پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
زندگی جنگ است!و انسان دانا،سربازی شجاع و بی باک است. شعر: دلسوز صابر ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
همه چیزواقعی بودحتی موشک کاغذیحتی تخته سیاهکه پیشانی ما بود وکلاس درساتاقِ تانکی سوخته...ما الفبای واقعی زندگی رابا خونمان یاد گرفتیم!«آرمان پرناک»...
جنگتقویم راسوراخ سوراخ کرده استورق پشت ورقکدام تاریخ می توانمبا توقرار ملاقات بگذارمزندگی؟!«آرمان پرناک»...
عاملی که اینگونه زندگی را برای ما غم انگیز ساخته ، پیری و یا پایان لذت ها نیست ، بلکه قطع امید است....
در این آپارتمانفقط یک نفر زندگی می کندکسی که هر شبشعر می نویسدشمع خاموش می کندو خودش را از پنجره پرت...در این آپارتمانپاییز زندگی می کند«آرمان پرناک»...
از خطِ قرمز روی پیشانیتا آرزوی کنجِ انباریما بغضِ مادرزادِ هم بودیمدر بندِ پوتین های اجباری آرمان پرناک...
اختیار با من است:مجبورم مرگ راتازه تر زندگی کنممانند سیاهپوستی در رودخانهکه هر چه پوستش را می شویدسیاه تر از دیروز می شود ...آرمان پرناک...
بیهوده دست و پا می زنی ماهی!دلشوره نداشته باش!دریا، نام دیگرِ سراب استما هم روزیگمان می کردیمداریم زنده زنده نفس می کشیم«آرمان پرناک»...
به تُندی شنید:« نه به من می آیینه به این دنیا،هر کسی، در لاکِ خودش !!» ...لاکپشتی که به عشق، به زندگی زیر یک سقفاعتقاد داشتآرام آرام دور شدبا یک جهان خالیِ بیشتر در لاک«آرمان پرناک»...
هر لحظه به زندگی تماشا کردمنالیدم و خندیدم و حاشا کردمجز حسرت و اندوه ندیدم هرگز واله هرانچه را که پیدا کردم♤♤♤علی معصومی...
آنقدَر بالا پریدم تا زمین یک نقطه شددیدم از بالا که دنیایم همین یک نقطه شدای که از پرواز مرغان هوایی دم زدیسهم من از زندگانی را ببین، یک نقطه شدبهزادغدیری...
در هوایی که نیستنفس می کشمزیر سقفی که نیستزندگی می کنمبرای همسری که نیستگُل می خرمبرای دختری که نیستقصه می گویم...آری،چرا خوشبخت نباشموقتیاین همه نیست هست !«آرمان پرناک»...
حرف ها یی که سر وقت شان زده نشوند ٬ مثل بچه ها یی که دیر به دنیا می آیند می میرند و باید زود خا ک شان کرد چون بوی شان دنیا را برمی دارد . / محمد رضا کاتب / رمان رام کننده...
مرا به پلّه ی اوّل نبر، حرامم کن! /دوباره نیش بزن مارِ من، تمامم کن...«آرمان پرناک»...
عشق قمار است (:یا زندگی میسازی ...یا جوانی میبازی...
شاخه ام شکستی /گمان کردی آخ خواهم گفت؟ /من سالهاست که نقشِ درختِ زنده رابازی می کنم /من سالهاست که مرده ام «آرمان پرناک»...
از عاشقی نترس ،عاشق شو حتی با توهم شکستتا نبضت میزنه فرصت واسه تو هست، زندگی بی وقفه ستخدا رفیقته، یه رفیقی که همیشه کنارتهشک نکن، خوشبختی در انتظارته، تا تو دلت زنده ستمحکم باش، از غم ها، شادی هاش، این دنیا رنگارنگهبخند...به دنیا اومدیم واسه هم به فردا برسیم، نه به غمنذار آدما حالِ قشنگتو هم بزنن ..._برشی از ترانه...
