پنجشنبه , ۱۵ آذر ۱۴۰۳
آغاز خوشبختی من ،درست میان بازوان توست...درست در جریان نگاهت!و آن هنگام که میبوسمتدر سکوت پرحرف نسیم احساس،و جایی نزدیک لبخند خورشیدو محبت ماه ...جایی میان من و توهمان جا کهخوشبختی نشسته است و چای عشق مینوشد!به ثانیه هایم سوگند کهتو تنها احتیاج من برای تداوم لبخند هایم هستی!...
کنارِ شومینه...در آغوشت... قصه یِ عاشقانه یِ چشمانت،و منی که غرقِ در نگاهِ توام،و این خودِ خودِ خوشبختی ست...!️...
خوشبختی چیزی نیست که بخواهی آن را به تملک خود درآوری ، خوشبختی کیفیت تفکرست ، حالت روحیست ؛ خوشبختی وابسته به جهان درون توست ...دافنه دوموریه@Official_Hich...
مرغ سعادت بال می گشاید سوی خوشبختی در این روزها که ابرها می بارند بر برگ های خشک مانده از پاییز و آنگاه سپید می شود جاده آن سو تر تو متولد می شویدر پانزددهمین روز ماه بهمن که می بارد برف از شادمانی حضور تو...
با تو بودن عجیب بوی خوشبختی میدهد......
آنقدر به خودم بد کرده امکه از دیدن خودم در آینه شرمگینمچقدر چشمهایم غریب نگاهم میکنندصورتم را ببین چقدر شکسته استاین لب ها چرا لبخند نمی زنند..؟این زبان چرا روزه ی سکوت گرفته است؟نه این من نیستم...!من میخندیدم ؛ حرف میزدم ؛ شاد بودمحالا خودم را در آینه که دیدمفهمیدم چه بد دلم را خسته کرده اممنی که میدویدم و همیشه خوشحال بودمحالا قدم زدن را با تک آهنگی قفل ترجیح میدهمدل دیوانه بس کن...آنکه به تو دلبسته بود حالا بی تو در آ...
خوشبختی همین جاست،که تقدیر من،به چشمانِ توگره ی کورخورده است!...
دلدارِ من!این قضیه همواره در افکارِ منجولان می دهدکه تو را کمی بی ملاحظهدوست بدارم.چیزی شبیهِ یکداستانِ عاشقانه ی کلاسیک،با پایانی به یادماندنی.من آیه ی داشتنت راهر روزِ سال شمسیبا خود م مرور می کنم!تا این گونه آشکار شود؛تکه ای از جانم به جانتمتصل شده است.دلنشین ترین زمانِ زندگی اموقتی استکه با من همراه می شویو گوش جهان پر می شود ازصدای قدم های دونفره ما.دلدارِ من!مادامی که نامِ منکنارِ نام تو می درخشد!...
محبوبِ من!بیا شعر شویم و قافیه هایش را از خوشبختی بدزدیم.بیا به آغوش هم بپیوندیم تا به دریا ریخته و تسکین یابیم.بیا روزها پرواز را یاد بگیریم وشب ها از همیشه مطمئن تر شویم که تمرین مان تا ابد ادامه خواهد یافت ...بیا زیرِ نور ماه بنشینیم ومسابقه بگذاریم که هر کس بیشتر خندید، برنده شود و جایزه اش هم طلب بوسه باشد.بیا دست هایمان را چفت یکدیگر کنیم وکلید آن را زیر کلوخه های حیاط خانه مادربزرگ گم کنیم.بیا فقط کمی بی مهابانه برای هم ...
اسب سرکش عمر بی امان می تازدو در ما حس تلخی نو به نو جان میگیردفرصت اندک استو زندگی افسارگسیختهگرچه ایمان داریم که" خَلَقَ الاِنسانَ فی کَبَد"اما زندگی دلبرانه ما را مدهوش می کندنمی شود دیده بر آن بستنمی شود از چشمه زلال دل ننوشیدنمی شود شاهد آرزو را در آغوش نفشردو بی آنهاحیات را بدرود گفتخسته ایم از بازی "سرای فانی و سرای باقی"کاش یا منت موهبت زندگی بر سرمان نبودیا برای سالی و ماهی حتی روزی شیرینی اش ر...
کمی آرام بگیر جانم،کمی شش دانگ حواست را جمع خودت کن.چقدر شیرین استاگر برای خودت یک فنجان چای بریزی و بنوشی تا لحظاتت آغشته به آسودگی شود.اگر دیوان حافظ را که در طاقچه ی اتاق خاک می خورد برداری و واژه به واژه ی آن را به درونت بسپاری.زندگی دلچسب تر می شودوقتی آرامش را چندباره بیآفرینی.وقتی به جنگ های ناتمام ذهنت خاتمه دهیو سررشته ی شادی را در دست بگیری.آرام بگیر جانم،تو باید مامنی برای حال خوب باقی بمانی.هیچ کس جز تو نمی تواند...
محبوبم!مادامی که نامِ منکنارِ نام تو می درخشد!زندگی ام تبسم می زند؛درخت ها شکوفه می دهند؛پرنده ها در ارتفاعات اوج می گیرند؛و خوشبختی می نشینددر مرکزی ترین نقطه ی قلبم!پس همان همیشگیِ من باشو مرا از هر چیز دیگری بی نیاز کن!مونس آهنگری...
عکس ما را قاب کن هر چند با گرد و غبارتا که خوشبختی بداند خاطراتی داشتیم...
مینشینم و به هرآنچه که پشت سرم میگذرد لبخند میزنم!برای هیچکدام از فکر ها و حرف های پوچ و بیهوده ای که دیگران راجبم تصور میکنند و میگویند تره ای خرد نمیکنم!خودم را از این جهان و روزمرگی های مضحکش دور میکنم و مانند نخل هایی که باد شاخه هایش را به آغوش میکشد رها میشوم!من به دنبال مسیری براے رسیدن به آزادی و خوشبختی هستم نه جاده ای که انتهایش به زندان دیگران ختم میشود!...
نمی دانم در آسمان نگاهت چه رازی نهفته که از همان نگاه اول برایت تب کردممرا مبتلا کرده ای به خودتدرکویر سوزان قلبم عشق توجاری ستنگاه عاشقانه ات دریای طوفانی دلم را آرام می کندحرف های عاشقانه ات پرنده ی خیالم را به بام خوشبختی پرواز می دهدچقدر خوشبختم من که مبتلای توام...
یکدفعه نگاهی سنگین را بر تنم حس کردم. همان لحظه که برس را لای موهایم پایین می کشیدم و مست تماشای آسمان بودم. آبی مدهوش کننده! با چند تکه ابر بزرگ در حال بازی با باد . پیرزن همسایه ی روبرو بود....هر روز صبح وقتی برای برس کشیدن موهایم، روی بالکن می آیم، می بینمش، که یا در حال آماده کردن میز صبحانه ی روی بالکن است و یا روبروی پیرمرد، نشسته و با هم به بیرون زل زده اند. و من هر بار, حس میکنم پیرزن با حالتی پر از نفرت و تأسف و پیرمرد با چشمانی گنگ و ...
در باران به دیدنش رفتمتا کاشفِگونه ای خیس از خوشبختی باشمدر باران به دیدنش رفتمتا بوسه ها آبدار باشند ....تا خالقِ بهشت ناشناخته ای روی زمین باشم : \ آغوشِ خیس \ ..... یار با باران خوش است .این بارون ، آبیه که فرشته ها پشت سر اردیبهشت ریختن که زودی برگرده...
پروانه ها ابتدای آفرینش انداینو قلبم می گه.تو که می خندی، هزار هزار شاپرک خندون رها میشن تو چشام. بوی رازقی موهات رو میدن. بوی دشت هویج. کوه دماوند. جزیره ی قشم. جنگل های ساکت چمستان.....تو که راه می ری، هزار هزار شاپرک از طره ی موهات روون میشن تو احساسم. با طعم گسِ خرمالوهای باغِ بابا سالار. دمِ غروب، زرد و نارنجی خورشید.اما تو دیگه نیستی...سی و پنج روزه که سرزمینی از خوشبختی ، قصد هجرت از دلم رو داره.فراموش کردن نبودن تو، سخت ترین ک...
کمی آرام بگیر جانم،کمی شش دانگ حواست را جمع خودت کن.چقدر شیرین استاگر برای خودت یک فنجان چای بریزی و بنوشی تا لحظاتت آغشته به آسودگی شود.اگر دیوان حافظ را که در طاقچه ی اتاق خاک می خورد برداری و واژه به واژه ی آن را به درونت بسپاری.زندگی دلچسب تر می شودوقتی آرامش را چندباره بیآفرینی.وقتی به جنگ های ناتمام ذهنت خاتمه دهیو سررشته ی شادی را در دست بگیری.آرام بگیر جانم،تو باید مامنی برای حال خوب باقی بمانی.هیچ کس جز تو نم...
امشب عروسیشه حواست هستتنهاترین دامادِ این شهرهما خیلی بد کردیم در حقشحق داره که با هردومون قهرهاز هم یه دنیا دور بودیموتنهاییو انکار می کردیماین اشتباهو از سر اجباربا هر نفس تکرار می کردیمهرچی که باهم بیشتر بودیمدرکمون از همدیگه کمتر بودهرشب صدای گریه و دعواکاش بچه مونم مثل ما کر بودهر اتفاقی اختیاری نیستاین زندگی گاهی خودِ جبرهوقتی که بچه در میون باشهچاره جدایی نیس، فقط صبرهیک انتخاب پوچ و بی منطقیک ازدو...
میان فلسفه ی زندگیلحظه ای به خوشبختی فکر کردماینکه وقتی تنها قدم می زنیتکه ای از آسمان مثل سایهدنبالت راه می آیداین یعنی خوشبختی؟راستیمن هر چه به زمین نگاه کردممثل خطی ممتد بودمثل جاده ای بی انتهاکه فقط برای خودش می روداگر گرد بودحتما روزی تو را به من می رسانداین زمینپر است از خطوط موازیکه مایل به آغوش هم اندروز و شبخودم را دور می زنمالیعلت فصلهادروغی کودکانه بودوگرنه تو می دانیدستهایم را که می گیریپا...
از سر زمین عشقبرایت پیامی آوردمبدین سانبیا مثل دو پرندهبال بگشایم بسویخانه خوشبختیکه درآن میز شب یلدا رااینگونه چیدمشکلات ، از طعم چشمانتآجیل از ذرات ، عشق مندوستت دارمعاشقتمانار ، از باقی مانده قلبمکه هزاران تکیه شدهدرون ظرفی از وجودمهمه را در روی میز تنهاییچیده امبیا تا شب یلدا راسپری کنیم باعشق...
درخت بودنانتهای خوشبختی ستحتی اگراز شاخه هایت کبریت بسازند!.شاید وقت دلتنگیسیگارش را با دست های توروشن کند....
ویکتور هوگو :بزرگترین خوشبختی این است کهما را بخاطر خودمان و برای آنچه واقعا هستیمدوست بدارند....
به گذشته پشت می کنم ومیرم به سمت حال وآیندههیچوقت ازرسیدن به اون چیزی که ازته دل میخوام تسلیم نمی شمشکست نمی خورممن به خودم اعتماد دارموازهمه مهم تر زندگی اونقد کوتاه هس که اجازه نمیدم احساسات منفی منو آزاربدههمیشه می خندم...خندمو ترک نمی کنم...قهقه خندموباغمای گذشته تلخ نمی کنمگاهی ممکنه ناراحت باشم اما بازهم می خندمزندگی می کنم...همیشه با خودم زمزمه می کنم ومیگم هیچوقت دیر نیست برای شاد بودنمن لایق خوشبختی هستممن ارزش عش...
آس دل روی خشت باید نامیدخوشبختی سرنوشت باید نامیدای وسوسه ی دو سیب با طعم عسل!آغوش تو را بهشت باید نامید...
آشنای دلم همینکه تورا دوست دارمو میدانم توام دوستم دارییعنی بازوان سبز خوشبختی بودنمان را به تملک خویش درآورده ست....
و خوشبختی گاهی داشتن یک لبخند از اعماق دل است!...
زندگیت به سبزی طبیعت زیباهمیشه که نباید همه چیز، خوب باشد!در دلِ مشکلات است که آدم، ساخته می شود.گاهی همین سختی ها و مشکلات؛پله ای می شوند به سمتِ بزرگترین موفقیت ها.در مواقعِ سختی، نا امید نباش.برایِ آرزوهایت بجنگ.و محکم تر از قبل، ادامه بده...چه بسیارند؛ جاده های همواری ، که به مرداب ختم می شوند،و چه بسیارتر؛ جاده های ناهموار و صعب العبوری؛که به زیباترین باغ ها می رسند.تسلیم نشو...!شاید پله ی بعد؛ایستگاهِ خوشبختی ات ...
