متن پاییز

پائیز سر رسیدو،
باد،
به گوشم می خواند،
سمفونی ی \ریمسکی کورساکف\* را
در شبانه های تنهائی!


*سمفونی ی معروفِ شهرزاد اثرِ\ریمسکی کورساکُف\

می بینی و می فهمی و انگار نه انگار
انگار نه انگار دلی مانده در آوار

لعنت به زمانی که پریشان تو باشم
یک خاطره از تو بشود بر سرم آوار

زیبایی چشمت همه را همدم من کرد
اشک وغزل و پنجره و ساعت و سیگار

از مرحمت عشق همینقدر...

ای ناز تو تا نیمه ی پاییز رسیده!

کاش می شد رفت و گم شد در دل پاییز
از تو تنها برگ زردی تحفه ی عشق است

آسوده باش زیبا
گلدانهایت را همانند عشقت تیمار می کنم زیباترین لبخندها را، به آنها خواهم زد
نمی دانم ،کدامین را بیشتر دوست داشتی
ولی نسترن هایت ... شکوفه زده
دلت شاد باشد مهربانم
موزیک کلاسیک سفارش شده ات را هرروز می شنوند ...ولی باور داری؛
که جز پیچک، کسی...

پاییز بغل میخوام ترین فصل ساله

در دالان دلتنگی
من هم سوز سیگارم
تو آزاد آغوشش
من محبوس دیوارم

در دوران بعد از تو
من پاییز پاییزم
تو مستانه می خندی
من یک بغض یک ریزم

در همهمه ی سرما
من هم سنگ بورانم
تو آرش ز ِه بر کف
من ارتش تورانم

در جمله ی...

پاییز برای ما اشک هایی بود که حتی در خفا هم سرکوب کرده ایم
پاییز یک لباس بافتنی بود که آستین هایش را تا نک انگشت هایمان کشیده ایم
به دیوار خنک کنار پنجره ای بی منظره تکیه داده ایم
و حرکت بخار چای تازه دم داخل لیوان را در...

طبق قوانین فیزیک؛ دلتنگى از بین نمیره، بلکه از پاییزى به پاییز دیگه منتقل میشه :))

باز رسید پاییز
جدا شدی تو از من
مثل برگ یه شاخه مثل گل بهاره
نوازش باد ، آمد سراغ تو
دست نسیم برای بردنت
با باد همسفر شدند
بی آنکه بگویم حرفی
دست به دست تو سپرد
به خیال آشنایی تو از من جدا شدی
تو مرا به دست...

با ژاکتی که برایم بافته ای ، پاییز را در آغوش کشیده ام...
تمام این فصل بوی تو را میدهد... • ͡•

نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده

پاییز زنی است
که تمام دلش را ریخته
پای مردی که مردش نشد!

ارس آرامی

پاییز است،صدایم بزن
خاطراتم زرد میشود
پشت این همه دلتنگی

سرمای پاییز برای گرم کردن دستانش ، در جیب پالتوی توست...
و رنگارنگ بودن این فصل برای ست کردن لباس هایتان است...
اگر کمی رمانتیک بودن را چاشنی این روز ها کنید...
می بینید پاییز آنقدر ها هم تلخ نیست

نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده

او گرچه رفیق قابل و پشت نداشت
جز بذر امید و زندگی ساز نکاشت
بارید و پلیدی طبیعت را شست
"پاییز " برای هیچ کس کم نگذاشت

پاییز بر ما سرمای پر تکرار دارد

آبان مبارک بر آن آغوش که یار دارد

ارس آرامی

تابستان هم رفت با همه خوب و بدش
پاییز اومد و زمستان هم در نزدیکی نچندان دور بساطش را پهن کرده و منتظر است پاییز بار و بندیل ببندد
تو نیز چرا با این گذر شیرین همه خاطرات تلخت را درون کوله بار خوشبختی ان جا داده ای؟؟
نگاهی ب...

از قشنگی های زندگی می شود،
تکرار هر ساله ی پاییز را نام برد...

بیچاره پاییز ...
دستش نمک ندارد...
این همه باران به آدم ها میبخشد، اما همین آدم ها تهمت ناروای خزان را به او میزنند.
خودمانیم ...
تقصیر خودش است ؛
بلد نیست مثل \ بهار\ خودگیر باشد
تا شب عیدی زیر لفظی بگیرد و
با هزار ناز و کرشمه سال...

کاش چون پاییز بودم...کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم...

دخترک تابستان ،همان تافته جدا بافته رنگ سرخ و گلگونش زرد شد ،موهای پر پشتش ریخت ،اسمان دلش ابری شد ،چشمانش بارانی شد و زبانش قاصر ،از گفتن ان همه زیبایی که بعد از پاییز شامل حالش شد...

یادمان باشد پاییز قشنگمان را با ادم هاش اشتباه به زشت ترین خاطرها تبدیل نکنیم
یادمان باشد پاییز عاشقانه مان را با ادم های اشتباه عاشقی نکنیم
یادمان باشد پاییز مان را با ادم های اشتباهی ،خراب نکنیم
یادمان باشد پاییز فصل عشق ،و زیبایی و ارامش است نه خاطرات...

جانا پاییز هم امد و تو هنوز در راهی ؟؟
نکند پاییز هم برود و تو نیایی!
نکند باران هم از اسمان ببارد و تو نیای!
نکند برگ ها بریزند و و شکوفه ها بیایند و تو نیایی!
نکند زردی درختان سبز شود تو نیای!
نکند این نکند ها به...

وقتی دوش به دوش با خودت!
درد را در این پیاده روهای برگریزان پاییزی جابجا می کنی،
و تنهای از گوشه چشمانت جاری ست
تا تورا در سیلاب تفرد خودش غرق کند،

خواهی یافت
پاییز دل انگیز نیست!
غم انگیز و برگ ریز است.

ارس آرامی