متن چشمهایت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات چشمهایت
وقتی جدی حرف میزنی چشمات خیلی خوشگل میشه…
قصه ام تلخ شد، زهرمار شد، قصه ی چشمات بارون شد و از چشمای من بارید، قصه ی چشمات...قصه ی اشکهات بود... اونجا بود که فهمیدم داستان های زیبا همیشه پایان تلخی دارن و تو ممنوعه ترین زیبای دنیایی...
چشم هایت که مال من باشد
دیگر چه فرق می کنند
چرخ دنیا به کدام جهت بچرخد یا
پاشنه روزگار بر کدام واقعه فرود بیاید
من حق ام را از دنیایش تمام و
کمال گرفته ام...
چقدر زیبا می شوم
وقتی تو روبه رویم نشسته ای
و من در آینهٔ چشم هایت خیره ام.
غزاله غفارزاده
هر صبح
همراه شعرهایم بر می خیزم
پرده ی آسمان قلبم را
کنار می زنم
و برای چشم هایت سپید دم می کنم
زیبای من
بدان از لحظه ای که
نگاهمان به هم گره خورد
طلوع خورشید را
از یاد برده ام
مجید رفیع زاد
اگر چشمانت به دریایی از خون تبدیل شد ؛
هیچ نگرانِ دیدارِ یار مباش ...!
من هم اینجا برای وصالت ،
سال ها خون دل خورده ام !...
به دیدنم بیا
هنگامی که آسمان
پیراهن سیاهش را به تن می کند
ببین چگونه قلم
در وصف چشم هایت می رقصد
چطور الفبای عشق
به لب هایت چشم می دوزد
به دیدنم بیا
که مشتاقم به شنیدن ترانه ای از تو
تا در خلوت شبانه
در آغوش عشق
آرام...
چشمانت انعکاس قلب و احساست هستند ...
نور بهشتی
زمزمه کن شعرهایم را
تا به لطف لب هایت
شیرین شوند
این دل نوشته های تلخ
بیا و با چشم هایت
نفس ببخش
که نفس در سینه ی شعرهایم
تنگ است
مجید رفیع زاد
کاش نگاهم
در تو گره نمی خورد
و کشتی آرزوهایم
کنار ساحل چشم هایت
هرگز پهلو نمی گرفت
دستم به جزیره ی آغوشت نمی رسید
و هیچ شبی با صدای نفس هایت
به خواب نمی رفتم
کاش غریبه ای بودم برایت
که بعد از رفتنت
اینگونه بی تو بودن را...
چشمهایت را از من نگیر
با آن مردم حرفهای زیادی دارم
باید بدانند که
حتی هنوز هم
در دورافتاده ترین سلولهایم
«تو» ترشح می شود...
چشمهایت را از من نگیر
با مردمی که به من آموختند
دریا می تواند قهوه ای هم باشد...
چشمهایت را از من نگیر
حتی اگر...
قاب نگاهت را
به روی دیوار دلم آویختم
تا دلم
کمتر بهانه ی
چشم هایت را بگیرد
مجید رفیع زاد
حبس ابد می خواهم !
میان تنگ بلورین چشم هایت
می دانم که باید ماهی شد و
دل به دریا زد
و من آن ماهی ام
که کنار ساحل چشم هایت
بی رمق جان می دهم
دریاب مرا
که محتاجم به اسارت !
بگذار تا ابد
اسیر چشم های تو...
میرسد روزی شوم آواره ی کوی دگر
از همان کوی دگر باز شود روی دگر
از دل و چشمم تو افتادی دگر
هر چه کردی تا با خود کردی دگر
چشم هایت را
به یک فنجان
دل نوشته دعوت کردم
نخواندی ، سرد شد
و از چشمانت افتاد
حالا من مانده ام
با تکه های
شکسته ی فنجانم
مجید رفیع زاد
برایم نامه ای فرستاده بود در نامه نوشته بود:
بگو برای خندهایت ✨
برای چشمانت👀
برای تو☝🏻
برای عشق من❤️
کمی اسپند دود کند🧿
از زیباییش شهر مهبوت شده است👌🏻
نکند چشمانشان شور باشد🩹🥺
رقیه سلطانی
بحری به قول منزوی دریاست چشمت
آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست
چشم تویک دریا پر از ماه است وبانو
درساحل روییایش گرم تماشاست
کلیابی کاشانی
میدونی چرا خدا ،
تنه درخت رو قهوه ای و برگ های اون رو سبز آفرید؟
تا بهت بگه تو با خال های قهوه ای رنگِ صورتت و چشمِ سبزِ گیرات ، دلیل نفس کشیدن خیلی هایی:)🤞🏻🌱
غزاله ذاکری
چشم هایت را
میان ابیات شاعران دیدم
صدای تحسین تو را
با هر سپید و غزلی که می خواندی ، شنیدم
شعرم را حلالت نمی کنم !
که تنها محرم چشم هایی بود
که اکنون میان
ابیات شاعران دیگری
پرسه می زند
مجید رفیع زاد
کاش
از چشم اش بیافتد
آن نگاه
آریا ابراهیمی