گاهی دلم شور میزند نمیدانم چرا گاهی چشم هایم خیس از اشک میشود نمیدانم چرا گاهی انگار دنیا برایم کوچک است نمیدانم چرا امروز که برایت مینویسم نمیدانی که چقدر نفس کشیدن برایم سخت شده است اما من میدانم هوای دلت سنگین شده ابرهای تیره ی دلت را کنار بزن...
بیا قانون دوستت دارم را بین خودمان وضع کنیم صبح ها تلفنت را بردار به عکسم خیره شو طوری که انگار قرار است برای همیشه نباشم صبحت بخیر را طوری بگو که عزیزم ها و جانم هایش آزاد شود و بریزد به رگ هایم بگذار همین اول صبح تنِ من...
ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﮕﻮ ... ﻓﻘﻂ ﺑﮕﻮ ﭼﻪ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﺯ ﻣﻦ ، ﺍﺯ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﻢ ﺑﮕﯿﺮ ﻭ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﺍﺯ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺑﮕﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﻨﯿﺪﻧﺶ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﯾﺰﺩ !! ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﺠﺎﻟﺘﯽ ﯾﻢ ﺭﻧﮓ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﺍﺯ ﺩﻟﺒﺮﯼ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺖ ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ...