جمعه , ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
اگه کسی نتونه چیزی در مورد خودش رو در 30 ثانیه یا کمتر تغییر بدهاونوقت نباید به اون چیز اشاره کنید.پس اگه بگی آهای...بند کفشت باز شده،شاید بخوای ببندیشاونا میتونن در کمتر از 30 ثانیه اون چیز رو در مورد خودشون تغییر بدناما وقتی در مورد رنگ یا مدل موی کسی،نظر دیگه ای داریاونا نمیتونن اون مسئله رو در کمتر از 30 ثانیه تغییر بدنپس نباید این نظر رو بیان کنیچون نمیتونن اون چیز رو تغییر بدنپس حرفات تاثیر میذارناین رو داخل استیکر قلب می ...
آیا آنگونه زندگی می کنی که بخواهیاین زندگی را بی نهایت بار تکرار کنی؟...
زندگی همینه که هست.اگه سخت بگیری اونم بهت سخت میگذرونه.این ماییم که بهش ارزش میدیم.با همه کمبودهایی که این دنیا داره زیبایی های خودش رو هم داره.نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم.نمیشه باهاش جنگید!بهتر اینه که نیمه پر لیوان رو ببینیم.حالا اون طناب رو پس بده.حالی که تو این لحظه توشی پُرِ استرس و درده؛...
من، بر این ابری که این سان سوگواراشک بارد زار زاردل نمی سوزانم ای یاران، که فردا بی گماندر پی این گریه می خندد بهار. ارغوان می رقصد، از شوق گل افشانینسترن می تابد و باغ است نورانیبید، سرسبز و چمن، شاداب، مرغان مستِ مستگریه کن! ای ابر پربار زمستانیگریه کن زین بیشتر، تا باغ را فردا بخندانی! گفته بودند از پس هر گریه آخر خنده ای ستاین سخن بیهوده نیستزندگی مجموعه ای از اشک و لبخند استخنده ی شیرین فروردینبازتاب گریه ی پربا...
احمد محمود:زندگی میگذرد و هر کس سهمی از عمر دارد، تا آنجا که از دست برآید باید چنان زندگی کرد که تلخ نباشد و برای دیگران هم تلخی نیاورد، که زندگی همه اش شوخی است!...
بعضی اوقات زندگی آنقدر از من دور است که شبیه ستاره ای می شوم که تاکنون کشف نشده است!شعر: نەبەز گوران برگردان: زانا کوردستانی...
امید زیباست، عشق زیباست، طلوع زیباست، شکفتن زیباست، و زندگی، زندگی با تمام دردهایش، هنوز هم زیباست...
در شب های مهتابی، بیایید لذت بی انتها را جرعه جرعه بنوشیم، آرامشی که درخت به آرامی در دل هستی نجوا می کند سراپا گوش باشیمببینید زیبایی بافته پیچ و درهم زندگی،جایی که سادگی در پیچیدگی می درخشد.مهتاب رویاها را در صفحه خالی شب نقاشی می کند،در حالی که شاخه های خُرد رازهای حکیم را زمزمه می کنند.زندگی از پیچیدگی و سادگی در هم تنیده تشکیل شده است،روح ها در هماهنگی، الهی می درخشد....
سرخ؛آبی؛سرخابی...زندگی در عشق،سرخ می تپد؛سبزتر از آبی،جریان دارد...رنگهای زندگی را،دوست دارم...زهرا حکیمی بافقی،شعر سرخابی....
برد پیت:زندگی من واسه همیشه تغییر کردیه روز در سال ۱۹۹۴ وقتی با دیوید فینچر واسه صرف قهوه نشستمنمی دونم اگه هیچ کدام از کارهایی که با هم ساختیم در نهایت اهمیت داره یا نهچیزی که می دونم اهمیت داره افرادیه که به آنها وصل میشیم و انرژی که اونا در وجودمان میذارنچند وقت پیش یه متنی را خوندم که یه شخصیت داشت می پرسیدکدوم مهمتره ؟مسیر سفر ؟یا مقصد؟و اون یکی گفت:"همراهانت"و من باهاش موافقم...
