متن بهار
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بهار
بهار باامدن فروردین فرانمیرسد...
بهار درشکفتن گلهاوگیاه ها نیست.
بهارباهیچ تغییرهوایی نمیاد .
بهار درسبز شدن زمین نیست.
بهار درقلب وروح ما بوجود میادواتفاق میفته روزی که ماشاد باشیم وازته دل احساس شادی داشته باشیم اون روز برای ما بهاره.
روزی که تجربه جدیدی کسب میکنیم اون روز بهاره
روزی...
بهار می آید و می رود و تکرار میشود
من به درد کشیدن زمان رفتنت راضی ام
اگر از بهار یاد بگیری...
برای هر رفت
برگشتی بگذاری...
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
«ابر بی باران»
چندیست که از چهره ی خندان خبری نیست
ابری شده دلها و ز باران خبری نیست
حالا که درختان همه سبزند و زمین سبز
صد حیف که از فصل بهاران خبری نیست
دلها همه پژمرده شد از سختی ایّام
در سینه ی پُر درد ز درمان خبری...
بهار را ببین
چگونه از خود می تکانَد برگ های فرسوده را
تو هم جوانه ای بزن
سبز شو
عطیه چک نژادیان
بهار که از راه می رسد
جوانه سر می زند، شکوفه می شکفد
باران نم نم می بارد آسمان نفس می کشد
بهار که از راه می رسد
زمین سبز می شود بلبل نغمه خوان می شود
روز نو می شود سال نکو می شود
اما… تو چطور؟
اگر شکوفه...
عصرها که می شود
مخصوصا اگر پاییز باشد
آدم دلش می رود که یک فنجان چای بخورد با تو
آنوقت می توان گفت طعم چایی ،عصر پاییز ، بوی تو
همان بهاری است که در راه است
سازهای آبی -سولماز رضایی
به خواب رفته بودم
آنچنان عمیق
که گویی زمان تعطیل گشته،
ولی اکنون
میان زمستانم بهاری دارم،
که تیزی گرمای قلبش
حتی قلب یخ زده ی زمین را می شکافد
بهار زمستانم قطره ای از آب بود
که دانه عشق
در قلبم را شکافت؛
روئید
بیدار شد
این زنگار سکون...
شاید باورت نشود آرزویم این است که روزی پست چی باشم ونامه ای را که سال هاست برایت نوشته ام وهزاران بار آن را تا ورودی صندوق برده ولی آن را پست نکرده ام، خودم به دستت دهم تا شاهد برق نگاهت، لحظه ی گرفتن نامه باشم اما حیف تو...
هر ثانیه منتظر دستان گرمت هستم تا با شاخه ای گل از راه برسی
کسی چه می داند شاید با یک گل هم بهار شد
برای من که این اتفاق افتاد ،وقتی تو از راه رسیدی ،من بهار را باچشمان خویش دیدم ........................
حجت اله حبیبی
همیشه واسه عاشقی
دنبال بهونه نگرد
ممکنه عاشقت کنه
خدا تو یه غروب سرد
فصل بهار بهونۂ خوبیه واسه عاشق شدن.بذار تولّد دوبارۂ زمین با تولّد دوبارۂ قلب تو همراه شه.سالها خواهد گذشت و تو با هر بهار به یاد روزهای عاشقونه وخاطرات خوبی میفتی که فصل زیبای بهار به...
هربار می آمد
عطر نارنج های شیراز را در خانه پخش میکرد
بهار باید دلبری را از او یاد می گرفت
نویسنده:کتایون آتاکیشی زاده
باز هم تیغ غم از طاقت من تیزتر است
نازنین ! امشب قصه ات قصه ای دیگر است
سردرگمی سوال قشنگی است بعد تو
تا مرگ احتمال قشنگی است بعد تو
قبول می کنم بهار عوض نمی کند مرا
اجازه میدهم غبار عوض نمی کند مرا
اشکم به نردبان توسل...