علامت آدمی که تو تله افتاده این است که مزه ی هیچ چیزی را درست و حسابی نمی فهمد ، حتا متوجه ی تلخی و شیرینی حوادث دیگر نمی شود . / محمد رضا کاتب / رمان رام کننده /...
در زندگی هر چیزی ، حتی بهترین و زیبا تر ین چیز ها یی که وجود دارد به سرعت می تواند تبدیل به تله بشود و هر تله ای تبدیل به فرصت و رو شنایی./ محمد رضا کاتب / رمان رام کننده...
مطمئن باش که این روزها هر کسی از مشکلی غیرقابل درک رنج می برد. زندگی تشکیل شده از بلاهایی پی در پی است که به قلب انسان مشت می کوبد. اما وظیفه در همینجاست؛باید ادامه دهیم._کتاب آوازهای کوچکی برای ماه مجموعه ی مکاتبات خواندنی گوستاو فلوبر و ژرژ ساند...
هر روز برای خود روز جدیدی ست، هر گل طراوت خاص خود را دارد، هر چهره ای از زیبایی ویژه ای برخوردار می باشد و بالاخره هر پدیده ای در دنیا در نوع خود یکتا و دیدنی است، از جمله هر صبحِ زندگی شما ..._ لئو بوسکالیا_زندگی با عشق چه زیباست...
-صد سال تنهایی؟نه ورق بزنید!-یادداشت های زیرزمینی؟نه ورق بزنید!-پرونده ایپکرس؟نه ورق بزنید!-اعترافات نات ترنر؟نه ورق بزنید!ورق بزنیدباز هم ورق بزنیدمرا در پایان بازِ کتابِ زندگیدفن کنید ...«آرمان پرناک»...
و می بینی /سالهاست /شیر بیشه ای /در حلقه ی آتشی گرفتار است /عزیزم /در سیرک /کسی برای کسی /دل نمی سوزاند /زندگی چنین است /«آرمان پرناک»...
از انتخاب ها خسته ام /باز کن مشتت را آسمان! /نشان بده /هنوز /پرنده ای هست...«آرمان پرناک»...
خولیو کورتاسار:در میان احساساتمان ، امید تنها چیزی است که متعلق به ما نیست .امید متعلق به زندگی است . این خود زندگی است که از خود دفاع میکند ......
خیلی از چیزهای بی اهمیت برای زندگی ضروری است، اصلا مجموعه ای از چیزهای به ظاهر بی اهمیت، زندگی را تشکیل می دهند!زندگی یعنی همین......
روزهایم مرا ویران می کنند. در عمرم آب می شوم تا پیمانه را پر کنم._شاهرخ مسکوب/از کتابِ روزها در راه...
می کَنَدپُر می کُندمی کَنَدپُر می کُنددر قلبم انگار کسیقبر می کَنَد و پُر می کُندکسی دارد مرگ را زندگی می کند«آرمان پرناک»...
با زندگی کنار آمده امزندگی با من نهما زیرِ سقفِ هیچبه مرگِ همچشم دوخته ایم...«آرمان پرناک»...
نهتمام نمی شودپاییز تمام نمی شودو حیاتهمیشه جارولازم است«آرمان پرناک»...
-مادر!چرا واژه ها بایدپشت میله های دفترم باشند؟اصلاً سواد نخواستم ....-پسرم!سوال نکن!پدرت منتظر است چیزی بنویسیبنویس:بابا نان !بابا آب !بابا کِی آزاد می شوی؟«آرمان پرناک»...
گاهی اوقات زندگی، حسِ طنز بی رحمانه ای داردچیزی را که همیشه به دنبالش بوده ای، در بدترین زمان ممکن به تو هدیه می کند! سالم، کسی ست که با خود و آدم های اطرافش در حال جنگ و ستیز نیست، نتیجتاً حضورش به آدم انرژی میده!بیشتر از اینکه انتقادگر باشه، مُشوِقه!بیشتر از اینکه منفی باشه، مثبته!بیشتر از اینکه متکبر باشه، متواضعه!بیشتر از اینکه بخواد خودنمایی کنه، دوست داره در یک فضای اشتراکی، دیگران را ببینه و همینطور خودش دیده بشه!با آ...
