شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
خودتودوس داشته باش خودتونوازش کن خودتوتومشکلات دعوت به آرامش کن...
در رویایی سفید و برفیخاطرات به زیبایی زنده می شوند زمستان را تماشا کنید از پنجره هابیایید گرد و غبار غم را با هم بشوییم به طبیعت، زمستانی را هدیه کنیمبه برف ها و آدم برفی ها پناه ببریمخاطره هایی از دوران کودکی بازگو کنیمدر هر قطره برف، زیبایی و شگفتی جدیدی ببینیمبه طبع زمستان دل ببندیمبا سکوتش، آرامش و آسایش را در خانه تجربه کنیمدر کنار شومینه ها، موسیقی، شعر، یا هر هنر دیگری را بنوازیمشعله ها برافروخته شوند و گرمای خود را ب...
پدر؛ مثلِ شکوهِ کوهِ امّید،پناهِ پایدارِ خانواده است؛نمی پاشد سرایی که: ستونش،اَبَرمردی سترگ و، بااراده است...شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک چهارپاره)...
در زمانی که شور و هیاهوی زندگیدر هم می پیچد و هر گوشه ی کوچکی را در بر می گیرد،نیاز به پناهگاهی امن و آرام استتا دانش، نور و امید در ذهنمان باقی بماند.من پناهگاه را دانش می ناممجایی که پرتوهای دانش، روشنی را می بخشدو از پنجره های روحمان می تابدو قلبمان را به لحظه های ابدی می برد.در دنیای پرهیاهو، پناهگاه دانشما را به خود می خواندتا از شور و هیاهوبه دنیایی از نور و آرامش برسیم....
هنر آن است که در عمق نا امیدی،حیاتی از امید تازه کنیم......
وقتی بی طرفانه نگاه میکنم میبینم هر جا شکست خوردم به امید دیگران ماندم و هر جا موفق بودم به خدا توکل کرده بودم!خدایا شرمنده ام که رفتم سمت بنده هات و ممنونم که گذاشتی برگردم!...
در میان شب برفی، پنجره ای می درخشد،یک شمع سوسو می زند و سایه ها را کم می کند،همچون چای گرم دستانم را گرم می کند،روح کریسمس روشن می شود،لمس لطیف امید را حس می کنم که شب را در آغوش می کشد.با هر شعله سوسو، صحنه ای زیبا می بینم،تزیینات جشن چشمک می زند و قلب ها را پر از شادی می کند.از میان این پناهگاه گرم، نور عشق و امید می درخشد،در این لحظه جادویی و رویایی....
غرق در برف، زمین خوابیده استسرد و ساکت، اما پر از زیباییدرختان خاموش از بارش برفی می لرزندو هوا را با آهنگ زمستانی خود پر می کننداز پنجره ها نگاهی به دنیای سفید می اندازیمو در قلب هایمان شعله ای از امید روشن می شودصبح زمستانی، با زیبایی هایشما را به آرامش و امید به آینده ای بهتر می رساند...
امید زیباست، عشق زیباست، طلوع زیباست، شکفتن زیباست، و زندگی، زندگی با تمام دردهایش، هنوز هم زیباست...
گاهی باید:سوار بر قایقِ شکسته ی آرزوها،مرزهای بیکرانِ بودن را،با دستانی شکسته پارو زد؛و شاپرک زیبای امید را،از سرای سینه،پرواز نداد!زهرا حکیمی بافقی،کتاب صدای پای احساس،ص۵۷....
دسته گل رز، عشقی برآمدهاز دلِ یار، آرزوی برآمدهرویایی پر از شیرینی و واقعیتآینده ای روشن و مستدامزن جوانی در انتظار مردیدلش پر از امید و انتظارِ زندگیدر برابر آن، در آغوشِ عشقروحش چون باغی است که گلهای رنگارنگِ عشق در آن شکوفا می شوند...
بعد نومیدی بسی اومیدهاستاز پس ظلمت بسی خورشیدهاست...
در نسیم خنک پاییز ، شعله عشق زبانه می کشد، برگ های طلایی ، رقصان ، دست در دست نسیم پاییزی آواز می خوانند.غم تارهایش را می بافد ، تاری از اندوه و تنهایی،با این حال، آواز عشق هنوز در میان درختان طنین انداز است.رنگ های عشق، مانند پالت پاییز، آسمان را رنگ می کند و زمین را گرم می کند، زمزمه های گرم در میان روزهای سرد،در آرامشی پر از امید، دلها به سوی عشق کشیده می شوند،با آغوش عشق، غم را به امید تبدیل می کند. عشق و غم درهم تنیده سم...
آنچه امروز فهمیدم… (۱۲ آبان)«زن قوی ترین موجودیست که میتوانید پیدا کنید.»زن ها آنقدر قوی هستند که در اوج درد لبخند میزنند. درست همان لحظه که باورِ حتم دارند به اینکه روحشان دارد بالا می آید میتوانند بلند شوند. درحالی که از شدت فشار سرشان گیج میرود خود را به آشپزخانه برسانند و با چشمانی پر از اشک و با دیدی نیمه تاریک غذا بپزند. بعد آرام و بی صدا بروند گوشه ای بنشینند و به آرزو هایشان فکر کنند. آرزویی که درست است فقط با «امید» زنده اس...
تن بیرق آرزوهایِ بر باد ، من تابوتِ هزار عقده یِ پنهان،تنِ من خنجری است زهرآلودنشستهبه قلبِ امید ....
صبح جمعه است و حال امروز من خوبستمی دانی چرا؟!در تنهاییمیکی دارد با من حرف می زندصدایش را می شنوی؟!جیک جیک جیک جیکپنجره را باز کنبذر امید را بپاشامروز روز دیگریست.نفیسه اسلامی فر...
امید همیشه یک دلیل بوده استدلیل برای ادامه دادن،برای کوتاه نیامدن و تلاش کردن،برای دلگرم بودن در لحظه آخر،برای درنگ کردن در لبه ی پرتگاه،برای بلند شدن و ایستادن دوباره،برای پشت سر را نگاه کردن بعد از آخرین دیدار،به فردا امیدواریم که شب را رویا می بافیمبه معجزه امیدواریم که دعا می کنیمبه ادامه جمله امیدواریم که ویرگول می گذاریمبه عشق امیدواریم که می نویسیمو به رسیدن امیدواریم که منتظریمامید گاهی ندایی ست از درون، گاهی احس...
ارنست همینگوی:بهتره به چیزایی که ندارم فکر نکنم بجاش به چیزایی که دارم فکر می کنممن یه عالمه امید دارم ،بهتره به امید فکر کنم... پیرمرد و دریا...
شانه هایمعطر موهای تو را می دهندچه خوب است که نبودنت رامی توان استشمام کردتا همواره امید آمدنتدر من نفس بکشدمجید رفیع زاد...
و من امیدوارم انتهای این همه سختی ، جاده ی تلاشمان ما را به مقصد آرزوها برساند ، آنجا که دست در دست رویاهایمان ، آنچه که همیشه در خیالمان بود را به واقع زندگی کنیم :)...
اون لبخندی که برای پنهان کردن دردت میزنی، لبخند خداست به بنده اش.اون لبخندی هم که پشتش خدا باشه تمام مشکلاتو حل میکنه...رضا موسوی...
شب است و آغاز دلتنگیحجم نبودنتاز چشم هایم پیداستو مژه هایمسرشار از باران خاطرات توستاما چه غم شیرینی استکه به امید نفس کشیدنمکنار چشم هایتدر انتظار مهر نگاه تو باشممجید رفیع زاد...
برای توای بهار زندگی ،باران محبت...وقتی لب می گشایی،کبوترنجابت ،بال می گشاید و در آسمان امید می چرخد تا بنشیند بر دوشی که شکوفه ی زندگی را پاسبان و مروارید معرفت را نگاهبان است.تو آفتابی ،آفتاب تلاش ،که ساحل امید را رنگین کمانِ نگاهش جلا و دریای رحمت را ،کمان ابروانش بقا می بخشد.گهواره ی وجودم را تو می جُنبانی و با لالایی عشق رویایم را رنگ می زنی .ای همای سعادت، گرمای محبت ...هرچه دارم از توست ، تویی که چشمه خورشید از چشمانت جاری می...
یه زندگی فرصت داریم برای اشتباه و تجربه کردن نگران نباش و دوباره شروع کن یلدا حقوردی...
عصر جمعهیعنی دَم نوشی از دلتنگی در فنجانی به رنگ امیدامیدی از جنس شروع...عصرهای جمعه بیابیشتر داشته باشیم هوایت را ، هوایم رامهرت را با عشقم درآمیزو مرا مهمان قهوه ای کن که با عشق دم کشیده استبخند در چشمانمفدای ناز نگاهتعصر جمعه سایه انداز بر دلمعشق را سنجاق کن به آنعصر جمعه باید باشیباید باشموگرنه امان از جمعه امان از عصرهایش...نازی دلنوازی...
