاش کنی اشاره ای کافیست! تو اما خاص باش... یک خاص دست نیافتنی...
با تو تنها یک خیابان همسفر بودم ولی با همان یک لحظه عمری بی قرارم کرده ای
دلتنگی یعنی رو به روی دریا ایستاده یاشی و خاطره ی یک خیابان خفه ات کند
گفتی: دوستت دارم و من، به خیابان رفتم فضای اتاق، برای پرواز، کافی نبود ...