بارانبارانزیر گلوله بارانبی چترِ جانپا به پای خیاباندر هوایت قدم زدنقدم زدن در هوایت،این چه جنگی است که باخود دارم ؟«آرمان پرناک»...
به تو که زل می زنماز قاب بیرون می آییلبخندت را بر لبم می کشینگاه می کنی به پیراهنِ مضطربمو با لحنی، عکسِ عقربه ها،از نبضِ زندگی می گویی ...«آرمان پرناک»...
کجایِ زندگی را خوب یاد نگرفتیم که از زیستن عقب افتادیم کشوری که از فقرِ شادمانی و وفورِ غمرتبه دارِ اندوهِ جهان استجهانِ چندم میشود...؟!اسماعیل دلبری...
آرتور شوپنهاور:برای پیمودن راه زندگی ، صلاح آدمی در این است که توشه ی بزرگی از دو چیز را به همراه داشته باشد : یکی احتیاط و دیگر مدارا ؛ اولی ما را از آسیب و زیان در امان می دارد و دومی از مشاجره و نزاع ......
مے آیی.... نفس بہ شمارہ مے افتدمے روے.. نفس مے ڪَیردبندِ تو است زندڪَی...! 🩷 ...
در دامنه پر شیب خاطرات دوستت دارمهای تو بوی بابونه و آویشن می دهد و بوی عشقبوی زندگی همان که در مشامم تا همیشه باقی است ......
از زیر و رو شدن زندگیتون نترسید زندگی مثل یه تاسهشاید زیرش از روش خیلی قشنگ تر باشه...!...
با قلبی آهنی به جنگ زندگی بروید.زیستن نوازش شدن نیست....
به راه ادامه می داد. راه می رفت، آری در زندگی نیز باید چنین راه پیمود. بدون اینکه با خبر باشی در جاده ی عمر به چه کسی برخورد خواهی کرد.گراتزیا دلدا...
آنقدر پُرم از تو که بارم نکنی / آنقدر شبم تیره که تارم نکنی / یکبار نشد قلب مرا گرم کنی /یکبار نشد ابرِ بهارم نکنی ...«آرمان پرناک»...
در پشت خاکریز صدایی گلوله خورد /افتاد کوله ای که پر از اتفاق بود ...«آرمان پرناک»...
آرزو کن واسه فردا، اگه امروزتو چیدنآرزوهاتو بغل کن آرزوهات همه چیتن!اگه دنیات رفته از دست، اگه غمگینی و بی کسآرزو کن که حواس یه نفر هنوز به تو هستزندگی همین یه باره نزار فرصت بره از دستآرزوهاتو بغل کن، تا خدا هست زندگی هست..._برشی از ترانه...
زمان در شتاب استو عقربه ها در فرار من و تو نشسته ایم روبروی مهربانی همچقدر خوب استهنوز بر ایوان تابستان، بادی خنک می وزد کاکائی ها قاب آسمان حیاط اندو گل ها به تماشای باران نشسته انداین روزها رفیق دلم می خواهد کنار هم دمنوشی بنوشیم من تو را همچون شعر در آغوش بگیرم بین ما شادی برقص در آیدمیدانی، درس زندگی همین استبه یاد هم باشیم فریده صفرنژادگیل بانو...
پیوند دهنده ی عشق و جان است،بر بلندای زندگی - زن! شعر: دریا هورامیترجمه: زانا کوردستانی...
زندگی روز و شبش از غم نشمرده پر است...
هرجور که فکر کنی زندگی جهنم است، ولی اگر چیزی باشد که بتوانی از آن لذتی ببری و این کار را نکنی، احمقی....
شکایت /شکایت /شکایت /... /بیشتر بگرد /لای پرونده هاست /ندیدی ؟ /دیدی ؟ /دیدی ندیدی ! /این همان زندگی ست که می گفتم /آرمان پرناک...
عقربه ها همیشه از تو عقب ترندهنوز هم در دهانتالفبای زندگی،مزه ی کودکانگی دارد...«آرمان پرناک»...