از تو فقط یک خواسته دارم، عطرش را موهایش را حتی اگر ممکن است خودش را برایم بیاور؛ ای باد...
دوست دارمش ... مثل دانه ای که نور را ، مثل مزرعی که باد را مثل زورقی که موج را ، یا پرنده ای که اوج را دوست دارمش ... ️️️
آه .. که عشق تو چونان باد است .. هر دم که شعله ور شوم فزون می کند شعله هایم را ...
باد آمد و برداشت ز سر، روسری ات را انگار عیان کرده خدا، دلبری ات را...
در بندشان کن خیال می بافند . گیسوان رها د ر ب ا د
نگاهت را که دیر می کنی بوی تنهایی می گیرد دستانم نبودنت را حوصله نمی کنم نمی دانم از کدام سمت می آیی از کدام مسیر که پر می شود بودنت در تمام شهر ندیدنت را بلد نیستم گاهی تیتر درشت چاپ شده ی یک روزنامه عصری در دستان من...پر...
گاهی وقتا فراموش کن کجایی، به کجا رسیدی و به کجا نرسیدی، گاهی وقتا فقط زندگی کن... یاد قول هایی که به خودت دادی نباش، تو تلاشتو کردی اما نشد... یه وقتایی جواب خودتو نده هر چی پرسید: چرا اینجای زندگی گیر کردی، لبخند بزن و بگو کم نذاشتم اما...نشد...
بعد از تو هنجارها را می شکنم گیسوانم را به سرانگشت های باد می سپارم و هرشب در آغوش خودم می خوابم تو این رسوایی را تاب نمی آوری.
نشسته ام کنارِ پنجره و باد می وزد ... درخت ، می خرامَد از درون و شاخه در عزای سیبِ چیده اش ؛ سکوت می کند ... پرندگان چه بی ریا میانِ ابرها ؛ به اوج می روند ! و انزوای کوه ، بی صدا ؛ بغل گرفته آسمان شهر...
یک عمر درگوشمان زمزمه کردند سرت را بَر باد ندهیٓ ندادیم هَم... به خودمان که آمدیم دل داده بودیم باد با خود برده بود...
رمز عاشقانه هایم نام زیبای توست مست عشق میشوم از شنیدنش , دستار احساسم را به باد میدهم تا بال و پر بگیرم سوی خرابات آغوشت...
از ریل دست های تو رد شد قطار باد من با سکوت و یک چمدان غم، سوار باد آشفته می رسم به جهان زنی که باز موهاش را گذاشته در اختیار باد می خواستی که دل بکنی از هرآنچه بود می خواستم فرار کنم با فرار باد خیره به راه...
باد می رقصاند ساقه های سبز عریان را کنده ای افتاده با برگهای زرد خوشه های پسته بر دستان برگ ناگهان طوفان رسید ساقه های سبز عریان خم شدند گاه می ریخت میوه های آن درخت خسته از طو فان درد زندگی گاه شیرین گاه تلخ اری اینچنین است رسم...
ناگهان آمدی به خلوتِ من، تا به خود آمدم دچار شدم عشق من بودی و نفهمیدم تا که رفتی و بی قرار شدم مثل گلدان خشکِ کنج حیاط، در خودم دفن می شدم هر روز بوسه هایت شکوفه زارم کرد با نسیم تنت بهار شدم ناگهان ریختی در آغوشم... سرم...
مرغِ آوازخوان جلوی پنجره است خطِّ زردی چو موی ابرویش می زند طاق بر دو چشم ِ سیاه دیده های زلال و نافذِ او همه سو می دود چو باد به دشت چندبار، نوک به شیشه می زند، انگار صاحبِ این اتاق در خواب است! می پرد در سکوتِ آبیِ...
رقصیدن گیسوی تو در باد قشنگ است گیسوی تو ھم بسته ھم آزاد قشنگ است پیراھن گلدار تو از جنس بھار است آن غنچه که از دامنت افتاد قشنگ است تو چشم نگردان که دلم تاب ندارد تردید ندارم که لبت شاد قشنگ است با خاطره ات زنده ام و...
دارد به پایان می رسد این شاعرتیری مانند کبریتی که سمت باد میگیری یک روز آخر میرسی عالیجناب عشق یک روز مثل نوشدارو باهمان دیری یک روز شاعرها به دنیا حکم می رانند انا فتحناک بدون خون و درگیری
دریاب که ایام گل و صبح جوانی چون برق کند جلوه و چون باد گریزد
کبوتران سفید آسمان راپرکرده اند اینطرف وآنطرف پرواز می کنند گویی آن بالاها در رقصند و باد برایشان فلوت می نوازد.
کجای زندگی ام ایستاده ای ؟ حس مجهول این روزهایم ، نیمه ات در قلبم ، نیمه ی دیگر هم از مغزی ، که از کار افتاده درون قلبم افتاده ای شب ها ، چشمانم را خواب می برد خودم را اما مدت هاست که باد برده است
دیگر از بادی که موهایم را تکه تکه کرد نمی ترسم و از خدایی که بچه ها را بین هفته تقسیم ... ازمارمولک های بازیگوش و مردهای تیره در کوچه های بن بست نمی ترسم... از کوتوله های گستاخ فیلم ها و تنهایی های بی محابا و زنگ های غریب...
غروب/در خوابِ بستر دریا/لالایی باد
فراموش نکن که زمین از لمس کردن پاهای برهنه ات لذت می برد و باد مشتاق بازی کردن با موهایت است.
دوست دارمش مثل دانه ای که نور را مثل مزرعی که باد را مثل زورقی که موج را یا پرنده ای که اوج را دوست دارمش ️️️