دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳
به پرنده ِ چشمانت بگوبه پرواز در آیدودر کنج دل ِعاشق منلانه ای امن بسازد ....
حواشی را بیخیال!حال خنده هایت چطور است؟...
قُربونِ خدا برمکه تورو داد به قلب منآغوشِتُ وابکنوقتی میای به سمت تن...
نمی دانم از عشق است که دیوانه شده امیا از دیوانگی ست که عاشق شده ام!!نمی دانم من در غمت شناورمیا غمت در من!نمی دانم از پریشانی سرگردانمیا از سرگردانی پریشان!به گمانم خاصیت عشق است!دچارش که می شویدیگرهیچ چیز نه می دانی، نه میفهمی!تنها همین را می دانم؛این که هر روز در آغوش توأم...می بینمت...می بویمت...می خوانمت...می شنومت...می بوسمتو لمست می کنمبی آنکه باشی!بی آنکه بدانی! به قلم شریفه محسنی \شیدا\...
آن شب تمام وسعت تبریز شعر شدچشم تو شعر... هستی من نیز شعر شدعطر دلت رسید و دلم را فرا گرفتگلهای سرخِ روی دل میز ، شعرشدپاییز گفت : عشق حرام است!!... خنده مان؛در پیش چشم لشکر پاییز ، شعر شد!من عاشق صدای تو ؛ یک شهر محو مابا شوق حرفهای تو، هرچیز شعر شدشالی که دور گردن من بود ، باز شدحسی که از هوای تو لبریز...شعر شدباران و بوسه ،حس غزل ،رعد و برق عشق؛آن لحظه زیر بارش یکریز، شعر شدآرامش "فروغ" ، زمان را ا...
دخترک با چشمانی معصومنجوا کرد:خانم، گل نرگس ؟!داغ تنهایی ام تازه شد...دل پردردم خون شد ...طروات گل در هاله اشکم رقصیدیادم آمد با چه شوریاز باغ آرزوهای زندگی،نرگس، برایت چیدم ...زیباترین نگاه گل ها،را به نگاهت دوختم ...لبخندت برایم تداعی شد،شادی چشمهایت در یادم نشستو صدایت که با ذوق گفت:وای ، من عاشق نرگسم...من در حسرت آن ماندمکه تو عاشق مریمی یا نرگس؟!وامروز میدانم عاشقی،لفظی بود به رسم عادت بر زبانت......
عشق تو باعث میشه کهبه آب وُآتیش بزنمامّانتونم یه لحظهازچشم تودل بکَنَم...
چادرت را سر کنییک کوچه عاشق می شودزن نگو ،دختر نگو ،دلبر گلابِ قمصر است........
دَردوُبَلات به جون من کم نکن ازجنون من تنهاخودت خبرداری از آتیش درون تَن...
عاشق دو چشم زیبام خاطرِتُ خیلی میخوام کافیه صدام بزنیبا پای دل سمتت میام...
شیشه های شفاف سرد یخیاز بلور های تنگ آسمانهمچنان ....می بارد و می باردو دخترانی که عاشق برف اندزیر چراغ می ایستندتا روزی ...دانه های متشخص برف رادر میان اوهام برفی اشاندر میان خیال های شیرین سپید هجا کنندو تکرار کنند زیستن را ... خندیدن را ... و نگاه کردن راآه ...برف ، برف ، برفبه تو نگاه می کنمبه تو که جواهر نشان روزی هستیکه از خوشبختی مطلقی می آییو می روی ...تا واژه ی ساده خوشبختی را...
من عاشق تو و تو عاشق رقیب منهمین شکنجه برا هفت پشت من کافیستدکتر علی دینی پور (ایلیا)...
شور عشقهرکه از عشق ندارد اثری بی خبر استچون درختیست پر از شاخه ولی بی ثمر استعشق نقاشی دوران هنرمندی ماستآنکه بی واهمه عاشق نشده بی هنر استخیمه در عشق نزد هرکه پشیمان شده استساکن کاخ اگر هست هم او در به در استکوه اگر کنده کسی در ره معشوق هم این شور عشق است نه از سختی نوک تبر استعاشقی را به تمنا ز دل و جان بخریدگرچه عاشق ز جدایی همه دم خون جگر است...
میگفت:اینکه میگویند من تو را بخاطر خودتدوست_دارماین ها همه اش تعارف استآدمی عاشق نمیشودمگر خودش را در او ببینید.دلتنگ کسی نمیشودمگر تکه ای از خود رادر او جا گذاشته باشد...