آتش عشق در دلم روشن ماندخواب از چشمانم پریشان ماندلبخندی با لبانم آرام آرامروحم را به نغمه ی آهنگ آرام مانددریا پرشوری در خوابم دیدماشک های بی ساحل تا همیشه رویم ماندتو که باشی همیشه در کنارمدلم با خوشبختی پر از امید ماند...
مثل گل نیلوفری که در مرداب روییدباید بشکافیم تلخی هارا ما محکومیم به ادامه◇چشمه◇...
هرکس باید در زندگی اش یک رفیق ، همدم ، هم سنگر و همراز داشته باشد.کسی که همیشه مثل دستهای خدا به موقع به فریادت برسد.کسی که امن باشد.کسی که با وجودش کنارت گرد اضطراب و دلشورهایت را بتکاند.کسی که وسط بغض هایت جوانه لبخند بکارد.کسی که همیشه به رفاقت با او مفتخر باشی.کسی که تا او باشد هرگز احساس تنهایی نکنی.کسی که وقت و بی وقت برایت گوشه ای دنج به حساب بیاید که همیشه حوصله اش را داشته باشی.که اگر همچین کسی نباشد ، نمیدانم برای شادی...
فکر کنم ، مهم ترین چیزی که سالهاست باعث میشه در هر مسیری که قدم بر میدارم با وجود خستگی ها ، محدودیت ها ، اتفاقات ریز و درشتی که برام پیش میاد کم نیارم و جا نزنم ، عشق بوده .عشق همیشه هم اینطور نیست که سر به هوات کنه و از زندگی غافل بشی ، گاهی مهم ترین دلیل آدمی برای دیدن خود واقعیش و فهمیدن استعداد هاش ، عشق هست!میدونی ، من از روزی خودم و پیدا کردم که فهمیدم عاشق ام ، با احساسی که در قلبم ایجاد شده بود قدم های محکم تری برای جلو رفتن ، تلاش...
🌱📚✨️دلم میخواهد خانه قلب انسان ها سبز شود ، و جوانه امید به روی دیواره هایش شروع کند به رشد کردن. دلم می خواهد برای آدمهای عاشق نامه ای بنویسم و یادآوری کنم تا دیر نشده و ساعت دنیا متوقف نگشته، با هرچیزی که شده به هم بگویند علاقه شان را ، داد بزنند واژه دوستت دارم را ، مبادا که دیر شود و این علاقه ، مانند چای سرد شده از دهن بیفتد ! دلم میخواهد یک دسته گل نرگس بخرم و راه بیفتم در شهر و به هر آدمی که رسیدم تقدیمش کنم و یادآور شوم با همه نقص ها و ...
هرجا که گاهی خسته بودی...خندیدنت هرجا که شد آه! هرجا که قلبت را شکستنددر کنج زندان یا تهِ چاه،یادت بماند فتح با ماست! لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّه...❇️▫️شاعر: سیامک عشقعلی❇️ قرآن، سوره ی زمر، آیه ی ۵۳...
و امید در قلبمان ریشه دوانده...
کرم شب تاب ما همه کاتبِ کوچکِ مکتبِ خویشیم و راوی روز هایی که با شمار ثانیه ای می گذرند.گاه با قلم زندگی و جوهر قلبمان این دواتِ به رنگ شب را به سپیدی قلب عزیزانمان تبدیل می سازیم،گاهی هم در فراز و نشیب زندگی، این دوات افسار گسیخته از دست هایمان پا به فرار می گذارد و با سر به هوایی اش خود را نقش بر زمین می کند؛آن موقع است که آسمان دنیایمان تیره و تار می شود و ابرها شلاقی را بی رحمانه بر جسمِ بی جانمان فرود می آورند. در آخر ما دوبار...
امید را برای روز های بد ساخته اندو چراغ را برای تاریکی...
گاهی تمام آدمی جمع شده در عنصری به اسم امید ....امید را که از آدم بگیری دیگر هیچ چیز برایش باقی نمی ماند و فروپاشی می کند . فروپاشی در اتم به معنای هلاکت آن است اما در آدمی به چه معناست ؟ من گمان میبرم هر گاه همه زندگیت را از دست رفته بدانی و همه امیدت واهی تلقی شود همان جاست که یک بار می میری و این درست در زمانی است که تنها روزنه نیز پوشانده شده و نفس در سینه ات حبس می ماند . آنجاست که خودت را از دست میدهی . خود .... همان تنها سرمایه ...
