متن شاعر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شاعر
دست در دستت نَهَم ای بی وفا
تو نکردی روزگاری با من جفا
من که یک دَم داده ام به تو صفا
تو گرفتی از دلم عشق و ثنا
شاعر: همایون بلوکی
هر صبح به زنبور🐝، عسل می چسبد
شاعر که شدی فقط غزل می چسبد
امّا به مذاق زوج های عاشق
صبحانه لب و بوس و بغل میچسبد
«همایون بلوکی»
او شعر بود و من شاعرش؛
این بود قصه آفرینش !
ارس آرامی
با تناسخی بی نقاب
--شاعرم آفریدی!
مگر آئینه ی خلقتم بودی؟
که ابر شدی وُ،
باریدی،،،
که به جوشم وُ شعر بنویسم!؟
...
باور کن،،،
تکلمی در کَرت های تاکم نیست.
مگر پلکی شراب فرو ریزی!
آنگاه،،،
با من شعری فاصله نمی گیرد!
به تقویم تازه ام،،،
-- امتدادی فرما!...
عشق بی اندازه ارزان شد، کسی چیزی نگفت
بی بهایی نرخ انسان شد، کسی چیزی نگفت
حرمت و احساس مان، شد پلّه ی شأن هوس
رد شدن از هرکه،آسان شد کسی چیزی نگفت
عشق، تنها ماند و هرگز عرض اندامی نکرد
دل،مطیع امر شیطان شد، کسی چیزی نگفت
گفت \ف\،،،...
جنگلی را
سر بریدند؛
کاغذها شاعر شدند
تو،،،
شاعری!
وَ من؛
تندیسِ شعرهایت!
(رها)