اگر تو نبودی ، شبها به دنبال که می گشتم؟لای تمام قصه های خیالی، برای که داستان می نوشتم؟برای چه عاشق می شدم؟.اگر تو نبودی ، پنهانی ، برای که پیراهنِ حریر بر تن می کردم؟برای که چایی می ریختم و برای که می رقصیدم؟.تو... خلاصه ترین اتفاق زندگی ام شده ای.چشم می بندم ، با تو سنگفرش های خیابانی قدیمی را راه می روم و پلکهایم را که باز می کنم ، چایت سرد شده است......
آی ی ی مردم!به آیه های کدام پیامبرِ کاذب دل بسته اید؟!که،از عشق روی گردانید!؟...مگر فراموشتان شده ستپیامبران راستین، عاشق بودند! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
عاشق هوای اسفند ماهمعاشق قدم زدن های مکرربه انتظار هوایی آفتابی و بهاری و دلنشینعاشق انتظار کشیدن هایشانتظاری که زیباست ...می دانی بهار دارد می آیدبا شکوفه های مهربانشبهار با بوی خوش باصفایشبهار با ترانه های عاشقانه ی زیبایشبهار دارد می آیدو من باز عاشق امرعناابراهیمی فرد (رعناابرا)...
شاید تاوانش را داده امتاوان نگاههای سربه زیر دختری جوان راتاوان قلبهای ندانسته مچاله شده راتاوان قلبهایی که شاید هنوز هم عاشق هستنداما او من بودم که باید انتخاب می کردمو من فقط یک نفر بودمو قلبم درگیر شاهزاده ی مجهولی بودکه باید با اسب سپید می آمد اما هنوز نیامده بود ...و من سر به زیر بودم ، آنقدر سربه زیر ...که قلبی را که سالها درگیرم بود را نمی دیدماکنون که مزه عشق را چشیده اممی گویم : چه سخت گذشت شب ها و روزها برای کس...
بهار ساکت می شودوقتی سرچشمه عشق رادر دستهای دو تن می بیندبهار دیگر غزل نمی خواندوقتی از لبان عاشق و معشوق غزل می شنودرعناابراهیمی فرد(رعناابرا)...
آهای گوشه نشینه قلب من غمها تو ، بسپار تو به من تو فقط واسم بخندکه من خودم ، پیشمرگتمعاشق دیوونه منمکه شدی ، تاج سرموقتی میخندی ، دلم ضعف میره ، فریاد میزنمعشقت هنوز چپه سینمهباجون و دل پرستیدمشناز چشماتو کشیدم ، هیکه فقط مال خودم شی... تقدیم به زندگی ، آرامش وجودم gh.malekmahmoodi...
از خزیدن میان بستر سرد اصلا از کنج خانه دلگیرمخانه در ماه میخواهم از زمین و زمانه دلگیرمزندگی با گلوله های حسود هر نفس هر دقیقه هر لحظههوس و عشق و آرزوی مرا می زند دانه دانه دلگیرمتشنه ام چشمه چشمه بی آبم هفته ها می شود که بی حالمانتظارم بهار و باران را بی غزل بی ترانه دلگیرمکودکی کوچ کرده از عمرم ، آخ امروز جوانی چه پر درد استعاشقی ، اضطراب و تنهایی ، خسته ام از بهانه دلگیرمدوستت دارم ای پدیده ی پاک، تا ابد عاشق تو خواهم ...
من که می گویممردان...وقتی عاشق زنانِ مو بُلند می شوندچند ده بار بیشتر عاشقند و می مانند!نه اینکه عاشق موی بلندشان شوند ها...نه! چون به غیر از دلی که می بازند...این موی بُلند زنان استکه به دورِ دست و پایشان می پیچدو اگر هم بخواهند بروندنمی توانند!می مانند و عاشقتر می شوند...عاشق بوی خوشِ زن،نه موی بلندش...خدا رحمتم کند...وقتی زنده بودمعاشق بودم...!عاشقِ عطرِ خوشِ عشقِ زنی مو بلند... بهادر رحمانی...
گناه قلبم،چیزی جز عاشقی نبود...عاشقی کردن هم جرم نبود،اما گناه بود... و چه گناهی شیرین تر از عشقی که به تو دارم...؟!برای گناه عاشقی، هیچ حکم و محکومیتی را در نظر نمی گیرند... فردی که عاشق می شود، هر چقدر هم که گناهش سنگین باشد، نمی تواند توبه کند...آن جاست که می گویند: گر تو شوی گناه؛ توبه نکنم ز تو! ناز (نازنین)...