نامجون:همه توی زندگیشون سختی کشیدن روزای سخت و ناراحت کننده زیادی وجود داره ولی علاوه بر روزای سخت ما امیدورایم که روزای پر از امید برسن. این اون چیزیه که مارو زنده نگه میداره و بهمون اجازه میده که رویای خودمونو داشته باشیم:)🎶🧁...
دوباره صبح میشه.... هیچ تاریکی ای، هیچ فصلی ابدی نیست😃🦋 « بی تی اس آهنگ spring day»...
ما از اُمید نوشتیم وَ تَمامِ کَلَماتِمان جَ🌱وانه زَدَند...
🌝🦋یه جا تو کتاب چهار اثر فلورانس اسکاول شین نوشته بود:«وقتی قاطعانه تصمیم می گیری که زندگی رویاهایت رو داشته باشی، جهان هستی همه چیز رو به نفع تو تغییر می ده تا تو بتونی اون رو به دست بیاری. افرادی که به اون ها نیاز داری ظاهر می شن، شفایی که بهش نیاز داری اتفاق می افتن درهای بسته باز می شنوقتی که برآورده شدن آرزوهاتو را باور داشته باشی معجزه ها پشت سر هم رخ میدن!پس باورش کن🌝🦋💚...
چه شب هایی که به امیدِ روزهای بهتر صبح شدند،و چقدر ناعادلانه! آن روزهای روشن هرگز نیامدند… پریا دلشب...
دلی که چشمِ امیدی به این زمانه ندارد برای اشکِ شبانه ، سری به شانه نداردپرنده ای که قفس را نفس کشیده دمادم برای پر زدن ، امّید و پشتوانه ندارد بهزادغدیری شاعرکاشانی...
یوسفی هستم که می نوشیده و مستمیوسفی گشتم ، که درها را خودم بستمبا نا امیدی می دویدم همچو یک سربازمن یوسفی بودم که در رفتم نشد در باز...
تمام شهر را هم که بگردی دیگر منی برایت تکرار نخواهد شدتو اکنون آنچه را که میخاستی در جای دیگری یافته ای اما من دیرزمانیست از انچه میخاستم دست کشیده ام .اری گاهی قید همه چیز را میزنیم...از هرچه صبر سیر میشویماز خواستن خالی و از گذشتن پر میشویمدیگر چیزی در این میانه ها نخواهد ماندلبریز از گذشتن و رفتنیم،از جایی به بعد میدانی دیگر جای ماندن نیست...هم من میدانم و هم تو دیگر با تمام تفاوتها ی میانماندیگر چیزی اینچونین تکر...
وقتی نخِ امیّد تو پوسیده ،بی تردیدذوقی به قدر یک سر سوزن نمی ماندرضا حدادیان...
گرچه در شب غوطه ور هستیم و تاریکی دراز ما کبوترها به امید سحرگه زنده ایم...
پیش ترها، روزهایم را تنها می گذاشتم و در پی گل های بابونه ی دوست داشتنی سایه به سایه، ابر غم را کنار می زدم و به بلندای امید صعود می کردم آنگاه به تماشای آسمان پر ستاره ی عمر کمر خمیده ی خود می ایستادم.پیشترها خودم را زده بودم به بی تفاوتی تاریخی و بی خیال و یاغی گونه، در شب های بسیار تاریک آواز برای خورشید بر می آوردم و بر جاده های گرسنگی، نقش نان را می کشیدم.اکنون بعد از آشنایی با تو و نفس های پر حسرت شعر غمگین پشیمانی از زیست...
ما را به راه خویش درنگی اگر نبودیا پیش پای ما سنگی اگر نبوداکنون گیاه رسته ی امید می شدیمکرسی نشین معبد خورشید می شدیملعنت به هر درنگنفرین به هر چه سنگ...
سپیدند،چونان برفِ نشسته روی مویم،شورِ نگاهِ شعرم؛و چشمانِ احساسم،که مانده اند در راه،به امیدِ آمدنت!زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
از امیرالمومنین (ع) پرسیدند: بزرگترین گناه کبیره چیست؟حضرت نگفتند بی نمازی؛ بی حجابی؛ و یا روزه نگرفتن!فرمودند: «مایوس و ناامید شدن از رحمت خداوند»بیایید یک قراری با هم بگذاریم ؛ امید آخرین چیزی باشد که از دست می دهیم...