متن دلتنگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی
نیامد خم به ابرویم ز خنجر های بیگانه
ولی تا پای مرگ رفتم به لطف آشنایانم
بی تو تنهایی و دلتنگی و این پنجره ها
گر چه باران زد و سبزند همه منظره ها
چتر در دست خیابان به خیابان گشتم
تا که خالی شوم از بغض و غم خاطره ها
غریب
در تقویمهای بیصدا
تاریخ کهنهگی میپیچد
هر روز
تکراری در ورق ها
که هیچگاه
در هیچکجا
من نیستم برای به هم رسیدن
آواها خالی
زمان
در حال چرخش
میرقصد بیگمان
و من
همچنان
گم در دل این تکرار
که نه عشق میرسد
و نه عمر می پاید
دلتنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست،
در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست،
با عشق تو صبح را به سحر گاه رسانم،
بی لذت دیدار تو شب را سحرم نیست،،
مرا به یادِ مبارک هست؟
منی که منگنه می کردم
غروب را به گلوگاهم
دلم هوای گُلابت کرد
کمی بریز نگاهت را
که عصر جمعه پُر از آهم
هنوز پایِ رسیدن هست؟
هنوز سفره ی ما خالیست؟
به چشمِ آینه ها هر شب
شروعِ سوره ی تکویریم؟
بِکِش هجای غمت...
مرا به یادِ مبارک هست؟
منی که منگنه می کردم
غروب را به گلوگاهم
دلم هوای گُلابت کرد
کمی بریز نگاهت را
که عصر جمعه پُر از آهم...
«آرمان پرناک»
دلتنگ توام خانه ات آباد کجایی
کمتر بزن آهنگ غم وساز جدایی
پاسخ ندهی هیچ به پیغام دل من
یعنی نرسد از من دلداده صدایی؟
تو تاج سرم هستی و سلطان جهانم
دربار تو هست و من و آئین گدایی
شاهی ودلم صفحه ی شطرنج شما شد
ایکاش در قلعه...
دل تنگ توام خانه آباد کجایی؟
بس کن!نزن آهنگ غم انگیزجدایی
فریادسکوتِ من دلخسته بلند است
اصلانرسیده ست به گوش توصدایی؟
البته غمی نیست توهرگونه که باشی
شاهی به توآید به منِ خسته ، گدایی
شاهی ودلم مهره ی شطرنج توباشد
ایکاش به روی دل من، دربگشایی
باید برسم باتو...
دلتنگ توام خانه ات آباد کجایی
کمتر بزن آهنگ غم وساز جدایی
پاسخ ندهی هیچ به پیغام دل من
یعنی نرسد از من دلداده صدایی؟
تو تاج سرم هستی و سلطان جهانم
دربار تو هست و من و آئین گدایی
شاهی ودلم صفحه ی شطرنج شما شد
ایکاش در قلعه...
فراموش کردنت از توان من خارج شده:)
تو بیا بهش کمک کن...! ♡£
شب یلدا انار دونه دونه
دومصرع فال حافظ عاشقونه
برایت پهن کردم سفره ی عشق
چرا یارم نمی آیی به خونه
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
جمعه ها در دل من پژواک خالی از صدای گذشته اند. روزهایی که به تلافی هر ساعتشان، تنها سایه ای از غم به یادگار مانده. زمان بی رحم تر از همیشه می گذرد، بی آنکه هیچ چیز جز دلتنگی در دل بماند. سکوت، باری سنگین بر دوش خاطرات است، که...
دل من تنگ و دلم تنگ و دلم تنگ شده
غم دلتنگے من جبهه ے یک جنگ شده
خبر از حال بدم هیچ نداند معشوق
دل من شیشه اے؟ یا دل او سنگ شده
سینه ازخنجر بے مهرے او مے سوزد
گنهم نیست ! دلم ساده و یڪرنگ شده
همه...
- عاجز بودن و دلتنگی فقط اونجایی ک بسطامی میگه :
‹ کجا بَریم دلی را ک کرده ای تو چنینش؟! ›
نیمه شب آمد خیالت، نیمه جانم را گرفت
ابر دلتنگی دو باره آسمانم را گرفت
تا دلم در کوی دلتنگی برایت می سرود
لکنتی امد زبان بی زبانم را گرفت
درمیان خاطراتت در وداع آخرین
قطره قطره اشک آمد دیدگانم را گرفت
عمر من سر میرود باحسرت آغوش تو
با...
هنوز هم از تاریکی می ترسم
ولی تو دیگر از ترس های من نمی ترسی!
هنوز هم دلتنگی هایم را نقاشی می کنم
ولی تو دیگر برای نقاشی های من،
مدل و الگو نمی شوی...
هنوز هم هوای عطر شال گردنت را می کنم
ولی تو دیگر آن عطر و...