جرعت یا حقیقت؟🤨+ حقیقت!✌🏻 عاشق شدی؟!😃+ نه!✨ پس چرا توی همه ی متنات می نویسی به نام کسی که یک جفت چشم سیاه را در یک جفت چشم عسلی خلاصه کرد؟ + آخه حس ما از عشق گذشته... (:...
عاشق که بشی، درد داره... آه داره... سختی داره... اشک داره... بغض داره...دلی پر از خون داره... دلی پر از درد داره ... دلتنگی داره...انتظار داره...ولی اعتماد و عشق رو... بیشتر از حد تصوری که می کنی داره...ناز (نازنین)...
حتی وقتی روبه رومی و گرمای نفست بهم می خوره و نگاهت صاف میره تو چشمام، باز دلم برات تنگه. یه چیزی رو یادت نره، هیچ عکسی از پس بی قراری یه عاشق بر نمیاد. تو که همه اینارو می دونی پس خودتو ازم نگیر....
به لطف بوسه بر عکس تو، روی صفحهٔ گوشیهمین امروز یا فردا، لبم از کار می افتد!...
پناه میبرم به خدااز شرّ شبهایی کهبخواهمت و نباشی...
چشمت کرونا بود ودلم مردم قم بود از عشق تو مملکتی زیر سرم بود ما را چه نیازی به ژل ضد عفونی لب های تو کلا کلرید سدیم بود...
گرگ هم که باشی عاشق بره ای خواهی شد که تو را به علف خوردن وا خواهد داشت و رسالت عشق چنین است\شدن آنچه که نیستی\...
من عاشقی را دیدم که روی شن های گرم ساحل با نام معشوق، عشق بازی می کرد. گاه خوش خط و گاه کج و معوج! از اوپرسیدم: نامت چیست؟اما جوابم را نداد.او تنها یک نام را می دانست! نام معشوق...❤...
گفته اخبار که عید فطر است و ولی من روزه امکذب محض است این خبر، رؤیت نکردم من تو را......
من همانم که به امواج جنون دلبستمدل به دریا زده ام عاشق دریا هستمغرق آشفتگی ام خواب تو را میبینمموج طوفان زده ای ساکن رویا هستمرسم ایجاد کن و عشق به آغوش بگیرموج در موج بیا اهل همین جا هستم...
عاشق که بشی... چشماش میشه دنیات، به طوری که وقتی می خوای خودت و توی چشماش ببینی اشک توی چشمات جمع شه و بغض کنی...عاشق که بشی...دستاش میشه آرزوت، طوری که هر لحظه آرزو کنی که فقط یک لحظه دستاش و توی دستات بگیری...عاشق که بشی...آغوشش میشه رویات، طوری که همیشه در خواب و بیداری، رویای آغوشش رو، توی سرت پرورش میدی...عاشق که بشی...دیگه هوس قاطی عشقت نیست...عاشق که بشی... اون میشه تو؛ تو میشی اون...عاشق که بشی...فقط عاشق میشی......
☔️ عاشقش شدم چون خنده ی اون خیلی زیاد با بقیه فرق داشت!بقیه سرشونو میگرفتن بالا بلند بلند میخندیدن... اون سرشو مینداخت پایین آروممیخندید! یه جوری که صدایخنده هاش تو گوش آدم هیتکرار بشه :) نویسنده: ریحانه غلامی...
نه ضربان هوا سرد نمی کوبدیخ بندان نگاهت دیوانه ام کردهسنگ دل !برق ستاره نگاهم را ندیدی؟!تمام این ضمیرِ منِ عاشق به شوق دیدنت پر میزند اما همین یخبندانِ سردِ بی تفاوت بودنت برای سو سو زدن ستاره قلبم کافیست........
بین تو و احساسم گیر کرده ام برزخ جای خوبی نیست......
به سوی معشوقاگر مست و اگر دیوانه هستیم اگر در مسجد و در لانه هستیم اگر مفتی وگر قاری به قرآن اگر مجنون وگر پروانه هستیم اگر دهقان وگر شاگرد مکتب اگر عاشق وگر دُردانه هستیم اگر شیخ و وگر عارف به کنجی اگرخویش و وگر بیگانه هستیم اگر مرشد وگر زاهد به راهی اگر در بیرون و در خانه هستیم اگر ظاهر وگر باطن به طرزی گر سرکش وگر شکرانه هستیم اگر پیرو ز عیسی و ز موسی اگر شمع و وگر پروانه هستیم اگر یک جا و گر فردی به هرجا به سوی معشوق یک دانه هستیم...
