متن عاشقی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقی
سر زپا نشناسم از شوری که در جان ودل است..
نام زیبای علی حلال صدها مشکل است..
با گل نام علی دل عاشقی ها می کند..
روزوشب یادش گره از کار من وا میکند
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
مهرم— فروردین
به سویه تو آمده ام تا تورا حس کنم ودنیا خواهد دید داستان عشقی سوزان را
که شعله اش در قلب من خواهد بود،
به هنگام عاشقی گویی در دنیای شوالیه ها وپرنسس ها سر می کند ،
قلب عاشق است ودر عشق پابرجاست
عشق می آید
روشن میکند
■برقِ چشمانت مرا چون ماه روشن میکند
کلِ احساسِ مرا میگیرد و تن میکند
می رود پاییز ازپس کوچه های شهر من
اومراسرگرم ومحوخوب دیدن میکند
مثل یک آرامش دریاست،آبی،رنگ عشق
ساحلت ازموج غم دل را چه ایمَن میکند
گرم میگردد دلم وقتیکه چشمانِ مرا...
هر آدمی از عشق یه سهمی داره....
سهم بعضیا یه نگاه موقع عبور از هم،
سهم بعضیا یه تپشه موقع دیدن چشمهای هم،
سهم بعضیا قد یه بوسه اس توی مستی،
سهم بعضیام چند روز عاشقیو و یه عمر مرور خاطراته،
سهم بعضیا وصال یاره،
سهم بعضیام جدائیه...
عشق قصه...
آیا
آنقدر دوستش داری
که بگذاری فراموشت کند؟
آریا ابراهیمی
تو شیرینی! تو زیبایی همیشه!
کمی دور و همین جایی همیشه!
تو را تنها تو را من می نویسم
که در حکم الفبایی همیشه!
غزل گیرم نباشد دست من نیست
خودت شعری و می آیی همیشه!
زمان در عاشقی معنا ندارد
تو دیروزی! تو فردایی همیشه!
و خواهش های من...
بعد از تو
بعد از تو دائم با خودم درگیر هستم
شاکی ترین آواره ی تقدیر هستم
وقتی مرام و مذهبم جز عاشقی نیست
خواهی نخواهی لایق تکفیر هستم
مثل پر کاهی که می افتد در آتش
در التهاب و چرخش و تغییر هستم
صد مولیان دردم به تیمور نگاهت...
با هزاران چشم گاهی بد مراقب هستی و
دزد اما پیش چشمت منزلت را می برد!
عشق مثل آسمان آبی ست از هرجای شهر
یک نفر یک روز می آید دلت را می برد!
🟩 شاعر: سیامک عشقعلی
عشق به این نیست
رنگ چشماش رو مشخص کنی
دوست داشته باشی ،قدش بلند باشه
یا پوستش سبزه باشه
جذابی چشماش رو در نظر داشته باشی
برات مهم باشه از فلان رنگ خوشش بیاد
دلت بخواد سیاستمدار باشه
یا نه
یه بچه درس خون عینکی که فقط حواسش به کتاباشه...
همچو باد رهگذری روزی به کوی یار سفر خواهم کرد!!!
نفس مالا مال درداس اما به عطرخوش آغوشش معطر خواهم کرد...!!
یک جان خسته دارم که آن را هم فدای زلف پریشانش خواهم کرد...
بغل و بوسه هایم از آن اوست شرم است !بگویم ولی بوسه بر پیشانی خواهم کرد....
اسمان دل چرکین شده است
وابر ها اشک میریزند.
زمین شکسته شده است
ودرختان عریان شده اند.
پرستو ها خانه هایشان را رها کرده اند
وحیاط خانه را فرشی رنگین از برگها در بر گرفته.
اب حوض به مرداب فراموش شده می ماند،
سقف خانه چکه میکند ،
پله های...
روزهای پاییزی می گذرد
و برگهای درختان در انتظارت بی جان می شوند
اگر آمدی، سر راهت نخ و سوزنی بیاور
تا آخرین برگها را بدوزیم.
برگهای درختی که دیروز کنارش بودیم!
نه،شاید سپتامبر بود؟
دیوانه شده ام!
شاید سال ها قبل...
بگذریم
نیمه نوامبر نزدیک است، آخرین برگها در...
من اگر روزی بخواهم عشق نقاشی کنم
یکطرف دل یکطرف اعجاز را خواهم کشید
نقش تنهایی خود را یک قناری در قفس
آنطرف با عشق تو پرواز را خواهم کشید
عاشقی را گر بخواهم با قلم معنا کنم
نقشی از یک کوچِ بی آغاز را خواهم کشید
گر بگویی عشق...
دست مریزاد که بی من میتونی
منو از تو دلت می پرونی
کاش کمی حال من رو بدونی
میری موهای من گندمی شه
کاره من بغض و سردرگمی شه
عاشقت شاعرِ مردمی شه
واسه قلبم تو فرمانروایی...
این همه زار زدم پس کجایی!؟
از خودی می خورم دردم اینه
بسمه...
عشق درد است اما تو دلیلش باشی هیچ عیبی ندارد
تا زمانی که با هم هستیم ، حاضرم هر دردی را تجربه کنم
اشک باران
پنهان کردن بی فایده است.
آدمی وقتی عاشق می شود،
چنان خواب که از چشمان کودکی جاری است؛
نگاهش همه چیز را لو می دهد...
در کنارت حضرت محبوب و جانان نیست، هست؟
لحظه لحظه منتظر ماندن که آسان نیست، هست؟
دل گرفتار کسی باشد که سهم دیگری ست
هیچ فرقی بین آزادی و زندان نیست، هست؟
تو کنار خاطراتش، او کنار یار خود
حال تو با حال او هرگز که یکسان نیست، هست؟
گرچه...
دل را چه کنم...
در عاشقی و شعر تو باران آمد
از گوشه چشم من هزاران آمد
اشکم لب و گونه را دوانید و برفت
دل را چه کنم هق هق و نالان آمد
1401/05/24
در خانه فاجعه فریاد می کشد ریشه از دل خاک می کشد هر روز
عاشقی در فراق معشوق اش با غم تریاک می کشد هر روز
می کشد با غم عشق سوخته را می برد با خود تا رها باشی
می برد تا پوچ تر از پوچ شوی در نقش...
در پریشانی موی فر یار
در هراسانی چهره اش بی اختیار
دل سپردم دل که بردش بی رحم
گیر کرد دلم به مویش در خم
ناگهان سر داد فریاد عقلم
به سطوح آمددگر او کم کم
وای ای دل که تو خاموش باش
کم بگو باشی برایم ای کاش
دل...