متن ساناز ابراهیمی فرد
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ساناز ابراهیمی فرد
عشق من ،
بیا ...
تا ساحل ابرها
سیب سبز روحمان را
صادقانه تقسیم کنیم ..
ساناز ابراهیمی فرد
قدم به قدم رفتن
تا ساحل آرزو
که نبینی ،
شکست دلی را ...
سرنوشت موزیانه گول می زند
رهگذر پیر بیابان را ...
ساناز ابراهیمی فرد
وزش باد شانه می زند
زلفان سبز رنگ تپه ها را
غرش پی در پی
می شکافد ابرهای تیره آسمان را
جاری می کند
ابر روی زمین سیلاب اشکهایش را
و زمین با بوی دلپذیرش
خبر می دهد سیرابی خود را
سرخی، آلاله، سپیدی نرگسان منتظر
ساز برگها، آهنگ دلنشین...
با دست های خشکیده
بسان برگ زرد
قوی آرزو را جاری می کند
در آب روان خیال ...
ساناز ابراهیمی فرد
تو را من چنین می بینم
سرابی و خیالی
تو را من چنین می پندارم
غباری و گردبادی
تو را من چنین در می یابم
گمشده و ناپیدایی
تو را من چنین می نگارم
نادری و نایابی ...
ساناز ابراهیمی فرد
دست در دستم نهان
چشم در چشمم بدوز
پا در جا پام بزار
حرف هایم را با آهنگ بخوان
ساناز ابراهیمی فرد
میان بیابان برهوت در جاده ُ زمان
ماشین عمر با شتاب می رود
و با آخرین سرعت دانه های تسبیح زمان را
یکی پس از دیگری پشت سر می اندازد
وقتی کلمهُ ایست را توی حلقهُ
سرخین تابلو نظاره گر می شود
آخرین ضربات بانک ناقوس زمان
توی گوش طنین...
❤ پدرم
چه خوشبخت بودم
آن زمانکه
دستهای کوچکم
با حرارت دستهای مردانه ات
گرم می شد
اما افسوس....
صد افسوس
باورم نیست
نباشی و من نفس بکشم
نفس نیست
بلکه هرثانیه
نفس کشیدن بدون تو
قفسی بیش نیست
دوستت داشتمو....
دارمو....
خواهم داشت...
ساناز ابراهیمی فرد
خیال
پرنده ی خیال آرزو
چه معصومانه...
در لابه لای تنه ی کلفت زمان
مدفن گشته...
ساناز ابراهیمی فرد
غم
دست به قلم بردن
چه راحت و آسان
اما ...
روی کاغذ رقصاندنش
چه سخت و دشوار
ساناز ابراهیمی فرد