اگر تو موسیقی بودی بیوقفه به تو گوش میسپردم ، و اندوهم به شادی بدل میشد !
فکر نبودنت منو می ترسونه و فکر وجود مهربونت، منو غرق شادی میکنه تولدت مبارک پشتیبان همیشگی من
دیدن گل انار در خواب شادی و ازدواج است. اگر در غیر فصل باشد، نفعی ندارد. اگر ببیند که گلنار از درخت بگسست، دلیل که از عروس جدا شود.
۱۵ بهمن ماه چهل و پنجمین روز زمستان و میانه زمستان است که در گذشته در این روز جشنی به همین نام برگزار میشد. جشنی فراموش شده که در آیین گذشتگان ما وجود داشته و در این روز به شادی و پایکوبی میپرداختند. در روزگاران قدیم در نیمه زمستان یعنی...
جشن سده ، جشن آتش و شور صد روز از زمستان گذشته است، همه دور مخروطی بزرگ از چوب و هیزم جمع شدهاند و مشغول شادی و بزماند. موبد زرتشتی با احترامی خاص لاله آتشین را زیر چوبها میگیرد و با وزیدن چند باد، آتش آن بهاندازهای شلعهور میشود که...
فلسفه جشن سده چیست؟ درباره پیشینه جشن سده و علت انتخاب این نام روایت های متفاوتی وجود دارد. در روایت اول گفته شده: «با توجه به اینکه در تقویم کهن تنها دو فصل زمستان و تابستان وجود داشته است در غروب روز دهم بهمن ماه صد روز از آغاز زمستان...
به شادی معتاد شوید! آنقدر تمرین کنید وجود و افکارتان را از آنچه باعث شادیتان می شود، تا معتاد شوید. شادی تنها دارویی است که عوارض جانبی ندارد.
بگذار هر ثانیه ، حال تو خوب باشد بگذار رفتنی ها بروند و ماندنی ها بمانند تو لبخندت را بزن، انگار نه انگار حال خوبِ خودت را به هیچ اتفاق و شرایط و شخصی گره نزن بی واسطه خوب باش، بی واسطه شادی کن و بی واسطه بخند شک نکن...
شب یلدا شب بزم و سرور است / شبی طولانی و غمها بدور است شباهنگام تا وقت سحرگاه / بساط خنده و شادی چه جوراست یلدا مبارک
اگر احساس زنی را نادیده بگیری، مثل گل های ناز توی گلدون قهر می کنن و دیگه هرگز شادی رو به دلشون راه نمیدن!! کم کم دلسرد می شن ، پژمرده میشن!! اون وقت میشن یک مُرده ی متحرک.
شادیِ کوچکی می خواهم... آنقدر کوچک که کسی نخواهد آن را از من بگیرد ...
صبح ات رو با شادی شروع کن حتی اگر ته ته قلبت خوشحال نیستی وقتی به یه روز شاد فکر کنی می تونی به غم ها غلبه کنی باور داشته باش
من تورا می خواستم نه برای عشق بازی های شبانه ، نه برای قدم زدن در خیابان های ولیعصر ، نه برای شادی های دونفره ! من فقط میخواستم باشی که دوستت داشته باشم
بسیار وقت ها، با یکدیگر ، از غم و شادی ِ هم سخن ساز می کنیم ... . اما ...در همه چیزی رازی نیست...گاه به سخن گفتن ِ از زخم ها ، نیازی نیست... . سکوت ِ ملال ها از راز ِ ما سخن تواند گفت
خورده است ولی غیر ارادی خورده است از شدت غم ز فرط شادی خورده است افتاده زمین و بر نمی خیزد... وای این تاک گمان کنم زیادی خورده است
اگر وجود خار در گل مایه اندوه ماست، وجود گل در کنار خار باید مایه شادی ما باشد.
...ای تو در چشمان من یک پنجره لبخند شادی همچو ابر سوگوار اینگونه گریانت نبینم...
بیدار شو امروز از زندگى از خنده گل از عطر صبح لذت ببر گلایه و تلخى را بسپار به نسیم تا با خودش ببرد زندگى پُر است از شادى هاى کوچک آنها را دریاب...
همسرم همسر تنهام شریک شادی و غمهام دل هوای خونه داره بی تو من خسته و تنهام
من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر نمیدانم چرا شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
وقتی ما شادیم خدا بیدار می شود
باز می آید صدای مدرسه بانگ شادی هوی و های مدرسه مرغ دل پر می زند از اشتیاق در هوای با صفای مدرسه
فرشته خوشگل من! تو یک تکه کوچک از بهشت هستی که از آسمان جدا شده یک مشت شادی یک قلب پر از عشق دوست دارم دختر نازنینم
جانِ مادر موهایت را شانه میزنم و میبافم دستانم بوی گل میگیرند به صورتت دست میکشم و دنیایم زیبا میشود غم ها به خواب میروند و تو بهانه شادی ام میشوی