زندگی حلال کسانی که عاشق اند 💔💫...
اُفتاده به خُمره نِگهت گشته شراب،ناب بُردی ز منِ عاشقِ دیوانه،تب و تابیک دَم بِنشین مست شَوَم از تو و عطرتهیهات من و آه من است، پیرهنِ مهتاب...سمیه صفرزاده (مستوره)...
شایعه کرده بودند که عاشق شده ام.میگفتندعجیب دوستش دارم.عجیب مهربان است.آنقدرحرف دلم میان مردم پیچید،که خودم نیز غریبانه عاشقش شدم....درهرلحظه ای،درهردم وبازدمی،بااونفس می کشیدم.بااومی خندیدم.نمی دانستم عشق راهردوبایدزندگی کنند.حال من عاشق بودم واودرفراموشی من سِیرمیکرد...اصلاهمه اش تقصیراین مردم است.من عاشق نبودم...آنقدردرگوش من ازعشق گفتندکه بی پروا وبی آنکه خودبدانم،عاشق شدم.....می بینی...حال من مانده ام بادلی که عاشق ...
ای موذن بعد اتمام اذانت جان مناندکی هم با همان سوز و نوا از آن بگو...
دروغ میگویند که عشق بارها اتفاق می افتد. آدمی تنها یکبار عاشق میشود...پس از آن هرچه پیش آید، یک دوست داشتنِ ساده یِ پیش پا افتاده است......
می خوام برم کلانتری.+ برای چی؟ می خوام از یه دزد شکایت کنم!+ آدرس بده جنازه بگیر. یعنی آدرس خودت رو به خودت بدم؟+ چی؟! آره، می خوام برم کلانتری از توای شکایت کنم که دلم رو دزدی.اما این دزدی، با تمام دزدی های جهان فرق داره...چیزی که دزدی رو نه می تونم پس بگیرمش، نه می تونم به یه نفر دیگه بدمش. من موندم و یه دل عاشق.من موندم یه تو، که عشق منی...اگه برم دادگاه قاضی هیچ حکمی برای دزدیدن دل من نمی ده، فقط بهم میگه حکم این دل...
آدما بعد شکست در عشق به سه دسته تقسیم میشندسته اول اونایی که اصلن براشون مهم نیست همونایی که میگن این نشد یکی دیگه=/دسته دوم تقریبا مث دسته اول هستن اونا برای رهایی از غم و غصه به یکی دیگه پناه میبرن و عاشقانه نو میسازن...!و دسته سوم مظلوم ترین افراد همونایی که هر روز می نویسن...!حرفایی که با بغض و اشک نوشته میشه ،حرفایی که معشوقشون مخاطبه ،حرفایی که قرار نیست هیچ وقت توسط کسی خونده بشه حتی همون معشوق...!همونایی که صفحه چَتِ م...
هر لحظه نتم روشن و چشمم به پیامییک حال شما؟ عاشقتم عرض سلامی......
یک عمر به سودای لبش سوختم و آهروزی که لب آورد ببوسم رمضان شد...
عشق شور و تکاپوست بیا بشناسیمبه تن جامه ی ناجوریست بیا بشناسیمعشق سوختن و ساختن زیبایی ستدفتر وفا و بی وفاییست بیا بشناسیمعشق دل را به قفس دادن شیریستجنباندن دم اش به شغالیست بیا بشناسیمعشق غرش ابر غم و برق خنجر ستسیل ساینده ی پهلوست بیا بشناسیمعشق معراج شما در سفر پنهانیمثل یک صحنه جادوست بیا بشناسیمعشق آتش غم در دل عاشق زد و سوختتا دل سوخته کنی خانه هو بیا بشناسیم...
غرق خیالدر خیال تو شبی را غرق تماشا شدمباز آنجا همه تن شعله شدم درد شدمبه فضا نعره زدم داد زدم تا دم صبحبه نوا گریه شدم شاد شدم بیدل و بیجا شدمشدی در جان من و لیک نبودی به کنارم در غم عشق تو من قصه پر غصه شدمدمکی جلوه گر و ناز شدی پیش نگاهم سروتن آب شدی راوی این نغمه زیبا شدمغزلی ناب شدی جای گرفتی به لبانمعاشقت بودم و اکنون فقط شعر شدم...
دو عاشقیم ولی در دو داستان جدابه هم رسیدن ما خوب بود، اگر می شد......