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻠﺒﻪ ﺩﻧﺠﯽﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻘﺸﻪ ی ﺧﻮﺩﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﻨﺠﺮﻩﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ.... ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩﻋﺠﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪﮔﺎﻩ ﺧﺸﮏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺷﺮشر ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺮﺩ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﻣﺮﮒﺑﻪ ﺷﻔﺎﺑﺨﺸﯽ ﯾﮏ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩﺯﻧﺪﮔﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺍﺳﺖﮐﻪ ﺩﺭ آﻥ ﻗﻮﺱ ﻭ ﻗﺰﺡ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭدﺯﻧﺪﮔﯽآﻥ ﮔﻞ ﺳﺮﺧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺑﻮﯾﯽﯾﮏ ﺳﺮآﻏﺎﺯ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺍﺳﺖﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺩﺍﺭد.…… زندگی کنﺟﺎﻥِ ﻣﻦﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮﺭﻭﻧﻖِ ﻋﻤﺮِ ﺟﻬﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺎﺣﯽ ﮔﺬﺭﺍﺳﺖ ﻗﺼﻪ ی ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺎ .......
لبخند بزن که زندگی شیرین استبیچاره دلی که خسته و غمگین استهرلحظه برایت از خدا میخواهمعاشق بشوی که عاشقی شیرین استبانوی کاشانی...
لیسا کِلیپَس :گاهى اوقاتزندگى حس شوخ طبعى بی رحمانه اى دارهچیزى که همیشه دنبالش بودى رو در بدترین زمان ممکن بهت میده.....
این زندگی حکایت شهر فرنگ بودباید قبول کرد، که نیرنگِ رنگ بودرضا حدادیان...
من همیشه فکر می کنم مادرم دیوانه است و برای تمام کودکان دنیا، آرزوی یک چنین مادر دیوانه ای را دارم. دیوانه ها می توانند بهترین مادرهای دنیا باشند، زیرا با قلب پرخاشجویانهٔ کودکان بیش ترین سازگاری را دارند. دیوانگی مادرم از زادگاهش، یعنی ایتالیا، نشأت می گیرد. مردم آن جا هر آن چه را که در درون خود دارند بیرون می ریزند، همان گونه که لباس هایشان را برای خشک کردن روی طنابی کنار پنجره پهن می کنند، قلب هایشان را نیز برای شستن و پاکیزه کردن از پنجره می ...
زندگی پر از لحظات مختلف است که گاهی از آن ها در یاد ما باقی می مانند.بسیاری از این خاطرات می توانند یک مسیر زیبا و بی نظیر از گذشته و یا این که یاد آور خاطرات تلخ از سال های دور و نزدیک باشند.مهم است که هر روز را در زندگی تا حد امکان با ارزش بشناسیم و از لحظات فعلی لذت ببریم. اگرچه خاطرات مهمند، اما زندگی واقعی در حال حاضر و در آینده نیز ادامه دارد...
در سینه ام نگاهی از غم پر استزندگی بی تو به تاریکی می کشدبی تو، دلم یک صحرای خالیستدر غروب هر روز، تنها رنگم رنگ غم استچشمانم به خاکستری درآمده استپر از اشک و ناله های بی خبر از خندهتو رفتی و باقی ماندم با خاطراتهر شب در خواب، تو را به یاد می کشمدر دلم یک خستگی بی پایان استزندگی بی تو، همچون جنگلی بی برگ استبی تو، دنیا خشکیده و بی روح می شوداز نبود تو، قلبم تباه و خسته استمن در این روزهای تلخ و سردبازیگوش تقدیر در ...
.گرچه این دنیایِ فانی بی وفاستگرچه رسمش غیرِ تنهایی نخواسترود باید بود و از متنش گذشتاین گذر، میراث سبز لحظه هاستمهربانی کن! بخند و شاد باش! بی خیالی، چاره ی هرروز ماست!زندگی، دریاست! ما، در کشتی اشعشق، تنها عشق! آری ناخداست!عشق ما را می برد با خود به نورعشق، پایان خوشِ این ماجراست...«سیامک عشقعلی»...
موسمی دلگیر..زندگی مثل یک سیب..گریه ی انار....
یش از آن که واپسین نفس را برآرم، پیش از آن که پرده فرو افتد پیش از پژمردن آخرین گل برآنم که زندگی کنم برآنم که عشق بورزم برآنم که باشم......
من برایت چای میریزم تو برایم زندگی دم کنارس آرامی...