خوشبختی یعنی :"صبح های" خیسِ بارانی...جمعه ی سردِ زمستانیخوشبختی یعنی:دستهای بی پناهِ من،در دستهای مهربانِ دلبرِ جانی!...
تعبیرِ من از دوست داشتن،ماندن و پذیرفتنِ تفاوت هاست .خواستن و گذشتن از کاستی هاست.تعبیرِ من از دوست داشتن چیزی به وسعت زندگی ست...عشق ورزیدنِ کسانی که عاشقانه یادت میکننددوست داشتنِ آنانی که عاقلانه پای دوست داشتنشان میمانند.تعبیرِ من از دوست داشتن، چیزی همچون باورِ خوشبختی ست......
میگم دلبراز بقیه که تاریخ تولدمو بپرسى قد و قواره مو که نگاه کنىشناسنامه مو که ببینىهمه یه تاریخ مشترک از چند سال پیش رو میگن!!اما از خودم که بپرسى..آدرس اون روز عصرى رو بهت میدم که با چشمآت خندیدىو منو بهدنیآىِ روشنِ خوشبختى آوردى!!دِلبَرمن متولدِ هزآر و روشن چشمآىِ تواَم.....
اون شال زرد پشت ویترینواون فیلم خیلی خیلی غمگینواون قهوهٔ از عشق شیرینوآهنگ اون شب توی ماشینوساز منو تا صبح تمرینواون سیب های سرخ دستچینوحرفات که میده کلی تسکینوخوشبختیُ یک عمر تلقینو..بی تو مگه از یاد من میرهرفتی !؟؟ کسی جاتو نمیگیره...
زمستان در راه استمیخواهم بنشینمکنار دوست داشتنتتاگرم شوماز این خوشبختی ضخیمکه خیلی وقت استبر تن کرده امورج به رجعشق ببافمومحکم گره بزنمچشمهایم را بهنگاه دلنشینتکهمدتهاستدل زمختو سرسختم را دزدیده......
زیر قدمهای آهستهآدم یادش می رودتنهایی اش را برداردچنگ بزند لبخندهای آرامش رابه دهان بچسباندآنوقت یادش بیایدخوشبختیروی غبار آینهانتظارش را می کِشد......
برای خوشبختیراه درازی نروید ...دنبال داشتن شغل خاصی ؛آدم خاصیموقعیت و مدرک و قیافه ی خاصینباشید ...خوشبختی یعنی اینکه ؛از همین چیزهای معمولی ودم دستی لذت ببرید ...از همین چیزهای ساده ای کهیادتان رفتهروزیشبیوقتیداشتنش آرزویتان بود...خوشبختی رابا همین چیزهایمعمولی به خانه تان بیاورید......
هر زن...هر چقدر هم که قدرتمند باشدخوشبختی اش رابا دو مرد تعریف میکند....!اول پدر...که الفبای امنیت و عشق رابه او می آموزد....!.و دومیاری کهتمام دوست داشتنش راازآغوش همه ی زنانبرمیدارد وبه پای اومی ریزد....!...
خوشبختی یعنی داشتن کسی که در تمام دنیایش جا داشته باشیاز تمام ثروت و مال دنیا جز ب داشتن تو از خدا هیچ نخواهدو تو تمام دنیایش باشی...
در روزِ امتحانِ گرامر برای دانشجویانِ آکسفورد که در آن دویست نفر تیزهوش شرکت داشتند، فقط یک سئوال مطرح شد،وآن سئوال این بود:لطفا" نظرخودرا درباره سه واژه *صلح ، آرامش ، خوشبختی*با یک عبارتِ کوتاه بیان کنید !برنده کسی انتخاب شد که نوشت: *زنم خواب است*حاضران در تالار هنگام اهدای جایزه به او لحظاتی ایستاده تشویقش می کردند و رئیس هیئت داوران با اشک در چشمانش فقط گفت : *نابغه*...
️تمام این شهرغرقِ خوشبختی استوقتی تو در آننفس می کشی . . ....
