پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آدم هیچوقت نباید به خاطر قدیمها غصه بخورد. کسی که عزای گذشته را میگیرد، پیر و عزادار است...
چه لذتی داره با تویی که جوونی کردم،پیر بشم...
آدم به سرعت پیر میشود، آن هم بدون اینکه بازگشتی در کار باشد. وقتی بدون اراده به بدبختیات عادت کردی و حتی دوستش داشتی، آن وقت متوجه قضیه میشوی : طبیعت از تو قویتر است !تو را در قالبی امتحان میکند و آنوقت دیگر نمیتوانی از آن بیرون بیایی. نقشت و سرنوشتت را بدون اینکه بفهمی کم کم جدی میگیری و بعد وقتی سر برمیگردانی، میبینی که دیگر برای تغییر وقتی نیست. سر تا پا دلشوره شدهای و برای همیشه به همین شکل ثابت ماندهای !...
زمانی که جوان بودم ، فکر میکردم پول مهمترین چیز در زندگی است ؛ الان که پیر شدم مطمئنم همینطور است !...
قدیما میگفتن وقتی زمان زود میگذره یعنی داره بهت خوش میگذرهاما ماها بدون خوشیداریم به سرعت فقط پیر میشیم !...
کاری ندارم کجاییچه میکنی...بی عشق سر مکنکه دلت پیر میشود......
هر کسی رو ممکنه ببخشمولی اونایی که نذاشتن جوونی کنم وتو اوج جوونی کاری کردن که دلمپیر شه رو هیچوقت نمی بخشم......
مبر به موی سپیدم گمان به عمر درازجوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی...
خیال دیدنت چه دلپذیربود...جوانی ام در این امید پیر شد!نیامدی و دیر شد......
آدما به اندازه غماشون پیر میشن نه سن و سالشون...
بعداوجود نداره بعدا آدم پیر میشهحال دریاب و زندگی کنتا پشیمان روزهای رفته نباشی...
عجب حوصله ای عجب اندو هی عجب پیر شده است کوه...
خدارا، آفتاب ِروشن فردای هر یلدااگر پیرم، اگر برنااگر کورم، اگر بیناتو خضرِ راه من می باش الا یا ایها الساقی......
رفیقِ من؛ سنگِ صبورِ غم هام…به دیدنم بیا؛ که خیلی تنهام…هیشکی نمی فهمه؛ چه حالی دارمچه دنیایِ رو به زوالی دارم…مجنونم وُ دل زده از لیلیا!خیلی دلم گرفته، از خیلیا…نمونده از جوونیام، نشونیپیر شدم… پیرِ تو، ای جوونی...
انسان ها زمانی که دنبال رویاهایشان نمی روند پیر می شوند....
همه مون یه رفیق داریمآنقدر برامون مهم و دوس داشتنیه که وقتی تو رابطه ش مشکل پیش میاد،ما بجاش غصه میخوریم و پیر میشیم...
آنچه آدم را پیر می کند نگاه به گذشته و حسرت فرصت های از دست رفته است....
زیاد است انتظار معجزه از من که فرتوتم پیمبر نیست هر پیری که در دستش عصا دارد...
من خواب دیدم سالها بعدوما هر دومون عاشق ولی پیریماین یعنی ما تا آخرش هستیماین یعنی ما تا آخرش می ریم...
زنی که بداند بودنش مردی را به وَجد میاورد،هرگزپیرنخواهد شد!هرگز.......
حس خوبی ست در آغوش خودت پیر شوم...
من به اندازه غم های دلم پیر شدماز تظاهر به جوان بودن خود سیر شدم...
به پای هم پیر شیم...
مثل گلهای ترک خورده کاشی شده امبعد تو پیر که نه / من متلاشی شده ام...
سال ها بعد می فهمیآنچه به تو بر نمی گرددجوانی و زیبایی نیستآنچه به تو بر نمی گرددمنم که تو را پیر یا زشت هم می پرستید...
نگاه کن چه پیر می شوندرویاهایی که تو را نیافتهجهان را ترک می کنند...
خاطره هاگاه و بیگاه می آیندکنارم می نشینندمی خندندگریه می کننداما پیر نمی شوند...
مبر ز موی سفیدم گمان به عمر درازجوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی...
گاهی باید رها کرد /باید نداشت/ باید نخواست / باید گریخت از انتظاراتی که آدم را پیر میکند و دردهایی که آدم را شکسته می کند......
پیر در پنهان هر رخداد ،نکته ها می بیند که دیده دیگران به دیدن آن نابیناستما با احترام به کهن سالان ،در حقیقت به فردای خود احترام می گذاریمروز سالمند مبارک...
همه می گویند آرزو بر جوانان گناه نیست و من می گویم بر پیران هم! روز سالمند مبارک...
پیرشدن به سن نیست!!!به این است که:ورزش نکنی،کتاب نخوانی..عاشق نشوی،هدیه ندهی..محبت نکنی،مهمانی نروی..پیری به سن نیست...به کیفیت دل است!!...
من به اندازه ی غم های دلم پیر شدم...
با خیالت زنده ام رویای من تعبیر شو در کنارم زندگی کن در کنارم پیر شو......
منم ولی نه همانی که می شناختی اشدلم به وسعت صد سال پیرتر شده است....
تن اگر پیر شوددل اگر از تو و از عشق تو دلگیر شودلحظه ای من ز تمنای تو غافل نشومدل ز مهرت نکنمجز در عشق و وصالت در دیگر نزنم...
خداعمری به من بدهدپیر شدنت را نظاره کنم !غر زدنت را.......موهای کم پشت سپیدت را......نگاه مهربانِ از پشتِ عینکت را.......چالِ گم شده زیرِ چین و چروکِ صورتت می بینی من تا کجا ........خودم را با تو تصور میکنم…!من کنارت میمانمتا ثابت کنم که با تمامِ اینها هم زیبایی....
دردى ست دردى ست دردى ست ..........خونَت جوان بماند وُپایت پیر شود….......