رنگین کمانی است با مرکز ِنگاه تونامش زندگی دوری می زنم - بی سرگیجه - در گذارِ عمر...
صدا کن مراصدای تو خوب استصدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی استکه در انتهای صمیمیت حزن می رویددر ابعاد این عصر خاموشمن از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترمبیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ استو تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کردو خاصیت عشق این استکسی نیست بیا زندگی را بدزدیممیان دو دیدار قسمت کنیم..._بخشی از شعر به باغ همسفران...
دوست دارم دل خود را مثل یک آینه تازه و صاف نگه دارم تا زندگی در آن جاییهمیشه برای خودش روشن باشد...
زندگی بی عشق یعنی باتلاق آرزوبی تو رود زندگی مرداب باشد بهتر است...
بعضیا اونجوری که دوست دارن زندگی میکنن ، خوش به حالشون ... بعضیا هم اونجوری که مد روز هست و دیگران دوست دارن زندگی میکنن ، نا خوش بحالشون ......
صبح آرام را در آغوش بگیرید، جایی که آرامش و لذت با منظره دلربای پاییز در هم می آمیزند و روح شما را زنده می کنند و به آن زندگی جدیدی می بخشند.غزل قدیمی...
گفتند: « شتاب کن زندگی یک دم است »گفتم: در این هوایِ ترس و گریز،مکث مرگِ شعر من است....
به تو می آیدتو ماهی ، آسمان نه ، که خدا به تو می آید در این سر زمین عجایب ، وفا به تو می آیدتو مهربانی ، در کلام شرم و حیا داری اما ، وقتی میخندی ، زیبا به تو می آید بانوی غزل هستی ، همچو گل ، هر جا شعر و غزل باشد ، شُعرا به تو می آید بانو می دانم نمیخواهی دلت با من باشد ولی اشک نه ، عجیب این چشمها به تو می آیدتو نمی دانی ،ولی وقتی به فکر می روی جلوی چشمم، صدها ،چرا به تو می آیدتو ماهی ، آسمان نه ،ستاره نه ، خورش...
باور نکردم بار اول که دیدم گیسوی تو را باور نکردم آنقدر زیبا بود ، که ماه را با خبر نکردم تو فراتر از خدا بودی ، دیدم که .. ..احساس عجیبی ست ، جذاب تر نکردم پیچیدگی چشمانت ، غرورم را زود شکستتا آمدم بگویم ، بانو عا.... دل اسکندر نکردم دنیا بر سرم آوار می گشت ، چه می کردم در طالع من نبود شادی ، دل خوشحالتر نکردم راه را گم کردم ،دلم سخت متعجب بود !که چرا ، تو را آن لحضه خبر نکردم ....؟باورش سخت ، نشود باور تو هرگز ...
زندگی باید کردگاه با سایه ابری سرگردانگاه با هاله ای از سوز پنهانگاه باید رویید از پس آن بارانگاه باید خندید بر غمی بی پایانلحظه هایت بی غم روزگارت آرام...
غنچگی کردی و بوییدن تو دست ندادهمه تن دست شدم، چیدن تو دست ندادپابه پا کردم و هی عقربه ها رفت جلودیر شد، لحظهٔ بوسیدن تو دست نداددلم از حسرت دیدار تو دریایی شدقدر یک قطره ولی دیدن تو دست ندادبا لبم وعدهٔ لبهای کسی جز تو نبودچه کنم؟ رخصت نوشیدن تو دست ندادآسمانی تر از آنی که خدایی بکنیخاکسارم که پرستیدن تو دست ندادبهزادغدیری...
براستی زیباست که تمام عمر مالامال از عشق و زیبایی ها باشد و چه زیباست که عشق، ترانه ای شود و زندگی پر از آوازش شود. شعر: پری قره داغیبرگردان: زانا کوردستانی...
می دانم برای زندگی بهانه ها هست، اما بطور غیرقابل بیانی غمگین و ناخوشم.زیرا حق ما بیش از این است....
ژیان دەتوانێ جوان بێجوان وەکوو پێکەنینی منداڵێکوەکوو خوشەویستیوەکوو دەنگی هاتنەوەێ بەهاروەکوو گوڵاڵێک سووروەکوو تۆوەکوو منوەکوو باران...ترجمه:زندگی می تواند زیبا باشدزیبا، همانند خنده ی یک کودکهمانند دوست داشتنهمانند صدای آمدن بهارهمانند یک گل سرخهمانند توهمانند منهمانند باران......