ماه من،غصه اگر هست،بگو تا باشد!معنی خوشبختی،بودن اندوه است...!این همهغصه و غماین همهشادی و شورچه بخواهی و چه نه،میوه ی یک باغند...!همه رابا هم و با عشق بچین...!ولی از یاد مبر؛پشت هر کوه بلند،سبزه زاریست پر از یاد خدا،و در آنبازکسیمی خواند؛که خدا هست....!خدا هست.....!و چرا غصه؟چرا.......؟!...
گاهی که به تو فکر می کنمهمان وقتی که دلم برای خواستنت تنگ می شود، خودت را نمی خواهم.خودِ واقعی آدم ها زیاد قشنگ نیست.شاید خودشان هم برای همین بیشتر اوقات نقاب دارند. نقاب می زنند تا خودِ واقعی شان را پنهان کرده باشند.خودشان همیک خودِ رویایی می خواهند.من خودِ واقعی ات را دوست ندارم.من یک "تو" ی رویایی را دوست دارم.من همان شاهزاده ی سوار بر اسب را دوست دارم.همان که پدرش پادشاهی یک سرزمین را عهده دار استهم او که مادرش م...
خوشبختی!خوشبختی!بی آنکه روی ماهت را دیده باشندزنان سرزمین مناز تو کودکی دارند در بطن خویش....
خوشبختی یعنی توتنها دلیل نفس کشیدن من باشی......
برای روز عشق،همین کافیست، که هنوز داریدَش...همین که حضورَش را حس میکنید...عطرش به مشامتان می رسد....هنوز نوازشتان میکند....همین کافیست، که حسرتِ خنده هایش را ندارید....دیگر کادوی فلان قیمتی، کِی قرارِ آن دلِ بی قرار خواهد شد؟.عروسکِ به آن بزرگی، کِی دلتنگیتان را رفع می کند؟.خودش نباشد همه ی این ها، چه دردی را دوا می کنند؟.پس اگر هست، کلاهِتان را بالا بی اَندازید!و قدرِ خوشبختی اِتان را، هزار بار بیشتر بدانید!به خدا ق...
بیا برای لحظه ای سر به بالین فراموشی بگذاریم!تمام کنیم این وحشت و آشوب درونمان را...!قدم بگذرایم درونِ بهشت ِ رویایی امان...!عطرهارا ببوییممزه هارا بچشیمزیبایی ها را لمس کنیمو بنشینیم به تماشای خنده ها....شاید امروزشاید فرداشاید روزهای در پسِ گذربرایمان چمدان چمدان خوشبختی بار زده باشند!باید در مسیر بمانیمقرار را به فرار ترجیح دهیمو تن ندهیم به جاده ی نیستیو چَشم برنداریم از امید به روزی نیک، که برایمان می رسد!.ر...
بخت سیاهم گوشه ای توی کمینهبخت سیاهم کاشکی من رو نبینهاوضام کلاً تیره و تاره چه جورشخوشبختی مثل یه جنازه رو زمینهحالم رو بدتر کرده از روزای قبلیفکری که مثل مار توی آستینهحتی نمی خوادش خدا خوش بودنم روهر حرکتم انگار زیر ذرّه بینهای کاش بد باشه فقط، خوبیش پیشکشهر اتفاقی گرگِ توی پوستینهچشمم همه ش به آسمونه تا یه روزیرو شونه هام شاهین خوشبختی بشینهتوی سرم از شادیام یه خاطره نیستمثل ترامواییه که بی سرنشینهاز بس خبرهای بدی ...
به شب گفتم...دلم گرفته. ...برای منیکی از بهترین و زیباترین آرامش را بیاور...ستاره چشمکی زدماه درخشیدو گلی شگفتشهابی رد شدنسیمی وزیدعطرگل یاس در باغچه پیچیدبرگی روی شاخه رقصیدپیچکی ساقه اش به تنِ باغچه چرخیدبه شب گفتم:این چه ربطی به آرزوی من داشت؟!شب لبخندی زد وگفت:راز خوشبختی و آرامش دیدن و لذت بردن اززیبایی هاست....
اوج خوشبختی ستوقتی ڪنار کسی هستیکہ با او خوشحالی کسی کہ تو راآن گونہ دوست دارد کہ دلت مے خواهد️️️...
اوج خوشبختی ست وقتی کسی باشد که تو را آنگونه دوست داشته باشد که دلت می خواهد...