متن عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه
به نام نامی عشق...
به نام جنون
به نام باران...
و بوی خوش سیب...
اگر بارها و بارها بِرانی ام...
دوباره به تو برمی گردم...
برمی گردم ...
و بیشتر از قبل دوستت خواهم داشت...
صیاد عزیزی
در مسیر دلبری با غیر میکوشد فقط
چون عروسک در خیابان ترمه میپوشد فقط
تا که میگویم کمی سنگین بپوش او میرود
از لج من چادر گلدار میپوشد فقط
من فقط با او دلم میل سخن دارد همین
او ولی با حافظ و خیام میجوشد فقط
من برایش شربت از...
.
بگو امشب بگو عشق منی حتا ،دروغی
بیا امشب تو بانو باش و من آقا ،دروغی
تو امشب شام را آماده کن با چشم مستت
منم با حوصله صبحانه را فردا ،دروغی
منِ امشب تا سحر میگویمَ از زیبایی تو
بگو از بودنت شادی تو هم باما ،دروغی
برای...
به نام نامی عشق...
به نام جنون
به نام باران...
و بوی خوش سیب...
اگر بارها و بارها بِرانی ام...
دوباره به تو برمی گردم...
برمی گردم ...
و بیشتر از قبل دوستت خواهم داشت...
من
تو را برای ابد دوست دارم
برای روزهای دلتنگی
برای روزهای تنهایی
برای هجوم لحظه های نا امیدی
برای زرد و نارنجی پاییز
برای سرمای برفی دی ماه
برای عطر شکوفه های بهار
تو را برای تمام فصل ها
برای عاشقانه ی روزها
تو را برای همیشه
ن برای...
آن شب
خاطرم هست
شبی طول و دراز
شب یلدا که نه
شبی پر از دلتنگی
شبی از حسرت و آه
شب رویای رسیدن
به شبهای دگر
شب مستی
شب بی خوابی
شب راز و نیاز
شب مهتاب گرفتار
شب رسوایی عشق
شبی دور از نظر یار
شب در خود...
عاشقانه
بی آنکه بدانی
هرروز، دزدکی
از چشم هایت پرتغال می چینم
با نگاهت حرف می زنم
حواس از لب هایت برنمی دارم؛
تا تک تکِ کلماتت را در مشت بگیرم!
بی اجازه بگویم:
به تعداد چشم هایی که هرگز تو را ندیده اند؛
عاشقت هستم!
آن قدر که می...
من آیینه تو هستم
عزیز حسینی
حالم تماشایی ست
درگیر دوست داشتن توام
درگیر خواستنت
با توووو
تمام ثانیه های من
شیرین و رویایی ست
باور کن که تو را
فراوان تر از عشق
دوست می دارم...
ماهِ گریان خورشیِ رقصان
در آن هنگام
که شب, خورشید
در آن سوی زمین
برای خود می رقصد
مرا درد عجیبیست در دل
غمی سنگین
در سینه
که جانم را گرفته
غمی که با بودنش
دل هر لحظه می لرزد
و اشکهایم سرازیر
بر گونه می لغزد
و این دردیست...
گل آفتابگردان
بیا ای
گل آفتابگردان
رخ خود
به من بگردان
منم آن
خورشید تابان
که عشق خود
نمودی هر بار
به سوی او نمایان
تو نه همانی
که هر دم
به نگاه پر تمنّا
به خواهش و تقلّا
به غلیظی عشق مجنون
به قساوت دل پر از خون
سبکبال...
گل آفتابگردان
زلف خود گرفته پنهان
سر ذره ای حسادت
به ستیز گشته با من
دگر دست بکش ز گریه
رخ خود به من بگردان
بزن لبخند دلبرانه
بزن بر این فراق پایان.
هیچیک
سحرِ حصار
از خودت
خطی بکش
بر دور من
سِحر گردم
شَوَم محصور تو
ای یارِ من
محصور عشقِ
نازنینی مثل تو
اندازه ی دنیا
بگردم گرد تو
خط خود خوانا بکش
ای عاشق زیبا سرشت
تا کشم منّت تو را
در جهنم هم بهشت
خط تو بر دور من...
درد من،
دیدن یار است ،
ولی در رویا .
حجت اله حبیبی
آرزو دارم !
شوم غرق خیالت ،
نیمه شب.
حجت اله حبیبی
آرزو دارم ،
شبی
غرقت کنم ،
در خویشتن
حجت اله حبیبی
در گذران زمان
من گرفتارِ تو
در حرم کوی تو
مست و خرامان، من
از کرم بزم تو
هرچه که آید قبول
شور و حرارت ز تو
آنچه شرور است من
در قلم وصف تو
هرچه نگارم، کم
در طلب عشق تو
ساقی و مطرب، من
از نظر روزگار
عاشقِ...