متن مونس آهنگری
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات مونس آهنگری
کاش دوربینم،
آتش عشقت را ثبت می کرد
برای روز مبادا...
فصل نشانه گذاری شده ی کتابم را در مکانی که آغشته به آرامش است، باز می کنم.
به دنیایِ خیالی رنگارنگ و شاید سیاه سفیدم وارد می شوم!
هر چقدر که پیش می روم عطش و کنجکاوی ام بیشتر می شود.
صفحات را ورق می زنم و سفر می کنم...
کاش دریا بودم و
وسعت دوست داشتنم را
به رخت می کشیدم.
کاش دریا بودم
و تو را
در آرامشم غرق می کردم.
کاش می توانستم
دریا باشم،
تا عشقِ بی قید و شرطم
عیا ن تر از همیشه
شود...
کنار تو بودن،
طعم و حس و حالِ خاص خودش را دارد!
مثل مزه ی گوجه سبز ها ی نوبرانه ی باغ مادربزرگ یا
بارش غیرمنتظره ی باران در چله ی تابستان
که باعث می شود دل آدم از خوشی هزاران بار قنج برود.
داشتن تو در زندگی، دلخوشی دلفریب...
یادته وقتی یه ترم دانشگاهت تموم می شد و ترم جدید می خواست شروع شه با خودت قول و قرار میذاشتی که من باید این دفعه رو بیشتر درس بخونم، این بار سعی کنم معدلم بیشتر شه، این دفعه فرق می کنه!
و کلی پیمان های دیگه که با خودت...
روز به روز کلاف ذهنت پیچیده تر از قبل می شود. راه گریزی نداری، احساساتت را به تاراج برده اند و تو فقط نظاره گر بودی. دلت لک می زند برای پرستوهای کوچ کرده از قلبت که الان آواره هستند. که دلخوشی شان گرمای سوزانِ چهاردیواریِ قلبت بود. قلبی که...
محبوبِ من!
بیا شعر شویم و قافیه هایش را از خوشبختی بدزدیم.
بیا به آغوش هم بپیوندیم تا به دریا ریخته و تسکین یابیم.
بیا روزها پرواز را یاد بگیریم و
شب ها از همیشه مطمئن تر شویم که تمرین مان تا ابد ادامه خواهد یافت ...
بیا زیرِ نور...
ما از همان کودکی،
زندگی کردیم در دنیای ساختگی خویش و هنوز که هنوز است
زیرِ آوار آن دست و پا می زنیم...
مونس آهنگری
گاهی اوقات
به تحریر آورم افکارِ خویش را
و محکوم می کنم
رویداد های پس و پیش را.
چشم ها را می بندم
و هجوم می برم به عقیده ها
جای هیچ انکار نیست،
من پرم از حیله و فریب ها.
گویم که،
چه موجودیست این جهانِ پست؟
هیچ بود...
دل خوشی های آدم،
رنگ تازه ای به خود می گیرند،
وقتی طبیعت و باران همدیگر را عاشقانه بطلبند...!
و به راستی
چه چیزی جز یک خوابِ عمیق و ابدی،
می تواند چشم ها را روی ظلم و نابرابری های جهان ببندد؟
مونس آهنگری
پرستش تو،
کار هر کسی نیست
به من بسپارش...
پدر اما عجیب بوی امنیت می دهد.
وقتی به قلبش تکیه داده ای
گویی امن ترین جای جهان نشسته ای
و مطمئنی آب از آب تکان نمی خورد.
پدر اما عجیب ستون های عشق را سرپا نگه می دارد.
پدر اما، باید ماندنی باشد تا دلگرمی اش روزهای سخت را...
من اگر روزی دیوانه گشتم
پیِ عاقل پیشه ای از جنس تو می گشتم
که فرداها در جوار تو امن باشد
که نوش دارویم لمس دستانِ تو باشد
من هر روز وقتی چشمانم را باز می کنم، ازت تشکر می کنم برای قلبی که به من سپردی.
هنوز پشیمانم از اینکه چرا هنگامِ وداع،
بوسه های بیشتری روی ترقوه ات نزدم.
من هنوز مثل همیشه، ساعت ها به یک نقطه خیره می شوم و حواس پنج گانه ات...
دنیای ساختگیِ من
قبل و بعد تو چقدر متفاوت بوده است.
قبل از تو خیال می کردم
هر چیزی اندازه ای دارد،
هر آغازی پایانی دارد،
هر کسی آستانه ی ماندنی دارد.
اما بعد از تو فهمیدم
مهربانی می تواند بی اندازه باشد.
دوست داشتن می تواند پر شور و...
میدونی
من دلم نمیخواد وقتی شصت ساله شدم به روزهایی که هدر دادم غبطه بخورم.
دلم نمیخواد به این فکر کنم که چرا بخاطر جنسیتم نتونستم تو شلوغ ترین نقطه شهر قهقهه بزنم.
یا چرا به خاطر حرف مردم عشق اولم رو پنهون کردم و آخرشم بوسیدم و گذاشتمش کنار....
خودم را میانِ کوچه پس کوچه هایی رها کردم که در کودکی آن جا دویده بودم.
از تهِ دل خندیدم و خندیدم.
دل خوری ها زود از خاطرم پاک شد و کینه ای وجود نداشت که قلبم را تیره کند.
دست های زمختی بود که محکم گرفتمش تا در شلوغی...
تو خودت خوب به خاصیت عجیبِ \زمان\ آگاهی!
زمان هر چه دلهره و ترس هست را می شورد و می بَرَد و تو را به تعجب وا می دارد!
زمان توانایی هایی دارد که تو تا به حال با کم و بیشِ آن آشنا شده ای...
زمان نگرشت را تغییر...
آدم هر چقدر هم ادعا کند
که می تواند تنهایی اش را قُلدرانه به دوش بکشد...
باز هم در خلوت خود
نیازمند حضور گرمی است که
ظرفِ شنیدنش را با دردهایش پر کند.
تا گوشه ای از ذهنش آرام شود
از اینکه قرار نیست غم هایش را سر بسته، به...