متن تنهایی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات تنهایی
رابطه ای که میدانی
سرانجام نداره شروع نکن
سنگ زیاده ولی ...... گنجشک هم جان داره .....🥀🖤
بغض هایم عطر خون می دهد؛
پیراهنِ تو، بوی صلح،
و من پس از جنگ های بسیاری به خانه رسیده ام.
گرمای چشمانت یخ دلم را باز کرده و
آغوشت ناامنیِ تنهایی ام را می زداید.
معنای امن بودن در تو خلاصه می شود؛
در شانه هایی که محکم ترین...
هر روز /
به خانه ام /
یک پنجره اضافه می شود /
یک پنجره /
که می توان از آن /
تنهایی را طور دیگر دید
«آرمان پرناک»
دلخوشی هامون ساخت چین
گرفتاری هامون ساخت ژاپن 🤕🥲
دلبرت پیشت نباشد ......همان کوری بهتر است 🖤🥀
تنهایی، آموختم،
که خویشتنم را بیابم.
ولی جفای تو تنهاترم کرد.
شعر: روژ حلبچه ای
ترجمه: زانا کوردستانی
امید وارم که وقتی
مرگ به سراغت می آید
زنده پیدات کنه ....؟
پوست ادم هر ۷ سال یکبار به طور کلی عوض میشه
چقدر خوشحالم روزی پوستی خواهم داشت
که هرگز آنرا لمس نکردی 🖤🥲
دردهایم پر از غم است
غم هایم پر از گریه،
گریه هایم پر از بغض
بغض هایم پر از فاصله
فاصله ها پر از درد
دردهایم پر از نبودنت!
فراق تو پر از شکنجه
این عذاب پر از تنهایی
تنهایی هایم پر از اشک
اشک هایم پر از دوست داشتنت...
درتماشای
رفتنت
خنده ازلبهایم گریخت
جاده ،
تنهایی ام را
به بیراهه کشید
هنگام کوچ آفتاب وُ
عبور عابران
دلتنگی هایم
تماشایی ست
حال درنایی را دارم
که بالش را
توفان غربت
شکسته بود
علی مولایی
به هر درختی می رسم
مرا بغل می کند
حس می کنم این جنگلِ تنها
صدای خش خش ِ قلبم را می شنود
«آرمان پرناک»
دست از عروضِ مریضِ دنیایم کشیده ام
هستی ترین نیستیِ من
دوستت دارم
-دوستت دارم هایم- زمین خورده اند
بلند می شنوی؟
«آرمان پرناک»
می گویی
نزدیکم نیا،
صفرهایم به تو هم سرایت می کند
آخر عزیز من
کدام سربازِ برجکی را دیده ای
که از تنهایی بگذرد؟
«آرمان پرناک»
گاندو!
دست مرا بگیر
که از تنهایی نجات یابم
دست مرا بگیر
که آدم، سیب مرا پس زد
می خواهم
رختِ خاطرات بشویم
کمک!
«آرمان پرناک»
از بهارهای ندیده ام
از حرف های نشنیده ام
از خاطراتِ چشیده ام
از فرشته ای که به دستم
نامه ی هبوط را داد،
هم پرسیده ام
هیچکس
هیچکس
پاسخِ تنهایی ام را نمی دهد
«آرمان پرناک»
وتنهایی همچون روباهی که سر دوستی با هیچکس نداردآخرین گریزگاهی است برای دور شدن از تمام انسانهایی که مرا در گذشته آزردند وجای حرفهایشان همانندزخم های کهنه و ابدی زندگی را از چیزی که بود برایم تلخ تر کرد
نویسنده عطیه چک نژادیان
در من، منی پنهان
دلی بی جان
که سوزش می رود
چون تیر از پیکان
تمام آن خیالش
در بی خیالی
با خیالی درگیر
امان از این آشفته حالی
دلا گوش کن به تنهایی
تمام زخم دل از آشنایی
دلا گوش کن سحر ریزد
که از تن ها بلا خیزد..!...