متن عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه
ای کاش میدانستم در کدامین نقطه شهر هستی
تا همچون
پرنده ب سویت پرواز کنم…
ای کاش میدانستم در کدامین خاک قدم میگزاری
تا سرمه کرده
ب چشمانم بمالم
ای کاش میدانستم ب فکر کدامین لحظه آشنایی مان هستی
تا برای
خود جاودان سازم
ای کاش میدانسم کدامین خاطره را...
دلتنگ هوایی هستم ک در آن نفس میکشی
و
دلتنگ نفسی هستم که ارامش جان است
دلم هوای بارانی می خواهد
بوی هیزم و اتش
را
دلم خش خش برگ پاییزی می خواهد
بوی لبو و فتیر داغش
را
دلم پیراهن گلدارر ، می خواهد
بوی عشق مادر و دست پر مهرش
را
دلم حوض پر از ماهی می خواهد
بوی سیب تازه و نارنج آبدارش...
وقت کردی سری از این طرفها بزن
که نه تنها من
که پنجره و پرده و دیوار همه دلتنگ تواند
و فنجان چای نیز از دوریت به سوگ نشسته
بوی مهربانیت را نفس می کشیم
آسوده نبودم در این ره که تو بردی دل من را
آرزو شده ای و در دلم خفته ای
آن هم آرزوی محال در خیال خام
چای را خیلی دوست دارم و قهوه را کمی
هردو را جلویم میگذاری
و من قهوه را انتخاب میکنم که رنگ چشمان توست
لب و لوچه فنجان چای آویزان میشود
من رو ب نگاه ، تو سجده میکنم
چشمانت را نبند سجده هم طولانی میشود
گاهی به من فکر کن من حتی به گاهی بودن در فکرت هم راضی ام...
دلت را بهاری کن دخترم
اسفند با دسته گلی ، زیبا پیشوازمان آمده است
باران پاییزی غم ها را شسته است
برف زمستانی دلها را سفید کرده است
بهار آمده است بخند مادر
دلت سبز شده و لپت قرمزست
بخند مادر ،بوی عطر غنچه ها پیچیده است..
غم رفته و...
زیبا ترین حادثه ی عمر منی تــــــــو...
در این قبیله که دیدار روبرو جرم است
زبان دهکده لال است و گفتگو جرم است
بروی شانه طوفان رها نکن دیگر
حریر ملک ختن را که مو به مو جرم است
اگر چه حضرت حافظ وصال می طلبد
بگو به خواجه حذرکن که آرزو جرم است
نگو که سیب...
به من پیام میدی چه خبرا خبری نیس به جزدلتنگی میدونم کارداری گلم اما چه میشدمیزدی یک زنگی تومیدونی که فقط صدای تو به دل عاشقم آرامش میده وقتی حرفی میزنی صدای تو دل عاشقم نوازش میده
می بینی ؟
باز کرده دهان
شکوفهِ به تحسینت
ترک من کن سبز خوش رو
ترک من که..
سرمای تاریکی اتش نبض را به اسارت گرفت
که خانه ای رنگین کمان پس از زمستان سردخانه ای رنگ ها شد
ترک من کن سبز خوش رو
ترک من
که مبادا سرمایی صدایم ذوق غنچه ای شادت را به انجما ببرد...
باده چرا؟
مست می کند هر نفست جان مرا …
بیایم یکم عقب تر دوباره روز تولدت ، کارت بابات دستت بود و رفته بودی بیرون خرید قرار بود کلی چیز بخری که فقط یبار ازشون استفاده کنی ، چقدر باهات حرف زدم تا متوجه بشی که کارت اشتباهه و اسراف نکنی ، یادمه اولاش اصلا به پوشش اهمیت نمیدادی...
خوشحالی مگر خانه ما چقدر دور است که مدت هاست سر نمیزنی؟