متن دل
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دل
من به دنیا آمدم؛ تا بشنوم/
گرمیِ مهری که با دل، یار شد/
زهرا حکیمی بافقی (کتاب نوای احساس)
وقتی از دل می نوشت این سرنوشت/
نقطه ی دل، خارج از پرگار شد/
زهرا حکیمی بافقی (کتاب نوای احساس)
جستجو کردم تو را، با شورشِ همواره ی جان؛
شد نهان، همرنگِ بحر از، جستجوی خاطراتت!
هر زمان، شورِ دلم، مهرِ تو را می جوید از نو،
پای دل، پیوسته می گردد، به سوی خاطراتت!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی، کتاب آوای احساس.
... بمون با من؛ که هر روز این،
صدای تاپ تاپ قلبم،
برات آهنگ دل داره؛
برات دل می زنه هردم...
(زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک ترانه، کتاب ترنّم احساس.)
دست از سر غمگین دلم بردارید
از آجر این خرابه کم بردارید
من کاشیِ نازکِ دلِ سهرابم
اطراف من آهسته قدم بردارید
بهزادغدیری
در این داستان پر ماجرای زندگی
من به هیچکس بد نکردم
جز💔 دلم
دل نیست راهی بشوم دلداده اگر هست
از عشق پر از خالی ام آماده اگر هست
گویند که مرگ بر عاشق هست درمان
یارب بکشم مرگ چنین ساده اگر هست
در صفرترین نقطه متروکه ام اکنون
اینجا وسعتی اندازه یک تا ده اگر هست
دل مرده در این سینه ی...
زیباست گلی که: دلِ «تو» هدیه نمود؛
هر برگِ گلت، آیه ی عشقی بِسُرود؛
یک دفترِ صد برگِ پُر از مهر و وفاست؛
کز هر طرفش می شود احساس درود!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.
🌿❤️🌿
فریاد کن، حسّ تبی، با دلِ خود!
پرواز کن، تا تپشی؛ تا دلِ خود!
وقتی، دلت، می تپد از، بلبلِ مِهر،
در یاد کن، یا تبِ گُل؛ یا دلِ خود!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس
خرسند ببینمت به هم میریزم
در بند ببینمت به هم میریزم
ای آنکه نبینمت دلم میگیرد
هر چند ببینمت به هم میریزم
دل به هوای تو چه پر میزند
اجازه باشد به تو سر میزند
دل به هوای حرمت می پرد
این دلم هست آمده در میزند
آدم درزندگی خودش زندانی دارد
آن زندان دل هست
دل دو حرف هست ولی خیلی دنیای متفاوت وعجیب دارد
دل واژه آسانی هست
ولی حرف های سنگینی درخودش جا می دهد
کاش قدر دلمون رو بدونیم
وان را رنج. ندهیم دل اگر زبان داشت
خیلی از ما گلایه می کرد.......😪😪😪😪😪
وای از دل که به رنجیدن و بخشیدنت عادت دارد...
دل مال تو بود از ازل او گر به منَش داد،
دانست چو جان، دل به بر از بهر تو دارم.
حبیب زنجانی حسنلو۰۱۱۰۱۲habib zancani
بود از اَزل این دل برم از آن تو، ایزد
داد آن و چو جان گفت برایش تو نگهدار.
حبیب زنجانی حسنلو۰۱۱۰۱۲habib zancani
زلف سیاهت
بر آستان دلم ، دلربایی می کند...
پیچک اندیشه ام
در سودای چشمت ، جان نثاری می کند...
بهزاد غدیری/ شاعر کاشانی
پیچک عشق تو در پای دلم پیچیده است
با خیال خام داری دلربایی می کنی...
بهزاد غدیری/ شاعر کاشانی
دل در پی عشق دلبران است هنوز
وز عمرِ گذشته در گمان است هنوز
گفتیم که ما و او به هم پیر شویم
ما پیر شدیم و دل جوان است هنوز
بهزاد غدیری ، شاعر کاشانی
دلِ دلگیرم را از دلِ دلدار چگونه برهانم ؟
نور بهشتی