100 متن کوتاه یاد ۱۴۰۳ جدید 2024

تو مرا یاد کنی یا نکنی
باورت گر بشود ، گر نشود
حرفی نیست
اما
نفسم میگیرد..
در هوایی که نفس های تو نیست...️

درسکوتی که دلت دست دعا باز نمود

یاد ما باش که محتاج دعائیم هنوز

میدونی چیه؟ شاید الان به فکرم نباشی ولی یه روزی / یه جایی/ یه وقتی یاد من میوفتی و با خودت میگی خیلی دوسم داشتا

یاد ایامی که هر دم یاد ما بودی بخیر

شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم

من در این خلوت خاموش سکوت
اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم

از خواب چو بر خیزم
اول تو به یاد آیی

صافی آب
مرا یاد تو انداخت رفیق
دلت سبز
لبب سرخ
چراغت روشن...

پدرم
امشب افتاده به جانم تب یادت
چه کنم...!؟

گفته بودم بعد ازین باید فراموشش کنم
دیدمش وز یاد بردم گفته های خویش را

در رویاهایت جایی‌ برایم باز کن
اینجا چیزی
جز یادِ تو نیست ...

من یاد گرفتم
آدما میرن
حتی اگه هزار بار
قول داده باشن که می مونن...

بهار آیینه یاد تو باشد
گل خورشید همزاد تو باشد
به هر دشتی که سرخ از خون مردی است
طنین سبز فریاد تو باشد

عاقبت یک روز یک نفر می آید
و تمام آن هایی که رفته اند را از یاد می برد

یادم نمیکنی و ز یادم نمیروی !
یادت بخیر یار فراموشکار من...

عاشقت بودم ولی،
ناجور سوزاندی مرا..
نقره داغش می کنم دل را ؛
اگر یادت کند..

شب ها چشمم را نه،
یادت را می بندم،
و به خواب نه،
به تو خواهم رفت...


️️️

شاید کسی که با او خندیده ای را فراموش کنی،
اما هرگز کسی را که با او گریسته ای از یاد نخواهی برد...

یک نفس بی یاد جانان بر نمی آید مرا

صدای تیشه فرهاد
دوباره میکشد فریاد
‎که ای شیرین‌تر از جانم
چرا بردی مرا از یاد...

سلامتی اون رفیقی...
که پیشمون نیست ولی تو قلبمونه!
به یادمون نیست ولی تو یادمونه!
بی خیالمونه ولی همش تو خیالمونه!

زن می‌تواند چنان نفرت بیاموزد که دلبری را از یاد ببرد.

درد آورست این که بفهمی دلبر ت عمریست
هرشب به یاد دیگری در بسترت خواب است

یاد تو کردم
غزال عشقت
در دلم
رمید

شعر هم اگر نگویم

مرا که هیچ گلی

هم نامم نیست،

و هیچ خیابانی به نامم

چگونه به یاد خواهی آورد؟

شب رسید و درد عشقت باز هم شدت گرفت
مثل دندان درد، شب ها یاد آدم میکنی...

آنچه در یادش نمانده
یاد ماست

و یاد روشن ِ تو آفتاب است مرا
و عشق چیست به جز روشنایِ یادِ کسی...

پرپر شدم شبیه گلی در هجوم باد
آن کیست تا بیاورد اینک مرا به یاد...

چشم ها را می توان بست
و ندید...
یا نخواست...
یا نگفت...
چه کنیم، با هجومی که نامش..."یاد"است

من خاطرم...

از دیروزها هست و همین امروز

از فردا و فرداها تو یاد هست؟!

چای مینوشیدم
یادش افتادم
ّبغض کردم و اشک در چشمانم حلقه زد..!
همه با تعجب نگاهم کردند..!
لبخند تلخی زدم و گفتم چقد داغ بود...!

ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی؟

باران
باران که می بارد
ترانه ها آرام آرام
جان می گیرد
و بوی خاک باران خورده
یاد تورا با خود می آورد

در این غربت
و این تاریکی اندوه
بگو عطر کدامین یاد...
جز تو...
دلم زنده می دارد؟