زندگی قصه ی تلخی ست که از آغازشبس که آزرده شدم چشم به پایان دارم..._برشی از ترانه...
زمانی که فکر می کردم که تو مال من هستیزندگی خود را به تصویر کشیده بودماما حقیقت این است که نمیتوانم به تو دست یابمو این بسیار تلخ و ناامید کننده است...
معنای زندگی چیزی جز عشق نیست......
حواست هست خدا؟صدای هق هق گریه ام از گلویی میاد که تو گفتی از رگش به من نزدیکتری!هر وقت صدای شکستن خودمو شنیدم گفتم باشه منم خدایی دارم؛هر وقت از بچگی تا حالا زمین خوردم و به سختی پاشدم شنیدم غصه نخور خدا بزرگهحواست هست هر روز باهات درد و دل می کنم؟حواست هست غصه هام داره سنگینی میکنه؟حواست هست نفس کم آوردم؟ولی حواست هست مطمئنم حواست هست که تا الان هنوز سرپام هنوز سالم و سلامتم خدایا ازت ممنونم که حتی در سخت ترین شرایطم با من بودی و...
حال ما را کسی نمی فهمدسال ها سوختیم و دود نداشتزندگی یک دروغ مسخره بودهیچ کس واقعا وجود نداشت!...
از یه جایی به بعد میبینی دیگه چیزی برای از دست دادن نداری......
من یک برگ هستم که در شاخه درخت باد را در بغل میگیرم.من زیبا و تازه هستم و از پروردگار به خاطر آفرینشم ممنونم. من آب را از ریشه های درخت می گیرم و اکسیژن را به جو هدیه میدهم. من سبز زندگی می کنم تا زندگی حفظ شود..اما این روزها، من نگرانم من غمگینم. من می بینم که برادران و خواهرانم از درخت می افتند و خشک می شوند. من می بینم که درختان بریده می شوند و جای خالی آنها باقی می ماند. من می بینم که هوا آلوده و زمین گرم می شود و باران کمترو...
واسه هیچ چیز تو زندگیت عجول نباشبالاخره میرسه اون روزی که تو، توش به آرامش برسی! درسات تموم میشن!شغلی که واسه خودت ساخته شده رو پیدا میکنی! سر و سامون میگیری!و آینده ی مخصوص به خودت رو میبینی! گاهی به هوای رسیدن، مسیر رو نمیبینیم!مسیری که شاید زیباترین بخش زندگیمون باشه!عجول نباش،گاهی خوشبختی همین جاست!همین لحظه! مراقب باش از دستش ندی.نویسنده:مائده حق ویردی...
زندگی طوفان سختیهاست اما چاره چیست؟ در دل طوفان شبیه بادبادکها برقص...
به آنجایی از زندگی رسیده ام که میگویم زندگی را پشت سر میگذارم شاید روزهای بهتری امد...
زندگی مثل قطار است. و ما همه مسافر زمانیک جایی ایستگاه آخر است و باید پیاده شد زهرا نمازخواجو...
و من امیدوارم انتهای این همه سختی ، جاده ی تلاشمان ما را به مقصد آرزوها برساند ، آنجا که دست در دست رویاهایمان ، آنچه که همیشه در خیالمان بود را به واقع زندگی کنیم :)...
تو زندگی حرف بقیه باد هواست .حجت اله حبیبی...
پاشو بخند بُدو تا زندگی ازت جلو نزن .حجت اله حبیبی...
سکوت چون دم نوش نعنا مدتهاست دگر در من دم کشیده ست مدت هاست که سکوت مرا در انحنای تو به خود وا داشته در گذر ایاموقتی نیستی چیزی به نام تو ،در من می گریددر این منزلگه تو کیستی...؟!که چنین و چنان مرا به سکوت وا داشته است...!؟چیزی برایم جاذبه ایی ندارد نه کتاب ، نه دوست ،نه خانواده ، نه کسی که مرا درک کند من گم شده ام ،مرا پیدا کنمیخواهم مدتی تنها باشم نمی دانم چقدر می خواهد زمان ببرد یک ثانیه ،یک دقیقه ،یک ساعت ،یک روز ،یک ...