متن لحظات شیرین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات لحظات شیرین
کوچههای باغِ احساسِ دلم
سبز گشت و، پُر شد از یاسِ دلم
منتظر هستم بیایی؛ با نگاه
شاد سازی، باورم را، هر پگاه
تا که از مهرِ نگاهت، بر دلم
حسّ من، گردد رها، از دستِ غم
عشق گیرد، یک طلوعِ تازه وُ
شورِ دل، بسیار؛ بیاندازه وُ
با حضورت،...
هر لحظه با، آوای دل، کردم صدایش
گفتم که شاید، یک نَفَس، در بر، بیاید
آخر، کجا رفت آن زمانِ کودکیهام؟
یک بارِ دیگر، کاشکی، مادر، بیاید
خنده دوست چنان قند و عسل شیرین است
تکیه گاهی ست، زمانی که دِلَت غمگین است...
لحظه به لحظه ی زندگیم.
پر از خاطرات چشم توست
کاش بهتر میشد احوالِ دلم،
با نگاهِ پرشرارِ دلبرم!
بوسه باران میشد از، لبهای یار،
گل به گل، اندامِ دل؛ سرتاسرم!
روزی که تو آمدی،
زندگی ام مثل یک کتابِ ناتمام شد
که ناگهان صفحههایش پر از نور شد.
تو آمدی و من فهمیدم
که عشق، یعنی همین:
یک نفر بودن، در سکوتِ دنیایی که بیصدا میچرخد.
گاهی چشمانت را نگاه میکنم
و در آن عمقِ بیکران،
خودم را گم میکنم......
تو رو پیدا کردم…
نه از سرِ تصادف،
نه توی ازدحامِ آدمها…
تو، دعای بیصدای شبهام بودی
که بالاخره، خدا شنیدش.
با تو،
دنیا آرومه…
زمان، نرم میگذره…
و من؟
هر لحظه،
بیشتر از قبل
عاشقت میشم…
ربنا، شادی رساندی با نگاهت در دلم
هر کجا رفتی، بماند ردّ لبخندت به هم
رفتی اما خندهات را جا گذاشتی در دلم
مثل خورشیدی که باشد با شبِ ما دمبهدم
دور شدی، اما در آغوشم، تو را حس میکنم
عطر تو پیچیده در هر کوچه، در هر پیچ و...
با خاطراتت دلخوشم،
مثل زمان بودنت.
نوبهار و، بوی نارنجو، فضایی عالی
شور و شوقو، وجد و حالیو، هوایی عالی
بهار تویی، ای همه هستی و جانم
به شانهات تکیه زنم، سبز بمانم
ز عطر نفسهای تو راهم شکوفاست
در سایهات آرام، ز غمها برهانم
با نور نگاهت شب تارم شود روشن
چون ماه فروزان به رهت ره بسپارم
دستان تو مأوای دل خستهی من شد
در آغوشت ای یار،...
دوازده فروردین که میاد، من و بهمنها قرار قدیمیمونو تازه میکنیم
دستامو میبرم سمتشون، اونا هم دلشونو میدن به دستای من.
گره میزنم طراوتشونو به لحظههام،
میذارمشون کنار دلم و لبخند میزنم به دوربین...
که یعنی این رسم هر سالمه،
که یعنی دلم هنوز بهار رو باور داره
لمیدهام کنار دیوار کاهگلی
و تابستان کودکیام
در آبی حوض
دست و پا میزند.
ما را همین بس که تو در خاطره مایی.